.
.
.
ببین چه دشنامی داد عاشقانت را
شب حنابندانت لبان خندانت
حنای پای تو گم کرده بود گورم را
تو مرگ می رقصیدی که مرگ را باشم
.
.
.
حسین صفا
.
.
.
ببین چه دشنامی داد عاشقانت را
شب حنابندانت لبان خندانت
حنای پای تو گم کرده بود گورم را
تو مرگ می رقصیدی که مرگ را باشم
.
.
.
حسین صفا
ظلم اینان می رود... نوبت به آنان می رسد
بعد پایان زمستان هم زمستان می رسد
«سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت»
نیست، اما گاه گاهی تکه ای نان می رسد!
«کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی»
سیل، بعد از عشقبازی زیر باران می رسد
«آسمان، سرسبز دارد میوه های خام را»
باز «کاکا رستم ِ» قصّه به «مرجان» می رسد
«هر کجا ویران بُود آنجا امید گنج هست»
عشق گاهی با سلامی در خیابان! می رسد
«فتنه، تیری از کمین بر مرغ فارغبال زد»
عقل می چرخد! که گاهی دُور میدان می رسد
«گر که اطفال تو بی شامند شب ها باک نیست»
صبح ها حاجی به مسجد یا به دکّان می رسد!
«جان به جانان کی رسد؟ جانان کجا و جان کجا؟!»
کودکی هستم که گاهی تا دبستان می رسد
«گر به بدنامی کشد کارم در آخر، دور نیست»
رود عصیان کرده گاهی به بیابان می رسد
«چون هلال دولت این ظالمان شد بدر تام»
باز ثابت شد که نسل ما به حیوان می رسد
«در میان سینه حرفی داشتم... گم کرده ام...»
بغض می خواهد... ولی کارش به زندان می رسد
«سایه ی دولت، همه ارزانی ِ نودولتان»
سفره ای داریم و یک عمر است مهمان می رسد
«بر زمستان، صبر باید طالب نوروز را»
دیر... اما روزهای بد به پایان می رسد
سید مهدی موسوی
کلیولند چه جوری جفت بازی تو خونه تورنتو برد
امروز یکی میگفت چون گوگوش ۷۵ سالشه فوت شده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 290 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 290 مهمان ها)