مُنادی می کنند در شهر امروز ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
لال و كور و فلج و بيدست و پا شوم اگر
شعر نتوانم گفت شايد
اما
دوستت خواهم داشت حتمن!
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فراموش ميشوي گوي که هرگز نبودهاي⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
یک شب، آتش در نیستانی فتاد
سوخت، چون اشکی که بر جانی فتــاد…
شعله تا سـرگرمِ کارِ خویش شد…
هر نیی، شمعِ مزارِ خویش شد…
نِی به آتش گفت: کین آشوب چیســت؟
مر تو را زین سوختن، مَطلوب چیست؟
گـفت: آتش بی سبـب نفروختم…
دعوی بی معنیت را، سوختم… سوختم…
زانکه میگفتی؛ نیــم با صد نمود
همچنان در بندِ خود، بودی که بود…
مرد را دردی اگر باشد، خوش است…
دردِ بی دردی، علاجَش آتــش است….…
ویرایش توسط mojtabaa : 03-26-2020 در ساعت 06:18 PM
جاي خالي ِ حضورت در من ..
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فراموش ميشوي گوي که هرگز نبودهاي⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خسرو شکیبایی ...
7 فروردین ...
تولد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میلک حواست به ژانر مورد نظر باشه
در حال حاضر 453 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 452 مهمان ها)