این پارتی بازی تو خونِ ما ایرونیاس، حتی تو فحش دادن هم دوس داریم اونی رو که بیشتر دوست داریم فُشِش بدیم!
این پارتی بازی تو خونِ ما ایرونیاس، حتی تو فحش دادن هم دوس داریم اونی رو که بیشتر دوست داریم فُشِش بدیم!
صابر ؟ یادم نمیاد کجا ؟ ... حالا همه رو بنداز گردن من ... حالا که به اینجا رسید بزار از اول مرور کنم ... (البته تا جایی که یادم میاد ..) زیاده بخونین ...
والا دعوا( که چه عرض کنم بگیم سوء تفاهم بهتره ... ) از یه شب شروع شد که سر یه قضیه هیچی با کاربر خانم sefide بحثمون شد منم تند رفتم ( اونموقع هم در اوج ادعا بودم ...) بعدش فرداش اینو قشنگ یادمه ممر پیامخ داد (پیامخ=پیام خصوصی) که احسان زشته ناراحت شده ( البته ممر اینقدر مودب نبود ... ولی همچین مضمونی داشت ...) عذرخواهی کن و منم پیامخ دادم بهش نوشتم فراموش کن عذرخواهی کردم چند خط نوشتم و ایشون پاسخ داد ok ! ... معلوم بود هنوز ناراحته و منم (همچنان در اوج ادعا ...) اومدم اسکرین گرفتم که آی ببینین ایشون میگه اوکی موکی من خودمو کوچیک کردم از این حرفا (چسی اودم ) ... هیچی گذشت و فرداش دیدم نگاه ها عوض شد ... آقا آقا آقاااا چی شده چی نشده دیدم بله اتحاد شکل گرفته ... یه کاربری که اسمش ایمان بود و کاربریش herfedezefe یه همچین چیزی که اتفاقا رابطه خوبی داشتیم دیدم جوابمو نمیده ... گفتم بهش ولی جوابی نگرفتم تا فهمیدم سر همون قضیس و ... نمیدونم چی شد که کن فیکون شد اوضاع نمیدونم از اینور اونور شنیدم گفتن دایورت شدی و از این حرفا ... منم گفتم اشکال نداره و هی بیشتر شد و دعوا و جعلول البحث سر هیچی ... ما هم که روانی شدیم و دیوانه و انواع اقسام مرض های عقلی و روحی (و حتی جنسی ...) خب این از این ... (خب فک کردی تموم شد ؟ زهی خیال باطل ... )
دو تا دیگه هم یادم میاد ( چون خانم بودن ...) یکی کاربر mali بود ( همون داش ملی خودمون ...) لامصب داستان دعوا رو میشه فیلم کوتاه ساخت ازش ...یه روز یکی از بچه ها (به خدا یادم نیست اسمشو ...) پیامخ داد احسان میخوای فسیبوک ملی رو ببینی ( اونموقع هنوز فیسبوک بود ببین ما چقدر فسیلیم ...) منم کنجکاو شدم (کنجکاوی همانا و قفل فرمون داش ملی همان ... ) هیچی فرداش اومدم گفتم ملی چادری هستی ؟ گفت تو هم عکسمو دیدی ... جان خودم اومدم تایپ کنم آره پیامخ اومد ...باز کردم دیدن نوشته از کجا عکسمو دیدی چرا چطور چگونه ؟ ... منم نگفتم فیسبوک گفتم حالا ... یهو آتیشی شد که آی اینجا فضای مجازی است تو نفوذ کردی تو عکسای من شکایت میکنم و از این حرفا ... جان خودم اگه یه کلمه میگفتم فیسبوک حل بود ...
بعدی هم که کاربر tandis_m (مادر جان خودمون ) بود که شرم دارم بگم... صد در صد تقصیر من بود ... یادم نمیره ... هر چی بگه حق داره تو اوج عصبانیت خریت کردم اون حرفو زدم ...بالاخره چوبشو میخورم یه روزی ...
بقیه هم یادم نمیاد نچسبون به من ...
بحث و دعوا همیشه است و همیشه کی مقصره >>> اسی ...
و چگونه بود زیستنت در سرای مردگان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اسی این توضیح المسائل که منتشر کردی اسمی از من نبردی پس رد میشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ولی خب الان نگاه میکنم به گذشته ( آثار بحران 40 سالگیه هی نگاه کردن ...) خیلی از مسائل در حد عقل آدمای 30ساله نبود ... نه تنها من بقیه هم در یک کلام سسخل بودن ...
همیشه جوریه که آدم بد که بشی دید بقیه در داستان بهت تغییر میکنه ... مثلاً وارد جمع بشی بگی سلام یهو همه میگن چرا سلام کرد ؟ تیکه انداخت به کی ؟ هدفش چی بود روانی ؟ .... آقا آقاااا یه سلام بودا ...
یادمه بعد اون قضایا هنوز زمان زیادی نگذشته بود که یه روز داشتم با خاله خودم صحبت میکردم ( که داستان یاد دادن گیتار به خاله و عمه خودم شنیدنیه میشه فیلم ساخت ازش ...یادم باشه یه روز تعریف کنم ...) هیچی بعدش اومدم یاد اون دوران بودم که یهو یاد اهنگ سپیده از فرشید امین یادم افتادم نوشتم بعدش یکی از بچه ها اومد که آی برو نمیدونم فلان ملان ... تعجب کردم آقا آقا آقااا برای چی ؟ ... نگو همون موقع خانم سپیده هم آنلاین بوده فک کرده منظورم با ایشونه ...
با قسمت اول داستانت و لیسرهای اولیه و بادمجون دور قابچینا کاری ندارم ولی تندیس و صابر و نوید و اینارو تو دهن سرویس اومدی ریدی تو تاپیک خنده
به صابر گفتی شورت فروش و اینا قهر کردن گذاشتن رفتن.. خلاصه تف تو کیونت
بقیه هم که در حد جر و بحث دوستانه و شخمی بود مثل خودم و میلاد و چندتا دیگه......خلاصه همه جا زر زدی
آها صابر تاپیک خنده یادم اومد ... بابا اونجا شوخی شوخی جدی شد یهو زلزله اومد ... شورت فروش رو یادم اومد ترکیدم الان ... بابا تو جعلول بحث که حلوا خیرات نمیکنن یکی اون میگه یکی من ... خودت یادمه سر جعلول بحث اومدی اجابت مزاج کردی رو من ... یادمه صابر هم تقصیر داشت ... حالا پنجاه نه حداقل چهل به شصت بود ... اصن نمیدونم سر هیچ و پوچ یهو گفت نوموخوام خداحافظ ... خب تو هر جایی بحث پیش میاد باید بگیم خدافظ ؟! ... آقا اقا آقااااا کجا میری واقعاً قهر کرد رفت ... ظرفیت دعواش پایین بود ... ولی اینم قبول دارم حداقل شصت درصد تقصیر من بود ولی کامل نه ... نوید هم یادم اومد ... نوید رو که کامل یادمه اصن دعوا و بحث نبود به هیچ عنوان ... فک کنم سر قضیه صابر بود ... آخرش هم گفت نمیخوام با همچین موجوداتی باشم ... موجود بودن هم به روانی و باقی صفت ها اضافه شد ...
حالا 40 سالگی خودتم میبینیم میای میگی اسی کجایی که یادت بخیر ...
یا همین ایمان که گفتم Herzeleid کاربریش بود یعنی نفهمیدم چی شد جوابمو نداد ...بعدش یادمه یهو گفت خداحافظ ...!!! آقا آقا آقا و باز هم آقا ... کجا میری ؟! چی شده ؟! نه من رفتم ... بابا مگه میشه همینجوری ...
این دیگه خداییش ربطی به من نداشت ...
در حال حاضر 438 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 438 مهمان ها)