تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینــه را غـــرق تماشــا ببری
مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم
گـــور بابای دلـی را کــــه بـــه اغــــوا ببری
چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟
به چـه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟
به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند
چـــه کسـی گفتـه مرا تا شب یلدا ببری؟
بخورد توی سرم پیک سلامت بادت
آه از دست شرابی که تو بالا ببری
زهر مار و عسل ، از روی لبم لب بردار
بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری
کبک کوهــی خرامان ! سر جایت بتمرگ
هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری
آخرین بار ِ تو باشد که میآیی در خواب
بعد از این پلک نبندم کــه به رویا ببری
لعنتـی ! عمـــر مگر از سر راه آوردم
که همه وعده ی امروز به فردا ببری
این غزل مال تو ، وردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری
شهراد میدری
احسنت
بیشتر بذار از اینا
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
هنوزم آدمی هست رژلبش مشکی باشه
رنگ قضیه کاکائو طعم قضیه کاکائو
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
دوشیزه لاشی تخم سگ کی ضد حمله میزنی به حسن منزوی
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
در حال حاضر 104 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 104 مهمان ها)