چه قد تیکه میندازه امیر به روشن![]()
به مصراعی ننالیدم تب تلخ تباهی را
که یک عمر است عادت کرده ام بی سرپناهی را
منم آن ارگ ویرانی که هر شب خواب می بیند
به روی شانه هایش فوج کفترهای چاهی را
زلیخاها اگر پیراهنی پاره نمی کردند
به یوسف ها که می آموخت رسم بی گناهی را؟
سواری خسته ام از کوه پایین آمدم دختر!
ببند این زخم های کهنه ی مشروطه خواهی را
تفنگ و اسب را دادم به جای شانه ی نقره
بکش هموارتر کن پیچ و تاب این دو راهی را
چه می فهمند سربازان مست روس و عثمانی
شمیم اشک هایم روی کاغذهای کاهی را؟
سپیداری که بر آن پیکر ستارخان رقصان
چه سازد شرمساری را... چه نالد روسیاهی را
سپیده سر زده آهو به آغوشم قدم بگذار
مگیر از شیرمَردت لطف صید صبحگاهی را
رهاتر از سر زلف بخند امشب پریشانم
برقصان توی تُنگ صورتت دو بچه ماهی را
حامد عسکری
![]()
در حال حاضر 637 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 637 مهمان ها)