گفتم از اشک و عشق و آزادی
زخم و نفرین حواله ام کردند
از بهار و برادری گفتم
مسلخ و دین حواله ام کردند
گفتم از اشک و عشق و آزادی
حرف های مرا نفهمیدند
پاکی درد واره هایم را
به عیار شکسته سنجیدند
می نویسم گلایه هایم را
بر سپید سیاهه ی سیگار
غربت روح دردمندم را
می سپارم به سینه ی دیوار
می نویسم کسی نمی بیند
می نویسم کسی نمی خواند
جای جای من از جنازه پر است
زنده ی من به مرده می ماند