«شاهنومه آخرش چیه؟»
سهراب قالپاق می دزده، رستم سُرنگی شده
با دستِ کی دنیامون به این قشنگی شده؟
غروبا توی میدون حراجِ تهمینههاس
زالِ قصه لبِ جوی بازم خمارِ دواس
کاوه هر روز با قمه باج از مردم میگیره
افراسیاب به جرمِ لوات تو حبس اسیره
فردوسی واسه مردم عریضه مینویسه،
با دستی که میلرزه، با چشمایی که خیسه...
شاهنومه آخرش چیه؟
کی میگه آخرش خوشه؟
وقتی که شب سیاوشو
به جرمِ عشقش میکُشه
ضحاک عوض شده با جراحی پلاستیک
نمیشه اونو شناخت حتا از خیلی نزدیک
حتا وقتی که عکسش رو بیلبورده تو میدون
با یه لبخند شبیهِ ملائکِ آسمون
مغزِ من و تو شامِ مارای شونههاشه
از قصه خط میخوره هر کس بردهش نباشه...
کی میدونه آخرِ این شاهنومه چی میشه،
وقتی سیمرغ از پرواز جا میمونه همیشه؟
شاهنومه آخرش چیه؟
کی میگه آخرش خوشه؟
وقتی که شب سیاوشو
به جرمِ عشقش میکشه...