دل خوشیم به این که شاید سحر و یه روز ببینیم
دل خوشیم به این که شاید سحر و یه روز ببینیم
چراغای رنگی، آدمای سنگی..سرفه و دلتنگی..
کنار خاطراتم با تو همیشه خندست
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پیوستن [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] عزیز را به دیگر کاربران تبریک میگوئیم .
از چشم پوشیدن خلاصم کن
الی کجاست ؟
مشهدی و بشرویه ایﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻴﺮﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﻪ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ. مشهدیه ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﻴﺴﺖ، ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﻴﺒﺶ ﻭُ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ. ﺑﻪ بشرویه ای ﻣﻴﮕﻪ: ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ . ﺍﻳﻨﻪ ﺣﻴﻠﻪ مشهدی!!! بشرویه ای ﻣﻴﮕﻪ : بد کارس، ﭘﺲ بیه ﺑﺮم ﻣه هم ﻳﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺍَﺯ ﻫُـﻨـﺮ ﺑـﭽّـﻪ ﻫﺎﯼ بشرویه ره ﻧﺸﻮﻧﺖ دهم! ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ. ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻥ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ، بشرویه ای ﻣﻴﮕﻪ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﺑﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﺎﺩﻭ ﻛﻨﻢ! ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ ﻫﻢَ ﺍﻭﻟﻴﺸﻮ ﻣﻴﺪﻩ، ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ﺩﻭﻣﻴﺸﻮ ﻣﻴﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ، ﺳﻮﻣﻴﺶ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ... ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ ﻣﻴﮕﻪ: ﭘﺲ ﻛﻮ ﺟﺎﺩﻭﺵ؟ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺟﻴﺐ مشهدیه ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛـُﻦ، ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﭘﻴﺪﺍﺵ ﻣﻴﻜﻧﯽ
( نتیجه اخلاقی پاتو تو کفش بشرویه ای نکن)
هرکه او بیدارتر پر دردتر....
هر آنچه که دیدم همه تزئینیست
میپرم از خواب شبو
لباسمو تن میکنم
سیگارو روشن میکنم
کوچه رو پرسه میزنم
میلاد بی صبرانه منتظر آهنگ بعدی هستم
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 474 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 474 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
