می بینی بی شرف؟ می بینی به چه روزی افتادم؟
کارم رسیده به جایی که شعر میگویم. نه برای زر و نه برای شهر . برای توی بی حیا
می بینی بی شرف؟ می بینی به چه روزی افتادم؟
کارم رسیده به جایی که شعر میگویم. نه برای زر و نه برای شهر . برای توی بی حیا
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
داغ داغ
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
و تو آمدی
آری ای آرام جانم ، تو یک پست فطرتی بیش نیستی
میدانی بی تو آرام ندارم اما باز هم طوفانی ام میکنی
تو قرن ها به دنبال سراب رفتی و منی که اقیانوسی در مقابل چشمانت بودم ندیدی
تو کوری بیش نیستی ای عوضی . قلب له شده ام را از زیر پایت میگیرم و دگر به هیچ کس نخواهم دل داد
.
رفتی و خیالت زمانی نمی کند مرا رها....
سلام
امیر جان گذاشتن لینک اپلودبازی که سایت دلرا آپ کرده باشه تو سایت مشکلی داره ؟
نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان
"مهدي اخون ثالث"
به همسری که ندارم به نقل قول بگویید چه دوست داشتنی بود
شما ! آهای شماها ! شماکه همسرخود را همیشه دوست ندارید !
در حال حاضر 39 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 39 مهمان ها)