دزیره / روزبه بمانی
دستمو بالا گرفتم تو ضیافت اسیری
تا تو تا آخر دنیا سرتو بالا بگیری
دستمو بالا گرفتم تا تو قلبت پا بگیرم
تا ببینی با چه عشقی این شکستو می پذیرم
تو یه طوفان من جزیره
من ناپلئون تو دِزیره
جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره
نقطه ی تسلیم محضم نقطه ی آرامشم بود
اسمتو زمزمه کردم این تمام شورشم بود
تو هوای تو که باشم صاحب کل زمینم
من همه دنیامو دادم زیر چتر تو بشینم
شوق تسلیم تو بودن لحظه لحظه تو تنم بود
بهترین تصویر عمرم عکس زانو زدنم بود
تو یه طوفان من جزیره
من ناپلئون تو دِزیره
جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره
قهوه قجری / روزبه بمانی
گاهی بهانه ی هوسی باشم
یا پشت میله ی قفسی باشم
من راضی ام به هرچه تو میخواهی
ترجیح میدهی چه کسی باشم
من خام بودمو تو پُرم کردی
با اینکه از تو خاطره ام خالیست
مردی که رو به روی تو می خواند
جز یک نوار پُر شده چیزی نیست
دیوار دور خانه ی من چینیست
دار و ندارم آنچه که می بینیست
غیر از خودت که واقعیت داری
هر آنچه دیده ام همه تزئینیست
من یوسفم که برای تماشایت
با حبس با توطئه میسازم
هر روز پیش چشم برادر ها
خود را درون چاه می اندازم
من سال های سال از این خانه
بیرون نرفته ام که تو برگردی
یک بار هم که آمده ای مارا
مهمان به قهوه ی قجری کردی
دیوار دور خانه ی ما چینیست
دار و ندارم آنچه که می بینیست
من عاشق تویی شده بودم که
تنها ، تنها ، تنها ، تنها ..
دیوار دور خانه ی من چینیست
دار و ندارم آنچه که می بینیست
غیر از خودت که واقعیت داری
هر آنچه دیده ام همه تزئینیست
از هرشب ِ بدون تو بیزارم
از وهم ها و اینهمه انکارم
این حرف ها نشانه ی سودا نیست
من حدس میزنم که جنون دارم
یوسف / حسین صفا
افسوس بود و جز افسوس چیزی به شب نمی تابید
هرچشمه ای که می خشکید از چشم ماه می افتاد
از روزگار دلگیرم ای کاش رنج آخر داشت
یوسف اگه برادر داشت کی توی چاه می افتاد
دل چشمه بود و می جوشید وقتی خدا واسه مردم
هر روز یک کوزه رو میشکست از تیکه هاش دل می ساخت
از تیکه تیکه قلبم هی کوزه ساخت اما
حیف هرشب واسه ی من تنها از خون و خاک گل می ساخت
بکار و بچین ،،، بچین و ببخش
زمین خدا ،،، برای همست
ببین و نترس ،،، نترس و بگو
خدا تا ابد ،،، خدای همست
تا چشم کار می کرد و تا اعتماد می کردم
چشمم به هر چی که می دید بی اعتماد تر می شد
معجون دردمندی از سردرد و دردسر بودم
با هر مسکن تازه دردم زیادتر می شد
خشکیده تر شدم ای ماه عکست توی کدوم چشمست
اینجا که هرچی می بینم دالون تنگ و تاریکه
اینجا که هرچی می گردم راهی به سرپناهی نیست
روح بزرگ من دیدی دنیا چقدر کوچیکه
کلنجار / حسین صفا
کمد پر از لباس تو میز پر از عکس توئه
هنوز تو اتاقمون میپلکن نشونه هات
وقتی که توی خلوتت منو مرور میکنی
یه قطره اشک ممکنه بشینه روی گونه هات
میپرم از خواب شبو لباسمو تن میکنم
چراغو روشن میکنم خونه رو پرسه میزنم
تا خود صبح با خودم همش کلنجار میرم
تا بلکه خوابم نبره نیای به خواب دیدنم
سعی نمیکنم تورو مجاب به اومدن کنم
از کجا معلوم که سرت از این شلوغ تر نشه
از کجا معلوم دل تو یه رو ز برام تنگ شه و
یه جور بخوای بیای پیشم که هیشکی با خبر نشه
اینکه دوستم نداشتی برام اهمیت نداشت
فقط دلم میخواست یه روز تموم بشن بهونه هات
دلت که پر زد واسه من به در که چشم دوختی
بال شکسته ی منو بدوز روی شونه هات
برام مهم نیست که دیگه صدای قلبم چی میگه
تو آخرش توجهی به خواهشم نمیکنی
فقط یکم کلافه ام یکم به هم ریخته ام
اما مهم نیست که دیگه نوازشم نمیکنی