سه نفر،سه مردازجنس مرگ،یه تنه شکسته شده ازجنس تگرگ
سه اراده، شش بیضه، سه آلت یه ترانه، یه بهانه و یه فرصتسه مغز پر از آیه و خشم و شهوت یه اتاق، یه کبوتر، یه حرمت
تو رگهاشون که جاریه آب منی تو تو لحظهای که تو حسرت مردنی
وحشت از تو چشماش فوران میزد دستاش بسته بود فقط فریاد میکرد
اوین صداشو خفه میکرد تو دیوار درد دخول و چندش از این تکرار