ميگويند:مردى در حرم امامزاده ای اختيار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد.
مردم خشمگین شدند
به سمت او هجوم برده و خواستند كه او را بكشند.
مرد كه هوش و فراستى داشت،
فرياد زد كه : ایهاالناس !
من قادر به ادرار کردن نبودم و امام مرا شفا داد!!
به يك باره مردم ادرار او
را به عنوان تبرك!!
به سروصورت خودماليدند.
.
.
.
مردمان مااین گونه اندو بس...!
" شادروان دهخدا "
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
برام مهم نیست که دیگه صدای قلبم چی میگه
بودن آدمایی که توی مشهد شفا گرفتن و توی حرم طرفو تیکه تیکه کردن لخت فرستادن خونه که پشمتم تبرکه طرف اینور شفا می گرفت اونور جور دیگه بگا می رفت
فکر کنم دیگه امام رضا هم توبه کرده شفا نمیده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 429 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 429 مهمان ها)