چه کرده حسین صفا!
از بندناف دخترتان
تا چارچوق همسرتان
بر گردنم طناب كنيد
اين چارپايه را بكشيد
من ملحدم مرا بكشيد
اينبار هم ثواب كنيديكريز حرف می زنم و
يكريز فحش می شنوم
اين نيز خود، معامله ای ست
اين شخص، مرد حامله ای ست
در صورتی كه باكره ايد
از بنده اجتناب كنيد
در من ، نوشتن از وطنم
جز غربتی كشنده نداشت
"آزادی بيان" شدنم
اجری براي بنده نداشت
پس خونبهای رنج مرا
يارانگی حساب كنيد
اين عوعو سگان شما
بوی بد دهان شما
دستان پرتوان شما...
من خسته ام به جان شما!
اين سقف نيمه ريخته را
روي سرم خراب كنيد
انديشه ی خرافی تان
فرمايش اضافی تان
جريان انحرافی تان
اصلن اصول كافی تان...
كافيست از چهار جهت
اين خلق را مجاب كنيد
حوض حكيم باشی تان
كيفيت حواشی تان
علامه های ناشی تان
تا درس، عبرتی شود و
اين خلق عمه دار شوند
هر مكتبی ست باب كنيد
قانون بي اساسی تان
زندانی سياسی تان
احساس خوش لباسی تان...
با سيره ی حماسي تان
مردم! چنين كه می گذرد
پيوسته انقلاب كنيد
مردم!دروغگو چه كسی ست؟
هالو كه و هلو چه كسی ست؟
لكن مصمميد كه باز
آن طور عشق و حال كنيد
اين طور اغتشاش كنيد
آن طور اعتصاب كنيد؟
همبند ابلهان عقلا
هم شأن فضله گان فضلا
همدست دزدها وكلا
هم وزن شمش های طلا
جز آبروب ما فقرا
جنسی نمانده آب كنيد
گويند حبس، حكم كمی ست
حمام جای مغتنمی ست
هر پا شكستني قدمی ست
بايد دويد، عمر دمی ست
هنگام صرف واجبی است
زندانيان شتاب كنيد
زن های بدحجاب بدند؟
زشت است، ناخنك نزنيد
اين آش فسق و فاجعه را
شور است هی نمك نزنيد
فكری به حال مزه ی اين
افكار بد حجاب كنيد
سی سال رنج بخيه گري!
فرصت برای دوختن
اين هشت پاره نيز گذشت
در انتخاب وصله هنوز
ما كج سليقه ايم، شما
بی زحمت انتخاب كنيد
دست خداست بر سرشان
ما نوكران سرورشان
دارند پای منبرشان
خر داغ می كنند، مباد
بوی كباب چون كه وزيد
دعوا سر كباب كنيد!!
هرگز به من نگفت كسی
فی خالدون كجای منست
اينجای كه جای سوختن است
بين الپسين پای منست
بالم نسوخته ست كه باز
پروانه ام خطاب كنيد
نا خوانده ايم و خوانده شده
درمانده ايم و رانده شده
پژمرده چلانده شده
رسم برادريست كه ما
ناخواندگان سر زده را
از پشت در جواب كنيد؟