با مزه است! بیشتر از دردناک بودن، بامزه است. وقتی یک به اصطلاح خبرگزاری مفسرِ شعر میشود و در لباس ستوان کلمبو شعرت را با اسطرلابِ خود به شکلی تفسیر میکند که از آن خوراکِ خبری و ماجرایی پلیسی - جنایی بسازد و به محکومیتت حکم دهد. شاید این اتفاق بهانهای باشد برای واکندنِ سنگها با این جماعتِ فسیلپرستِ هوچیِِ همیشه نالان که شب و روز مشغول شپشجویی اعمال و گفتار این دیگرانند. اگر نقدِ بربریتِ اعراب هزار و چهارصد سال پیش در زنده به گورکردنِ دخترانشان نژادپرستی باشد، من نژاد پرستم. اگر اشاره به این که زورِ شمشیر، نقش زیادی در گسترش نفوذِ اعراب به سرزمینهای دیگر داشته نژادپرستی باشد، من نژاد پرستم. اگر گفتن این که در جوامع عرب، زن - همان چهارتای عقدی و الباقیِ غیرِ صیغهای- نقش کنیزک را داشته و تنها در مطبخ و بستر به کار میآمده نژادپرستی باشد، من نژادپرستم. اشاره به واقعیتهای تاریخی و نقدِ آن وظیفهی هنرمند پیشروست. من در بسیاری از آثارم، تاریخِ گذشتهی سرزمینِ خودمان را هم نقد کردهام و آنچه در آن شعر آمده بالا بردنِ یک نژاد و پست دانستن نژاد دیگر نیست. حرفم این است که در تاریخ کهنِ سرزمینِ من لااقل اینهمه نگاه ابزاری به زنان وجود نداشته و این به معنی ستایشِ و بینقص دانستن تاریخ و فرهنگِ خودمان نیست که در آن هم موبدان زرتشتی به دوران حکومتِ ساسانیان چنان دماری از روزگارِ مردم درآوردند که دشمن غارتگر را به چشم نجاتدهنده دید. دستی که امروز بر صورتِ زنان سرزمینِ من اسید میپاشد به تنی وصل شده که همچنان زن را فقط در مطبخ و بستر معنا میکند و ریشه در همان نوع فرهنگِ متحجر دارد. این به آن معنا نیست که شخص اسیدپاش عرب است، یا اصلن عرب بودن دلیل این عمل شرمآور شده است. من خرافه را نقد میکنم. خرافهای که به این شکل زن ستیزانهاش سوغاتِ اعرابِ بیش از ده قرن پیش بوده. نقدِ خرافه هم وظیفهی هنرمند است. بیغلط دانستن تاریخ و تمدنِ هیچ سرزمین و قومی و ستایش چشم و گوش بستهی آن ما را جایی نخواهد رساند. خطابِ من خرافهاندیشان هستند حالا با هر قومیت و ملیتی که باشند. چه در ایران و چه در ماداگاسکار. تمام انسانهای آزاداندیش جهان با هم برادرند. ما از ترک و کورد و لر گرفته تا بلوچ و عرب همه تکهای از پازلِ این گربهی لمیدهایم که در نگاهی دیگر خود بخشی از وطنی بزرگتر به نام سیارهی زمین است.
این یادداشت را به عنوانِ دفاعیه ننوشتم، خواستم اصحابِ آن خبرگزاری را با خبر کنم که همچنان بر سر تمام حرفهایم در آن شعر هستم و لجنپراکنی آنان ذهنِ مخاطبِ اندیشمند را کدر نخواهد کرد. //
یغما گلرویی
تندیس خداییش تو اینقد مراعات حال ادما رو میکنی بابا عذرخواهی چیه
در حال حاضر 538 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 538 مهمان ها)