شاید که حال و کار دگر سان کنم
هر چ آن به است قصد سوی آن کنم
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
من فوتبال و از زمین خاکیای میدون انقلاب شرو کردم
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
آفتابم مستقیم می خورد تو سرم
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
در گره خوردگــــی مـــــرز نگاه من و تــــو
شمع می گفت به آن گوهر شب تاب، سلام
در بیامیز و نیاویز بـــه آن ابـــــروی کــج
چشم توماهی و ابروی تو قلاب، سلام
چشم اگر دید تـو را سجده ی واجب دارد
پلک می افتد و می گوید در خواب، سلام
در حال حاضر 134 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 134 مهمان ها)