خب همیشه اینطوری ادرس میدم
خب همیشه اینطوری ادرس میدم
کاملترین میوه س !!!!
![]()
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
Hero Enter
Viva Real Madrid
کی بشه خاتمی بره کما![]()
Hero Enter
Viva Real Madrid
مالاندنای ارجینی تمومی نداره که نداره![]()
بازکن دو آهوانه را؛ لوند من!
شهر اگرچه دستِ این دعانویس هاست
بازکن دو آهوانه را و شک نکن
موریانه، ختمِ میزِ این رئیس هاست
قند من! تو «سر برهنه» باش؛ اگرچه شهر،
شهرِ «وابرهنه» ها و «پابرهنه» هاست
قند من! لوند من! تو سربرهنه باش؛
دور اگرچه دور جاعل الحدیث هاست
با دو خنجر از دو قوسِ متّصل به هم،
سربرهنه در علف چرو چمن بِچَم.
قند دلپسند من! بدان که آن دو خم،
خشمِ بندِ بام وسقف و طاقدیس هاست
زن، سپید؛ تن، سپید؛ تا کفن، سپید؛
رنگِ بخت و تخت و رخت: {مطلقاً سپید}
لقِّ هرچه شرع و شحنه !! خون بریز! خون،
خون، اصالتِ نژادیِ قمیص هاست
پیش از آن که شهر و شُبهه، مُثله ات کند
بر خلافِ رسمِ شیخکان، «مرا ببوس»!!!؛
گرچه این طرف تذکّر چماق ها؛
یا در آن طرف تبختر پلیس هاست
هم پیاله ات اگر به سنگ دست برد
تا مطهّرت کند؛ از او به دل نگیر!
در گدار گریه، گاه فکر می کنم :
این «خبیثه» در خور همین «خبیث» هاست
دلپسند پای بند من! بلند من!
شور باد!؛ کور باد و از تو دورباد!
چشم اگر به دستِ پستِ کورکاسه ها
دست اگر درازِ نانِ این حریص هاست
جای عِرق «خاک وخون»، سفاهت وجنون
زیرِ جلدِ این سیاهجامهنامهها
گرمِ قطعِ آخرین رگ و پیِ حیات،
پشتِ رأفتِ نهفته در حدیثهاست
می برند و می درند و می چرند و ما...
ما هنوز هم بر این عقیده ثابتیم:
- کار، کار شاخ شیخ وشاه و شحنه نیست
شک نکن که کار، کار انگلیس هاست!!!!
«سبز» اگر هلاک اگر به خاک شد بخند!
«سرخ» اگر سیاه اگر کبود شد برقص!
این دوروزه ها دوروزه اند؛ سطرِ بعد،
خطِّ آخرِ کتابِ کاسه لیس هاست
قند من! بلند من! خدای وَند من!
باز کن دو آهوانه را وشک نکن
حرمتِ زمین، همین دو خُردِ خوب خواب
حرمت زمین، همین خمار و خیس هاست
دهنت سرویس یاغی
![]()
شاعر ماندگار دوست داشتی من ، عالی بود .تو روحت سعید
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خبر کوتاه بود، امّا حکایت 83 سال عمر بی حاصل، 83 سال دلبستگی به مال و منال و جاه و جلال، او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان خرید، او به دست بوسی حاکمان عادت داشت، او حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کرد تا بر ریاست خویش باقی بماند، او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود، و پس از آزادی دم فروبست و دیگر سخنی - که شاه را خوش نیاید - بر زبان نراند وبه زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان خدا بود، دوستانش شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار والده سعید آقا خوب زندگی کرد!
انقلاب شد، در کمیته ها خشونت را به حد اعلا رساند تا جایی که گاهی فرزندان دوستانش را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و خوب زندگی کرد!
دانشگاه امام صادق (ع) – که واقف وصیّت کرده بود آیت الله منتظری متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیت الله منتظری تعیین فرمود متولی باشد - را به نا حق ملک طلق خویش کرد و همه فرزندان و همسرانشان را در آنجا پست و مقام و رسیاست بخشید و همسرش را نیز ریاستی خاص داد! در آن دانشگاه از بیت المال خانه ای 5000 متری با خدم و حشم و باغبان فراهم آورد!
و امروز محمد رضا مهدوی کنی همه را گذاشت و رفت، همسر و فرزند و داماد و عروس از این همه ثروت بهره می برند و امروز روز حساب اوست، پرده ها فروافتاده، دستش از دنیا کوتاه، دستگاه قضایی نمی تواند که به دادش رسد، شهردار تهران هم نیست که سودهای چند هزار میلیاردی در جیبش کند!
آقا محمد رضا؛ آن وکیلی که ریشش را دردست گرفتی و محکم دهانش را بستی تا زبانش بریده شد، امروز در برابر تو در محکمه الهی است، دیگر نمی توانی دهانش بدوزی و با دهان پرخون و پای شکسته در میدان بهارستان رهایش کنی!
امروز آیت الله العظمی منتظری را هم خواهی دید، از تو می پرسد:" زمان شاه کم آوردی و تسلیم شدی و مرا در سیاهچال ساواک تنها گذاشتی، بعد از انقلاب محمدم در برابرنفاق به شهادت رسید و تو مرا یاری نکردی، فرزند دیگرم در برابر صدام جانباز شد و تو در جنگ هم کم گذاشتی، محصور شدم و باز هم مرا نه تنها واگذاشتی که دانشگاه موقوفه ام را به ناحق متصرف شدی! حال تو اینجا و من اینجا، دنیا را هر دو وانهادیم، تو چه آوردی و من چه؟ تو چه فرونهادی و من چه؟ من محبوب دلهای مردم دردمند و تو محبوب شکمبارگان! در پی من دعای مظلوم و در پی تو ثنای ظالم، من برای فرزندانم عزت و آبرو گذاشتم و تو مال و منالی بی برکت که وزر و وبال است! "
محمد رضا خان؛ تو در شرایط دشوار بعد از انتخابات 88، حتی حاضر شدی جای ولی نعمت خود را بگیری و بدون رقیب بر صندلی ریاست مجلس خبرگان تکیه زنی، در حالیکه بر روی پای خود نمی توانستی بایستی و یک پایت آن سوی گور بود! باز هم برای خرسندی جناح حاکم و خوش خدمتی، پا پیش نهادی و صد البته رقیب در شان خود نمی دید که با پیری عصا به دست و لب گور کشتی بگیرد! و تو در یک انتخابات یک نفره خودت بر خودت پیروز شدی و ریاست خبرگان را به ناحق از آن خود کردی!
بگذریم، دستت از دنیا کوتاه شد، منتظر باش، به دادخواهی خود و فرزندان این مرز و بوم خواهم آمد و آنجا در محکمه عدل الهی، داد خود خواهم ستاند و دیگر سلطانی نیست تو را یاری کند.
منتظرم باش
مهدی خزعلی
16/3/1393
عمری است از عاشقانه ها،خالصانه مرگنامه می سازم!
در حال حاضر 593 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 593 مهمان ها)