کارمون در اومده به خدا ، هر شب باس دو ساعت بشینیم وصیتو بگوشیم
میترسم ازون شبایی که خسته و داغونم
![]()
یک محموله ۳۳۰ کیلوگرمی هروئین در یک کامیون ایرانی حامل خیارشور و سیرترشی در آلمان کشف شد. پلیس آلمان میگوید این بزرگترین محموله مواد مخدر است که در سالهای اخیر در این کشور کشف شده است.![]()
چونــ اونمـ نیستــ پســ کلنـــ هیچیــــــــــــ ـ ـ ـ
اسلواكي 1 - 0 اسپانيا
عمری است از عاشقانه ها،خالصانه مرگنامه می سازم!
- اِبی. اِبی گوش کن ببین من چی میگم.
× هان؟
- ببین ملت اونور شهر پارتی گرفتن بساط بزن برقص براهه.پاشو برو توام یه ریزه خودتو بتکون واسه روحیهتم خوبه.انقدر نشستی تو خونه افسرده نشدی؟پاشو برو دست از سر کچل ما هم بردار.
× نمیشه! یه بار گفتم.حکم خدا رو نمیشه پیچوند.
- باز گفت؟بابا گور پدر حکم خدا.خودمو خودتو عشقه...
× ببین باز روتو زیاد کردی...
- خب بابا...اَه...ابی؟
×ها؟
- ابی ما بتها خیلی بدبختیم.
× آره
- نمیپرسی چرا؟
×نه
-ببین.یا با عرض ارادت و خاکساری مردم طرفیم،یا با تبر تو و امثال تو.حد وسط نداریم اصن.خب اون اولی که به دردمون نمیخوره.میمونه دومی،که بابامونو درمیاره...
×اولی به دردتون نمیخوره؟روتو برم!اون همه پول و طلا و قربونی هم حتما میره تو جیب من.
- میره تو جیب من؟چیش به من میرسه؟میتونم برم با یه سکهش یه تیشرت واسه خودم بخرم؟میتونم؟
× نه دیگه.نمیتونی.چون بدبختی.چون ناتوانی.چون از خودت اراده نداری.چون...
- هوی!حالا ما یه چیزی گفتیم تو سو استفاده نکن...
×حقیقته دیگه.تلخه.ولی باید گفت.
- ببین تو بچهدار نمیشدی من به روت آوردم؟حقیقته دیگه.تلخه،ولی باید گفت...
× میتونستی؟زبونش رو داشتی؟به الان نگاه نکن داری مث بلبل حرف میزنی.این اقتضای داستانه.
- خب من زبون ندارم تو که شعور داری؟
× ببین با من بحث الکی نکن تا همینجاشم که سر پایی صدقهسر منه.اصلا بذار بزنم هم خودمو راحت کنم هم تو رو...آااااااا
- ابی!ابی تو رو به جدّت!
×قارپ قارپ قارپ
-داشتیم؟شوخی قبیلهای...بیانصاف قلبم افتاد تو شورتم.
×ما اینیم دیگه
- خب دیگه خندیدیم پاشو برو سر خونه زندگیت
×ببین تو واقعا فکر کردی من شوخی دارم؟میگم حکم خداست.بفهم.
-ای بابا!خدا بگه سر بچهتو ببُر میبُری؟
×هومممم....آره
- بابا تو خیلی داغی!
×حالا هر چی.آمادهای؟
- تو که راس کردی امشب ترتیب ما رو بدی...آماده نباشیم چیکار کنیم؟
×وصیت آخرت رو بکن میخوام تمومش کنم.
- ما بتها خیلی بدبختیم...برو رو همه در و دیوارای شهر بنویس:لعنت بر پدر و مادر هر کسی که در این مکان بت بسازد...
×ماچی؟لبی؟
- خب رو دو سهتاشون بنویس...
×بزنم؟
- قربونت یهجوری بزن بشه جمعمون کرد...
و ابراهیم بت بزرگ را با خاک یکسان کرد...وقتی مردم شهر برگشتند،ابراهیم را یافتند تبر به دست که بر ویرانههای بت میگریست.
zerg rush
search in google
هرکه او بیدارتر پر دردتر....
صحنه سازی!
![]()
عمری است از عاشقانه ها،خالصانه مرگنامه می سازم!
در حال حاضر 548 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 548 مهمان ها)