حالا نه اینکه بیخوابی کشیده باشی و بدونی حسین صفا چی میگه و چه میکنه .... نه داستان فراتر از اینه... باید بی کسی کشیده باشی، روزی و ساعتی در خلوتی کویر، یا توی قابی از دریا دمی و نمی با یاری و ساحری ....." تنها توی خواب تنهای توی قاب...." بین خبرهای این روزها داعش و کوبانی و بچه پولدارها یک چیز درشت و پر پشت باید میامد که به همه خبر ها داغ آمفتامین میزد و داد میزد"خمیازه باد آهسته گذشت از پشت سرم."نکنه، فردا شده و من بیخبرم؟"
محسن چاوشی یک کاری توی آلبوم تازه اش میکنه که اثبات حرف همون بزرگه که به من گفت "پسر برای چیزی شدن باید درد بکشی و رنج انزوا به تن هموار کنی" چاوشی اثبات اینه که روابط عمومی و تبلیغات و پروپاگاند و در چشم و روی سن بودن و دست به کمر و خوش رقص بودن و لبخند به لب و دم همه رو دیدن، تنها به آب دهان بزی ماند و باید کوله بار بست و رفت توی غار و تار و تنهایی را به ستوه آورد.
حالا یه نفر این خواب منو تعبیرکنه
تا ساعتای بیخوابیه من تغییر کنه
اما بذارید گاهی بهانه هوسی باشیم، که این داستان پرسش از یار است که ترجیح میدهی "چه کسی باشم؟" کسی که به قهوه قجری مهمونش میکنی؟ من؟ تو؟ من که جز تو چیزی نیستم. من یوسفم که برای تماشایت دریا و کویر به دل صاف کردم و هر روز پیش چشم برادرها خود را درون چاه میندازم.
خواننده از عشقی عجیب شروع میکند. عشقی که ناپلئون و دزیره وار آغاز و به قهوه و جنون قجری میرسد. بعد از ایستگاه خواب، میانه های البوم ماجرا پیچ اصلی خود را میزند و سوی پاروی بی قایق،فنجون خالی،حسرت یک خونه کوچیک بر شونه های یار و آهای فرصت کم .... آهای راه زیاد. یک عمر فاصله بود .... و یک ریز برف میاد.و افسوس بود و افسوس که چیزی به شب نمیتابید... از روزگار دلگیرم ای کاش رنج آخر داشت.و در نهایت برای این گل قرمز نماز مرده بخوانید و مرا شمرده بخوانید....... از کجا به کجا میرساند؟ دم آخر وصیت است که میشنوید. "چقدر تلخی تو پسر!! چقدر انفجار اندوه؟ قدری شل کن، قدری طرب انگیز،قدری و نمی لودگی"......
مرحبا باید گفت به آلبومی که تم داره و حرکت. از جایی به جایی. از دزیره و بی وفایی های ناپلئون، به وصیت. این حرکت آشنا نیست؟ جایی نخواندیم؟ این دانته وار نیست؟ تا لب دوزخ نمیرویم؟ بر لب گوری؟ مرگ و نیست شدن و ذره ذره فرو رفتن و "نا" و "لا" شدن؟
در روزمره ای که برای مرگ بهای گزافی میرود و خبرهایش از تنگای مرگ درز وا کرده، محسن از بیدار شدن در قاب و خواب میگوید از فردایی که گویی امروز رفتن است. ترسیدم که اگه بیدار بشم خوابم بپره. باید روز بارانی یا لب دریاچه و کانالی که دشمن زده و آب سیل وار نفس و طمع داره که تو را و اطاق و همه را در بربگیره، باید عزیزی و جان و نفسی را از دست داده باشی تا رمز شاهکار ترانه "خواب" دستتان بیاد. افسانه فقط یک قدم دیگرمیخواهد......
حالا یه نفر این خواب منو تعبیرکنه
تا ساعتای بیخوابیه من تغییر کنه
اسم نویسندش چیِ افشارِ؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خیلی ساده بخوام بگم
صفحه نمایش شفاف یا براق چون بازتاب نور داره برای جایی که نور هست مناسب نیست چون نور محیط و پشت سر رُ انعکاس میده و مثلا برای دیدن فیلم و خوندن و یا حتی کار گرافیکی که رنگ های تیره دارن اذیت میکنه چشمُ و توصیه نمیشه
صفحه نمایش مات یه نوع روکش که باعث میشه نور از بیرون بازتاب نشه و تو محیط که نور زیاده بازتابی نداریم و چشم راحت تره
عامیانش اینه وقتی صفحه تیرست تو براق مثل آینه میشه خودت و پشت سرتُ دید اما تو مات نه چیزی دیده نمیشه
اما خب وضوح تصویر و کیفیت رنگ ها تو صفحه نمایش براق بهتر از صفحه نمایش مات
آدرسشم اگه داری بده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 582 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 582 مهمان ها)