به قلم هادی رجب
برای تفنگ سرپر
حسین غیاثی تازه نامه اش به چاوشی رسیده. بسته به پای کبوتری که از آنور سیاهکل و جنگل ها و ماجراهایش آسمان را دویده. بوی شعرهای چپ دهه ی سی و چهل را می دهد. بوی باروت. بوی تفنگی که چاوشی جایی از قطعه با تحریری گلوی آن را می درد. آنجا که از گلوی تفنگ و صدای شلیک می گوید.
نمی شود خیلی حرف زد. نباید گفت از دلی که هنوز وسوسه ی آزادی دارد. اما دلخوشیم دیگر. دلخوش به آخرین ارثیه اجدادی.
برای خواب
حسین صفا بعد از این همه سال دیگر مثل فیلمنامه نویسی شده که نقش هایش را برای چاوشی می نویسد. کارکتری را خلق می کند تا چاوشی آن را بازی کند. خواب در تنظیم و ملودی و تغییر ریتم ها خطرناک پیش می رود آنجا که خیال می کنی نکند کار گم و گور شود اما مثل " قطار " تمیز و درست بیرون می آید.
قطعه یی مخدر و وهم آلود مثل یک خواب سرماخورده از روی تخت بی وزن ات می کند و معلق نگهت می دارد. قطعه یی که دوست نداری تمام شود تا سقوط کنی. شاید بهترین راه از خواب به خواب تمام رفتن باشد وقتی ما غرق شدیم از بس که اتاق دریا شده بود.
برای کلنجار
باید بازیگر یک تیتراژ پایان سینمایی باشی با یک شورولت قرمز روباز و کلی کاکتوس اطراف جاده های تکزاس تا تک و تنها بزنی به مسیر ناکجا آبادی و این آهنگ را پلی کنی. فقط باید این باشی که بشود همه چیز را پشت سر گذاشت و رفت. مهم است این نوازش کردن ها این واگویه های میان تپش قلب. اما کلنجار آنجاست که باید بگویی نیست. همه ی آنهایی که برای معشوق بانک زدند و آدم کشتند و زدند به تیغ جاده باید بگویند مهم نیست تا رفتن آسان شود.
برای جز
این ریتم تند خواندن و تنظیم " جز "، جز این نیست که در زندان پشت شیشه ی ملاقات نشسته یی و یار آنسوی شیشه نشسته. وقت کم است و حرف بسیار. دلهره و اضطراب اینکه اگر برود معلوم نیست بعد از این هم مال تو باشد. بماند پای دوری ات. پای نبودنت. و باید بگویی: کاشکی به گوشت می رسید دارم اینجا چه رنجی می برم. منی که شاید نبودم آن چیزی که تمام عمر می خواستی.
برای وصیت
"وصیت" آدم را به زندگی کلنلی تبعیدی می کشاند. پایان یک عمر زندگی در خانه یی کویری با باران های فصلی سیل آور. که جهان اش را به مفاهیم می سپارد. مادر و خاک و پرواز که مردنی نیست. ملال تن است بال های بلند پروازی. فکر می کنم حسین صفا ترانه را شانه به شانه ی نصرت رحمانی گفته است. پای یک باغچه. و چاوشی کلنل تبعیدی است با آن صدای نامید و خسته ی همیشه وصیت می کند. دلی دوباره بکارید. بکاریم.
برای یه خونه کوچیک
یاد داستانی را زنده می کند که آخر آن معشوق به دیگ گلاب گیری می رود و گلاب می شود. در ترانه یی مدرن حرف از گلاب زدن بوی خوبی می دهد. انگار جهان تازه یی باشد. دل آدم تنگ می شود مدام برای احتیاط در شعر صفا و صدای چاوشی. احتیاط دوست داشتنی برای اینکه همه چیز از دست نرود.
" بازم اگه حرفام حوصلتو سر برد هنوز سحر نشده هوای رفتن کن "
این احتیاط عاشقانه از ظریف ترین لحن های بشر است. تمام نشدنی ترین آن.
برای یوسف
خیامی کلافه در بیت بیت و مصرع شعر قدم می زند. و شاید خدا قلب را از خاک و خون آفرید. نه از آب و خاک. همه ی ما یکجوری از دلشکستگی آفریده شده ایم. از تکه تکه های قلب های شکسته که راحت می توانیم برای یوسف خون گریه کنیم از بی برادری. از بی برادری همه مان. همه ی مایی که معجونی از دردسر و سر دردیم. خیام هم از بی برادری کلافه است در این زمین خدا.
برای پاروی بی قایق
شروع قطعه یادآور قطعه shape of my heart استینگ ظریف و زیبا شروع می شود. تا می رسد به صدای خسته ناخدا خورشیدی چاوشی، از آن جنوبی ها که در لنج وقت تور ماهی انداختن می خوانند. گام عجیب و دست نیافتنی از صدای چاوشی است. باید ایمان بیاوریم اینجور که زخمی می خواند برای این است که باور کنیم به غیر از عشق با چیزی موافق نیست. البته که دیوانه هم هست از آن ها که جنون از پی اش می آید.
برای قهوه ی قجری
قطعه یی سه بعدی که آدم را به تصور می کشاند. گردبادی می آید جهان پیرامونی را ریز و قطعه قطعه می کند. خرد می شوند همه دیوارهای چینی و نیستی می آید. مثل یوسفی در چاه که نور دریچه تنها خدای نیمه وقت یوسف بود. یاد معشوق هم همین است. در آن وقت که هست هرچه هست نیست. گردباد این تصور از صدای چاوشی می آید. بی رحم. بی رحم. بی رحم. بی رحم آنجا که از وهم ها و انکار معشوق می گوید و قهوه ی قجری همین است.
برای دزیره
خودمانی ترین، گلایه مند ترین و کافه یی ترین ترانه یی که می شود به خلق آن رسید این است. انگار آنکه دوستش داری را توی ماشین کنار دست نشانده باشی و باران بزند به شیشه و برف پاک کن مدام قژقژ کند. گلایه کنی و تمنا و او که گوش شنوا ندارد بی دین. سکوت قطعه آنجاست که ویولون ریتم برف پاک کن دارد. تنظیم شگفت انگیز و این نامردی صدای چاوشی باید هم آخرش به این برسد که در را باز کنی تا برود. برای همیشه.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
⌘ ℳᴇʜʀᴅᴀᴅ ⊞ ՏᴀH̶ ᴇß ⌘
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] ⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]⊞ [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 34 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 34 مهمان ها)