[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]!
هی بازیگر ! گریه نکن ! ما همهمون مثلِ همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
یکی معلم میشه وُ یکی میشه خونهبهدوش
یکی ترانه ساز میشه، یکی میشه غزلفروش
یکی رئیسِ کارخونه، یکی یه قاتلِ شرور
یکی وکیل، یکی وزیر، یکی گدا، یکی سپور
کهنه نقابِ زندگی تا شب رو صورتای ماس
گریههای پُشتِ نقاب مثلِ همیشه بیصداسهر کسی هستی یه دفه قَد بکش از پُشتِ نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رهاشو از پیلهی خواب
نقشه یک دریچه رُ رو میلهی قفس بکش
برای یکبار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بَس
تنها برای یک نگاه، حتا برای یک نفس
تا کِی به جای خودِ ما نقابِ ما حرف بزنه؟
تا کی سکوتُ رَج زدن ، نقشِ نمایشِ منه؟
آی نمایشنامهنویس ! نقش منو به من بده
نقشِ جدالِ آخرِ تن به تنو به من بده
میخوام همین ترانه رُ رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم، جای خودم داد بزنم
هر کسی هستی یه دفه قَد بکش از پُشتِ نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رهاشو از پیلهی خواب
نقشه یک دریچه رُ رو میلهی قفس بکش
برای یکبار که شده جای خودت نفس بکش
یغما
در حال حاضر 429 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 429 مهمان ها)