آلبــوم پــاروی بی قایـق محسن چاوشی

[sweetdream]

این جور نویسنده ها زیاد نیستند. آنها که بی سر و صدا گوشه ای از شهر کوچکشان می نشینند و می نویسند و سودای آمدن به تهران و حضور در نشست ها و محافل ادبی پایتخت، آرامش و انزوای شیرینشان را بر نمی آشوبد.
حافظ خیاوی را اولین بار هفت سال پیش دیدم در مراسم جایزه روزی روزگاری. آمده بود تندیس بهترین مجموعه داستان را بگیرد. آن سال جان بارت هم در بخش خارجی جایزه گرفت به خاطر رمان خوب اپرای شناور و حافظ به خاطر مجموعه داستان «مردی که گورش گم شد». هنوز هم بعد از گذشت این چند سال مجموعه داستانش را -که به چاپ نهم رسیده- یکی از بهترین های این سالها می دانم با آن ترکیب غریب رئالیسم خشن و رمانتیک! اتفاقا دو سال پیش ترجمه فرانسه همین کتاب، کاندید جایزه فرانسوی کوریه انترناسیونال شد و حافظ خلوت نشین را چند روزی از خیاو (مشکین شهر) به پاریس کشاند!
تازگی مجموعه داستان جدیدش را اینترنتی منتشر کرده. هر چند با انتشار اینترنتی کتاب موافق نیستم اما می دانم که امکان گرفتن مجوز برای این کتاب وجود نداشته و مجبور شده... بسیار مشتاقم داستان های تازه نویسنده ای را که جهان داستانی اش را دوست دارم، بخوانم حتا در جایی غیر از صفحات کاغذی کتابها که به سختی باید از هزارتوی نشر بیرون بیایند.

[MIRLORD]

به جای بحث درباره ی خدا وجود/عدم وجود بیاین مشاوره بدین نتایج هفته بعد لیگ ایرانو تو سایت 90 چی بزنم که فاصلم از صدر افزایش پیدا نکنه

[Sajjad_MCH]

منظورم از فروختن خدا یعنی اینکه یه دختر رو ببینی بگی خدا تو فعلا برو اونور تا من کارمو بکنم ولی یه نفر بیاد بگه نظر من اینه تو بگی خفه شو درباره عقاید من حرف نزن تو خودت ریدی به عقایدت چرا وقتی فقط طرف میگه قبول نداره چنین چیزی رو بحث میکشه به نطفه مگه هر کی خدا رو قبول داره خدا با مادرش خوابیده که اون بوجود اومده

اولا من ادعا نکردم که فرشته ی مطلقم خدا هستم گناهام هم از تو هم بیشتره ، ولی خدا رو قبول دارم .. گناه میکنم چون بنده هستم ، انسانم ، میبخشه چون خداست !!!!
من کسی که گناه میکنه رو بهش چیزی نگفتم چون گناه کردنش به من ربطی نداره ، ولی وختی میره سراغ اصل مطلب و خدا رو نقض میکنه ، بهش یاد اوری میکنم از یه نطفه به وجود اومده ، بر خوردن نداره ، هممون از نطفه بیش نیستیم ، مگر این که دوستان باز منکر این شن طبق معمول !!!

[asc]

عقیده ای وجود نداره یعنی بیشتر این افراد از چیزی طرفداری میکنن که خودشون هم قبولش ندارن و بش عمل نمی کنن

خب مشکل از این افراده چه ارتباطی به اصل موضوع داره چون یه سری که قبول دارم زیاد هم هستن فقط از عقیده برای منفعت خودشون استفده میکنن چه دلیلی داره که اصل قضیه رو انکار کنیم

[Herzeleid]

راستی امین چند روزیه می خوام یه مجموعه داستان بهت معرفی کنم فرصت نمیشه:
بوی خون خر، اگر کتاب قبلی نویسنده مردی که گورش گم شد رو خونده باشی که چه بهتر
یه فضای خشن و رمانس توی حال و هوای بومی، توی یه بعد از ظهر پاییزی با چای میچسبه، شک نکن مزه ی خاصی داره خوندن این کتاب
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

سپاس فراوان!
نه والا نخوندم...کلا کارای زیادی از نویسندگان این نسل نخوندم خیلی وقته ...
حالا که شما میفرمایی حتما میره تو اولویت ها!

+ سیگار البته! دی:
ضمنا از این پیشنهادا استقبال میکنم همیشه

[asc]

به جای بحث درباره ی خدا وجود/عدم وجود بیاین مشاوره بدین نتایج هفته بعد لیگ ایرانو تو سایت 90 چی بزنم که فاصلم از صدر افزایش پیدا نکنه

تنها دلیل موفقیتت این بوده که مشاوره نگرفتی

[Sajjad_MCH]

خب مشکل از این افراده چه ارتباطی به اصل موضوع داره چون یه سری که قبول دارم زیاد هم هستن فقط از عقیده برای منفعت خودشون استفده میکنن چه دلیلی داره که اصل قضیه رو انکار کنیم

برای تنوع و راحتی در دنیا و ادعای روشنفکری
یه مدت میگفتن غرب زدگی ولی الان غرب هم به خدا ایمان دارن حداقل

[MIRLORD]

تنها دلیل موفقیتت این بوده که مشاوره نگرفتی

[asc]

من درستشو ندیدم هر چی میگردم نمیبینم

بر باعث وبانی این وضعیت لعنت
وقتی برای زندگی راحت مجبور باشی به چیزی که اعتقاد نداری رو بیاری همین میشه که اون تعداد کمی هم که واقعا اعتقاد دارن گم میشن تو این بازار تظاهر

[Sajjad]

می شود زندگی ام یک شب ویران بشود
لای موهات اگر عشق گروگان بشود


بین موی تو و من جنگ جهانی ست اگر
شال از سر بکنی موت پریشان بشود


بشوی دختر قاجاری و من قزاقت

کار اجرایی من حکم رضاخان بشود


یا نه اصلا بشوم یک پسر ساده ی خنگ
که اگر مسخره شد پشت تو پنهان بشود


رد شوی از سر این کوچه و چشمک بزنی

لعنت شیطنتت قسمت شیطان بشود


سرت از پنجره بیرون بزند ، در بازار
نرخ سجاده و تسبیح و بت ارزان بشود


هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت
نگرانم نکند کوچه خیابان بشود


همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند
وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود


عاشقم ! راز دلم را به همه خواهم گفت
خواهرم کل بکشد راهی تهران بشود...