تو اگر شعور داشتی به این ارزونی نمی فروختی ما رُنوشته اصلی توسط pirana
هرچند از من نپرسیدی ولی خدایی شباهت زیادی دارن
تو اگر شعور داشتی به این ارزونی نمی فروختی ما رُهرچند از من نپرسیدی ولی خدایی شباهت زیادی دارن
رفتم نون و ماست زدم
نوش جان
پس خوش به حال دخي لازم نيست اشپزي كنه ميتونه وقتشُ رو گيتار بذارهرفتم نون و ماست زدم
تو اگه شعور داشتی نمیزاشتی الگوی بچگیمون و معمار فوتبال ایران و اسطوره ملی بره زندانتو اگر شعور داشتی به این ارزونی نمی فروختی ما رُ
هوم خراب بود...شب برگزاری آخرین مجمع هم رو فرم نبود انگار
دخی رس میخوام بگیرم از این وضعیت نجات پیدا کنمپس خوش به حال دخي لازم نيست اشپزي كنه ميتونه وقتشُ رو گيتار بذاره
از هر دو شون متنفرم ولی از علی دایی خیلی بیشترتو اگه شعور داشتی نمیزاشتی الگوی بچگیمون و معمار فوتبال ایران و اسطوره ملی بره زندان
پس خوش به حال دخي لازم نيست اشپزي كنه ميتونه وقتشُ رو گيتار بذاره
فعلا كه استادش خيلي سخت گرفته بچه م دپرس شده جديدا هر آهنگي ميده بهش ميگه بايد باهاش بخوني اينم روش نميشه غر غرش سر منه
دلخسته ام، از اینهمه دیوار ِ بی در که...
«ای مهربان! یک پنجره با خود بیاور کـه»
دنیا تـــــو را برد و بـه نفرت هاش عاشق کرد
این غول تنها، گوشه ی قصر خودش دق کرد
غولی که آخر توی «فصلی سرد» خواهد مرد
یا از تـــــو یا از شدّت سردرد خـــــواهد مـــرد
«مسعودخان کیمیایی» خوب می داند:
که آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد!
دلــــخسته ام از شهر نامردی و رندی ها
پایان خوبم باش! مثل ِ «فیلم هندی» ها...
سید مهدی موسوی
از هر دو شون متنفرم ولی از علی دایی خیلی بیشتر
اما امروز سه شنبه بود و روز ملاقات زندانی ها با خانواده های شان. درست زمانی که مایلی کهن به جلوی در زندان رسید، ساعتی بود که ملاقات تمام شده بود و مردم یکی یکی از در بیرون می آمدند و با محمد مایلی کهن که دست بند در دست داشت مواجه می شدند، همه با تعجب به او نگاه می کردند. مایلی کهن در تمام مدت سرش پایین بود تا مجبور نشود جواب کسی را بدهد.
تاسف
در حال حاضر 586 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 586 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
