یه خونه ی کوچیک و یه قاب عکس خالی
یه باغچه ی خشکیده پوشیده از بی حالی
آدم یه جایی می خواد دنیا به کامش باشه
تو خلوتش خوش باشه یا بین مردم گم شه
تصویر رویاهاشو تو زندگی میبافه
تو فال قهوه یا که تو گوشه ای از کافه
یه همدم مصنوعی تنها توی رویاشه
به یاد اون میخوابه تا صبح کنارش پاشه
میرم به دنیایی که ما بین رویاهامه
برگشتنم دستم نیست کفشای رفتن پامه
آغوشمو وا کردم تا زندگی سهمم شه
اما سرابی تازه همیشه سهمم میشه
تنهایی محض اینه که توی جمع تنها شی
هر راهیو که میری تو جای اول باشی
مهران مدیری