3 نکته درباره حمید درخشان/ فقط سه مورد که زیاد طولانی نشود.
یک - فکر کنم بهتر از هر کسی بتوانم درباره درخشان بنویسم. چرا؟ چون اولین نشریهای که برایش کار کردم، روزنامه "ورزش و مردم" بود به مدیریت حمید درخشان.
روزنامه ما اینترنت نداشت هیچی، تلفن هم نداشت. طبیعتاً خیلی زود تعطیل شد. حمید خان حقوق بچهها را نپرداخت. متاسفانه نوید میم سردبیر، به خاطر شکایت چاپخانه افتاد زندان.
چطور یادم برود درماندگی آن دختر حروفچین که از اسلامشهر میآمد برای 60 هزار تومن؟
درخشان روزنامه زده بود برای بازگشت مجدد به پرسپولیس. رسوایی میکروفن باز در شبکه دو را ما 14 سال قبل هم دیدهایم: هر وقت پرسپولیس گل میخورد، حمید خان در تحریریه فریاد شادی سر میداد. اما شب در 90 میگفت ما پیشکسوتان پرسپولیس طاقت این نتایج را نداریم!
شاهدان ماجرا همگی زندهاند: آتوسا صدیقی، حمید ترابپور، آرش رستم نمدی، امیر مهدی علوی، مرضیه و محبوبه نصیری، و ...
دو- یک دنده عقب در میدان آزادی گرفت، سه خانواده به خاک سیاه نشستند. در دفاعیات مرحوم شهلا جاهد آمده: همه چی از اون روز توی میدون آزادی شروع شد که حمید درخشان منو دید و زد روی ترمز.
قاضی: چرا ایستاد؟
شهلا: حتماً خوشش اومده بود دیگه.
دنده عقب آن بنز آخرین سیستم، دو پسر خردسال را یتیم کرد. زنی به طرزی فجیع، سلاخی شد و زنی دیگر آویزان از چوبه دار. ناصر محو شد از روزگار و درخشان ماند تا یک دنده عقب هم بگیرد برای داماش گیلان و شاهین بوشهر.
افشین پیروانی در مصاحبهای که توی نت هست گفته: وقتی واقعیتها را درباره درخشان مطرح کردم، خانواده همسر ناصر از قطر و شيراز تماس گرفته و گفتند: حرف دل ما را زدی. تاكيد كردند كه حاضر به ارائه هرگونه شهادت در رابطه با نقش درخشان در سرنوشت تلخ خانوادگیشان هستند.
3- همان سال، تیم ملی نوجوانان با سرمربیگری او، رکورد صغر سن در تاریخ ورزش ایران را شکست. نوجوانانی که اغلب زن و بچهدار بودند، سال 2000 در ویتنام با مربیگری او دوم شده و به جام جهانی ترینیداد راه یافتند. اما از سوی فیفا به دلیل "تخلفات متعدد و تقلب آشکار"، چهار سال محروم شدیم