تا جمعه اینا رُ برسونید![]()
حمیدرضا صدر
ایرانی
• شب قوزی: اثری پُرتبوتاب ، پرطنز و نیشدار با خودانگیختگی، باریکبینی و تعادلی وصفناپذیر که هرگز ستایشی در خور ارزشهایش نشده.
• آرامش در حضور دیگران: تصویر نیشداری از آدمخواری در زندگی روزمره. اکبر مشکین به نقش مردی حساس تمام شده و ثریا قاسمی در قالب زنی که هم سنتی است هم متجدد، ترکیب غریبی به این اثر در توصیف زوال خانواده، فرد و انسان بخشیدهاند.
• قیصر: شعارهای قیصر را دوست دارم. نگاه کردنهای پُرادای بهروز وثوقی را و آن سه فصل درخشان انتقامجویی را در سه مکانی که ترکیب ایرانی دارند.
• گوزنها: آواز آغازین هنوز اشک بر چشمانم آورده و تکانم میدهد. آن خانهی نکبتی هنوز تکانم میدهد. نگاه «قدرت» از پشت پنجره به آن شوربختهای ابدی هنوز تکانم میدهد.
• خانهی دوست کجاست: ترکیب بصری دویدن پسرک در بستر آن تپه در مسیر زیگزاگ و آن تکدرخت بالای تپه یکی از شمایلهای سینمایی جهان به شمار میرود و مهم نیست فصل انتهایی پسرک و پیرمرد ملالآورتر از روز اول شده باشد.
• مادر: حوضی به شکل قلب. مادری دوستداشتنی مثل همهی مادران ما. با بازی حیرتانگیز محمدعلی کشاورز به نقش برادر ظاهراً سنگدل و اکبر عبدی برادر کودکصفت و نقد چیزی به نام حرمت ایرانی. فصل فلاشبک در آن شب بارانی با فریماه فرجامی و امین تارخ را از ته دل دوست دارم.
• هامون: وقتی هامون به نمایش درآمد هر آن چه نیش در قلم داشتم نثارش کردم. ولی فیلم در گذر زمان بزرگ و بزرگتر شد و انکارناپذیر. این است تراژدی جامعهی شهری این عصر ایران. مثل جوانهای عاشق اثر، شیفتهی فیلم و شخصیتهایش نشدم ولی کمتر از آنها هم هامون را ندیدهام. خسرو شکیبایی تاریخ بازیگری را ورق زد.
• نرگس: اولین درام عشقی سینمای پس از انقلاب. نقدی بر جایگاه متزلزل زن و در عین حال ستایشی از قدرت تمامشدنی او و دشواری درک واقعیت انسانی و اجتماعی. با دو بازی بهیادماندنی از فریماه فرجامی و عاطفه رضوی.
• مهاجر: اثری ساده و در عین حال عمیق در مورد حقیقت درونی که مرزهای یک دوران را در نوردیده و به مقولهی ایمان و دریادلی چنگ میزند.
• اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر: میدانم این فیلم برخلاف سایر آثار این سیاهه از صافی گذر زمان عبور نکرده، ولی میخواهم با آن به ستایش از نسل جدید فیلمسازانمان بپردازم که سخت به آنها دل بستهام.
خارجی
• یک هفته (ادوارد کلاین و باستر کیتن، ۱۹۲۰): هر بار میخواهم جادوی سینمای صامت را به رخ بکشم این فیلم را نمایش میدهم تا همه میخکوب شوند. بازی با فضا و اشیا حیرتانگیز است. همیشه در پایان فیلم از خود میپرسم: آیا میتوان طی بیست دقیقه به قلهی رفیعتری از کیفیت سینمایی دست یافت؟
• کازابلانکا: اثری سرشار از احساسات شاعرانه و خطرات دوست داشتن در بستری ظاهراً سیاسی و میهنپرستانه. فیلمی دربارهی عشق مرد به زن، عشق زن به مرد و سرانجام دلبستگی مرد به مرد. وحدت مکانی رخدادها در «کافهی ریک» فوقالعاده است و اسطورهی هامفری بوگارت تلخاندیش و احساساتی دستنیافتنی.
• زندگی شگفتانگیزی است (فرانک کاپرا، ۱۹۴۶): هیاهوگران صاحب پول و قدرت اعتقادی به سرشت انسانی و نیروی محبت ندارند، اما جیمز استوارت در بدفورد فالز رفقای فراوانی دارد و فرشتهی آسمانی هست تا این بندهی نومید را به زندگی بازگرداند. هر بار حالم بد است این فیلم را تماشا میکنم.
• دزدان دوچرخه: تنهایی آدمی در جامعهای بیترحم که همه در آن قربانی میشوند مضمونی دیرآشنا است. اما پرداخت بصری دسیکا از شهر و آدمهایش و بازی لامبرتو ماجورانی، مردی که با ربوده شدن دوچرخهاش بیهمهچیز میشود، و انتسو استایولا، پسرکی که همیشه فکر میکنم او را جایی اطراف خود دیدهام، مرا با خود میبرد.
• جویندگان: سفری برای انتقام. سفری برای تطهیر. هر بار جویندگان را تماشا میکنم نکتهی جدیدی در آن مییابم. نگاه جان وین از پشت زین به دوردستی که میداند برای نجات اطرافیانش بدان نمیرسد میخکوبکننده است و شادابی و شیطنت ورا مایلز برابر جفری هانتر شور زندگی میدمد.
• بروبچههای اون بالا (مارسل کارنه، ۱۹۴۵): جذابیتی در این اثر ۱۹۵ دقیقهای هست که از نمای اول بلوار دوکریم تا نمای آخر که «دو بورو» نام «گارانس» را صدا میزند و او را بار دیگر از دست میدهد بیوقفه و بدون مکث مرا پی خود میکشد. نمایش در نمایش اثر لبالب از ظرافت است و ادای جملات توسط بازیگران کیفیتی آهنگین دارد. عشق پا بر جای «گارانس» (آرلتی) و «دوبورو» (ژانلویی بارو) را فراموش نمیکنم.
• هفت سامورایی: وقتی فیلمی را حداقل هر شش ماه یک بار تماشا میکنید بیتردید محبوبترین فیلمتان است. همه چیز این فیلم برایم کیفیتی ازلی و اسطورهای دارد.
• بازگشت به آینده، قسمت اول (رابرت زمکیس، ۱۹۸۵): میخواهم یک فیلم علمی تخیلی در این سیاهه داشته باشم و این فیلم را برگزیدم که برخلاف اکثر آثار این ژانر لبالب از شور و نشاط است. با شخصیتهایی دوستداشتنی (خصوصاً مایکل ج. فاکس)، گفتوگوهایی پرلطیفه، موسیقی مفرح و جزییاتی کاملاً یکدستشده.
• داستان عامهپسند: به نظر میرسید سینما با این فیلم راهش را عوض کرد. همهی شخصیتها / بازیگران فوقالعاده هستند: جان تراولتا. اما تورمن. ساموئل ال جکسن. تیم رات. آماندا پلامر. ماریا د مدیرس. وینگ رامس. اریک استولتس. رزانا آرکت. کریستوفر واکن. هاروی کایتل.
• زیرزمین: تاریخ. دروغ. فریب. پنهانکاری. قدرتطلبی. عشق. دیوانهبازی. خیالپردازی. نمیتوانم در چند خط صحنهآرایی، بازی، موسیقی، رنگ و نور اثر و روحیهی موذیگری و فضای پرهرجومرجش را توصیف کنم. اما میتوانم بگویم دیوانهی این فیلم هستم.
اما همهی اینها: طبعاً فیلمهای پرشماری باید پا به این سیاهه بگذارند: دیوید وارک گریفیث، لورل و هاردی، فریتس لانگ، ارنست لوبیچ، پرستن استرجس، جان کاساوتیس، برادران مارکس، اینگمار برگمن، جان بورمن، ژولین دوویویه، هوارد هاکس، فدریکو فلینی، آندری وایدا، رائول والش ، ژان رنوار، کن لوچ و دیوید فینچر.
اگر موردی نمونده ختم جلسه رُ اعلام کنم و مستقیما به زیر دوش حمام برم!![]()
در حال حاضر 607 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 607 مهمان ها)