تجمع اعتراضی عده ای بی قانون در مقایل سینما آوینی شهر بوشهر در اعتراض به اجرای قانونی و مجوزدار امشب گروه موسیقی لیان
امیر ایم محسن شریفیان چی کار کرده اسمش تو بوشهر میاد ملت میریزن سرش ؟
مگر که غیر از اینه..معلوم نیست ترانه محاورس کلاسیکه در هم تنیده...چه بوفی میخواسته بخوره
- جمال: این ریشتو میتونی یه دستی بهش بکشی ؟
+ رضا: نه نه... ریشُ دیگه ول کن
- یه پروفسوری بزار ببینیم چه شکلی میشی
+ نه، این مال کاره... نمیشه
- تو کُشتی ما رو با این کار !
+ بابا الان بیشتر دارن کارای فاخر تو ایران میسازن، بازیگر "با ریش" میخوان !
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ترور
مادر سه پله بالا تر از همه عينِ ماه آن بالاست
به مهسا كه لب مي زند
مي رود سراغ مهتاب
و رفتارش كه سر درد دارد هنوز
اجراي جاي خالي من
در آغوش چند زن است
به خانه اي كه قدغن است
همه طوري مي آيند
كه من رفته ام
ماتم گرفته ام
ماتم كرده اند كلماتم
در لنگرود
پاي پلي كه از دويدن اسب تر است
پدرم را كشتند
پدرم را كشتند
اما
فقط در لنگرود
وگرنه هرساله از من دارد
يكي مي كَند مي رود
جمعه خانه ي سياهي ست كه قتل عام شد
و خانواده ايراني كه درخانه اعدام شد
از وقتي كه لاي حوا شانس آورديم
و آدم باباي انحصاري آدم شد
عيسي را در كليسا گذاشته ايم
تا قهرماني كه لاي زن ها مخفي ست
فوري ظهور كند
و مرگ را
كه از اسب جلوتر است
از خانه دور كند
پاي پلي كه از بس پدر كم است
عيسي بن مريم است
طوري خودم را مي رفتم
كه شهرم خجالت بكشد
نه اينكه بي شرمي يهودا شود
در جاده گرگ بريزد پدر بكشد
بايد سكوت كنم
كه سگ هارتر نشود
به خانه عوعو نزند باز
و خونريزي كه لاي م اده آماده ست
فرصت كند
زخمي به صبح بزند
حالا كه اسب اصل
و مرگ داروغه ست
با وضع ناگوار چشمهايم
كه درياي كوچكي براي شناي قورباغه ست
اگر خطرنكنم چه كنم؟
با چند گلوي اضافه هم ديگرنمي توانم اين بغض را كه گلوبند من است پناهنده كنم
مرگ
به سوگم نشسته چار زانو
به زندگي من ديگر كمك نمي كند چاقو
بطري چنان پُر است
كه ديگر شراب ندارد
و زخم كه عمق خراب دارد
چنان كاري ست
كه از رگ هاي مستم تلو تلو مي گذرد خون
اونی که می بابا بو
اونی که پيل آقا بو
اون که رفيق راه بو
اون که هميشه پا بو
همّه مره جا بنایی
همّه مره تنها بنایی
تنهایم
تنهایم
تنها تر از ...
كاري تر است اين كوچه از چاقو
اين خانه از بازو
اين درد
يك مردِ ديگر طول مي كشد
اين مرد
يك جاي ديگر قد
جاده از هر طرف پدر دارد
و مرگ كه مقصد زندگي ست
قهوه خانه اي بين راهي ست
كه فانوس دارد
ولي تاريك
چاي تلخ در استكان كمر باريك دارد
ولي شيرين
چون نوحه از صداي فرهاد مي ريزد
یه دسّه سينه زن این ور کوچه
حسينم وای حسين م وای می خونن
یه دسّه سينه زن اون ور کوچه
علمدار رشيد من کجایی ...
مثل ملتي كه از حسين شهيد
به جا مانده ست شهري
از خانه اي كوچك
ته جاده اي
كه در جايي پرت جا مانده ست
ملتي كه مثل يك كبريت كشورش را آتش زد
بسترش را كشت
و همسرش را دريا كرد
زنده باد باد كه بود اما دير
زنده باد كوير كه دريا ندارد
و مادر
مادر
مادري كه ديگر نمي تواند
لب هايش را به گونه ام سنجاق كند
جاده از هر طرف سفر دارد
و من كه پرده ي نيمه پاره ي سهرابي در شبِ زفافم
خون پدر نريخته ام كه حقيقت كنم لافم
در مهلت مانده تا وفاتم
مثل كفشي كه بندهايش باز شده باشد
چنان لاتم
كه مي توانم براي قاتل
كه قدي قطور دارد
انگشتِ شصتم را بيل كنم
شما بگوييد آخ !
و احتياط كنيد
خدا بز رگ است هللویا
پدر نمرده است هللویا
و عشق
چون قليه با گوشتِ آب عليه قيمه با ريختِ گاو هنوزآماده ست
مريم عليه مجدليه
ليلا عليه لاو نيست
و لااله الا لاو
فريادي ست
كه از فردا پسر دارد
كوچه درهرخانه پدر دارد
و آقا
پرستاري
كه مخصوصن
و بيجاري كه بي امضاي من نمي رسد به فروش
من وارثِ داغ توام پدر!
باغت را بخواهم چكار
بده برادر مالت را بخورد
و دامادت كه با خواهرترين خدا مي خوابد
حالش را ببرد
چون لشكري كشور از دست داده ام
بسترم گم شده پيدا نمي شود ديگر
مثل طلوع آمده پشتِ غروبِ رفته ام مادر
تو لااقل ابرهايت از روي كوهِ كربلا جارو كن
برف را كه بر بام من انبار شده پارو كن
گريه نكن
اينكه باشي و فقط نگاه كنم در چشمهات
هنوز بيشتر از كافي ست
اينكه در نمازت الله اكبر كني برام در سجده و برات كرم بريزد الله اكبر
مدام...
الله اکبر!
تنگ غروبي كه از سرازيري پنجشنبه دارد مي رود پايين
دوباره حلوا
دوباره خرما چرا نمي كني خيرات؟
هيها ت!
كه تابلوي نيمه كاره ي نقاشي در شبِ زفافم
و تا دلت بخواهد آنقدر لافم
كه نمي توانم آدم پدرداري نباشم
حتي يكشنبه ام را مجبور كرده ام به كليسا برود
پيش پريسا در رديفِ چندم بنشيند
و مدام
به مهسا كه عيساي ماده اي ست چشمك بزند
ديگر آدم وقتي كه بودم نيستم
وقت نمي كنم
و هر وقت نمي كنم وقتِ كردن است
ديگر آدم ... آه و دم ... اصلن آدم نيستم !
شما اگرهستيد؟
فقط بگوييد آاا خ
علی عبدالرضایی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
يه قول ميدم به هوادارام كه ديگه همه چيو بفهمن !! به تتليتيام قسم روزى كه استاديوما پُر شد و همَرو با فوتبال آشتى دادم همون روز چهار گوشه ى زمين و ميبوسم و ميام بيرون و شروع ميكنم آلبوماى جديد براشون ميسازم و ميدم بيرون !! ولى من نيت دارم !! من هميشه آماده بودم كه هرچى دارمو يه جا با هم بدم روزى كه استاديوما پُر شد و انگيزه به جوونا برگشت همه چيمو ميذارم وسط زمين و ميام بيرون ! حتى كفشاى فوتباليو !!! آخره موزيكِ مردمان بى عشق هم گفتم بستگى داره به شما كه انقدر انرژى بدين تا فوتبالو درست كنيم برگرديم يا تو اين راه از پا در بيايم چون من هميشه نيتامو تا تهِش ميرم !! فعلاً كه اوضاع خوب نيست ! خسته ام ! خسته !! مخصوصا از اينايى كه ارثِ باباشونو پاى كامنتا بى دليل از من ميخوان !!
اينو كي ريده ؟
در حال حاضر 508 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 508 مهمان ها)