اگر روزی میتوانستم روبرویش بایستم و بخواهم یک آهنگ را برایم زنده بخواند بی درنگ میگفتم، لطفن برای من کفترچاهی را بخوان. اگر با نفرین شهرهی خواص و با سنگ صبور شهرهی عوام شد، اگر با صـبـوری خیلیها را به اوج احساسات سرکوب شدهشان رساند، اگر با کمتحمـــل اسم خود را با شکوهتــر کرد، اگر با تو که نیستی از غمهای درونمان گفت و اگر با این بود زندگی و پاروی بی قایق و حتا قطار تکنیک را به حد عالی توان فعلی خودش رساند، هنوز برای من همان چاووشیِ کفتر چاهیست، با همان صلابت آغشته به آرامشی که در تمام آهنگ موج میزند، با همان آهی که از ته دل بیرون میآید و میگوید: " ای در بسته شده "، روایتی از روزهای دور و زمستانهای سرد خیابان خوش !