ای مشمئزالچهره ی بد صورت و سیرت
هر *** خری رد شده از دره ی زیرت
مفعول افاعیله و قنبیله ی هر قِر
جنبیده منار همه در *** حقیرت
نوشیده ی خون شهدای ادبیات
می کرده ترا از عقبیات دبیرت
خارانده به انگشت ترا حضرت پطرس
زاییده ترا بعدِ ذنا مادر پیرت
خرگوشی و خر موشی و خر هوشی و خرپوش
برعکس خر اما شده چون مورجه کیرت
لعنت به هرانکس که ترا برد به دهلی
گه در دهنش هر که ترا کرد سفیرت
استغفر بالله که گویی به ازل نیز
از آب و اَنِ گرگ سرشتند خمیرت
تعمید سپس داده ترا حضرت روباه
شسته است به دوشاب شتر لوح ضمیرتبدبخت ترین مرد شد آنکسکه ابویت
بیچاره زن و بچه که هستند اسیرت
ایکاش به یک صاعقه از پای درآیی
ایکاش به مرداب نمک بود مسیرت
دقمرگ شوی اسم تو بر سنگ نویسند
من بعد نبیند فلک ای کاش نظیرت
افسوس نخور زانکه نماند زتو شعری
کَت پر کند انبان همه از لعن کثیرت