گفتگوي جنجالي نکونام درباره پشت پرده فوتبال
جواد نکونام گفت: مافيا در فوتبال ايران وجود دارد.
جواد نکونام پيش از ترک تهران براي عقد قرارداد تازهاش با اوساسوناي اسپانيا، در گفتوگوي مفصل با خبرورزشي به بازگو کردن بخشي از اتفاقات مهم زندگياش در استقلال پرداخت. او که بارها نشان داده بود از تقابل با قلعهنويي ابايي ندارد، در اين مصاحبه آشکارا و صريح، به انتقاد از او پرداخت و حرفهايي به زبان آورد که ميتواند جنجاليترين مصاحبه عمرش را به يادگار بگذارد. حالا اين مصاحبه هم نقطهاي از زندگي او، در خارج از فوتبال است. حرفهايي که ميتواند براي هميشه در خاطر طرفداران بماند.
* در دو فصل گذشته که به ليگبرتر آمديد، همواره شايعات و بحثهايي درباره اختلافهايي که با قلعهنويي داشتيد مطرح بود. حالا که شما را نخواستهاند و دوباره به نقطه اول که حضور در اسپانياست بازگشتهايد، شايد بتوانيد خيلي از مسائل را باز کنيد. آيا الان فرصت گفتن آن حرفها نيست؟
از اينجا شروع ميکنم که من به استقلال آمدم تا فوتبالم را اينجا تمام کنم ولي خب... آقايان نميگذارند. خيلي حرفها دارم که بزنم ولي دوست ندارم بعضي مسائل باز شود. آنها که من را ميشناسند، ميدانند زياد اهل مصاحبه نيستم و معمولاً پاسخ بياحتراميها را محترمانه ميدهم چون در خانوادهاي بزرگ شدهام که پدر و مادرم روي اين مسائل بسيار حساس بودهاند. وقتي تصميم گرفتم به استقلال بيايم، خيليها گفتند چنين کاري نکن چون شرايط فوتبال در اينجا نسبت به گذشته کاملاً فرق کرده است. با اين حال استقلال را دوست داشتم و سعي کردم حتي در مدت کوتاهي که در تيم بودم، اين را ثابت کنم. امروز هم اگر تصميمي گرفتم با قلبم بود چون استقلال را دوست دارم. من ميتوانستم به راحتي در اسپانيا بمانم و کاپيتان اوساسونا شوم اما نه تنها قيد بازوبند را زدم، بلکه قيد مربيگري در اين باشگاه را هم زدم. در قرارداد من بندي قرار داشت که ميتوانستم کار مربيگري را هم در باشگاه اوساسونا شروع کنم ولي همانطور که 4 سال پيش مصاحبه کردم و گفتم دوست دارم با يک تيم تهراني(استقلال) خداحافظي کنم، تصميم گرفتم به استقلال بيايم. همهچيز را ول کردم و به ايران آمدم، نميدانم شايد بايد بيشتر فکر ميکردم. اين را به خاطر استقلال نميگويم، به خاطر آدمهايي ميگويم که در اين تيم کار ميکردند و ميکنند.
* تصميمي که گرفتيد براي تمام هواداران، رسانهها و اهالي فوتبال عجيب بود. خيليها ابتدا فکر ميکردند همهچيز مثل يک شوخي است اما...
وقتي با قلبت تصميم بگيري، بايد چشمت را روي بعضي چيزها ببندي. واقعيت اين است که من ميتوانستم تا انتهاي فوتبالم در اوساسونا قرارداد خوبي ببندم ولي عاشق استقلال بودم. الان هم مشکلي ندارم. هيچوقت از تصميمهايي که گرفتم پشيمان نيستم چون به تيم مورد علاقهام آمدم، بازي کردم و کنار اين هواداران دوستداشتني بودم. اميدوارم اين دوري زياد نباشد. وقتي تصميم گرفتم به استقلال بيايم، حتي با رئيس باشگاه درگير شدم. او به من ميگفت نبايد بروي، قراردادت را پايين بياور و همين جا بمان ولي گفتم نه، ديگر نميمانم. اختلاف ما به جايي کشيد که وقتي در مقطعي قرار شد به تيم برگردم او با مربي و مسئول نقل و انتقالات باشگاه درگيري لفظي پيدا کرد و گفت اجازه نميدهم نکونام برگردد. او به من پيغام داده بود که تو رقمت را پايين نياوردي ولي به جايي رفتي که به تو پول کمتري ميداد اما گفتم هيچچيز بهتر از حضور در تيم محبوبم نيست. همان موقع پيشنهاد 5 ميليارد توماني از قطر داشتم ولي به عشق استقلال و هوادارانش آمدم.
* چه تصويري از استقلال داشتيد؟ يعني اگر ميدانستيد شرايط چه شکلي است، به اين تيم نميآمديد؟
من و خانوادهام استقلالي قديمي هستيم. پدرم خودش مربي فوتبال بوده و هست. خيلي از فوتباليها را خوب ميشناسد. راستش من فکر ميکردم همهچيز مثل قديمهاست. نه از دروغ خبري هست، نه از باندبازي و رابطه. روز اولي که به استقلال آمدم، يکسري گفتند اينجا بايد براي خودت باند درست کني وگرنه موفق نميشوي. گفتند برو در زمين بهترين بازي را انجام بده ولي اگر در خارج از زمين باند نداشته باشي، دو روزه خراب ميشوي. با همه اين حرفها، از روز اول با ناآمادگي براي استقلال بازي کردم. نميخواستم بازي کنم ولي گفتم تيم به من نياز دارد اما بعدها فهميدم ميخواستند من را بازي بدهند که جلوي هوادارها خرابم کنند. 50 روز تمرين تيمي نداشتم و تنها اختصاصي تمرين ميکردم. تا رسيدم، گفتند بازي کن و من که از همهچيز بيخبر بودم، بازي کردم.
* البته خيليها فکر ميکردند در اولين بازي مقابل ساپيا شما را با بازوبند کاپيتاني تيم ببينند. چرا اين اتفاق نيفتاد؟
به نکته خوبي اشاره کرديد. اتفاقاً آقايان ميخواستند من را کاپيتان استقلال کنند تا مقابل هواداران قرار بدهند. بعدها فهميدم هدفشان چه بود. ميخواستند من را جلوي هواداران سيبل کنند ولي قبول نکردم چون اصلاً براي بازوبند و اينطور مسائل نيامده بودم. من آمدم چون استقلال را دوست داشتم، برخلاف بعضيها که ميگويند استقلال را دوست دارند ولي به طرفداران هر توهيني ميکنند و فکر ميکنند استقلال ملک شخصيشان است. اگر باشند که هيچ، اگر هم نباشند دست به هر اقدامي ميزنند تا تيم نتيجه نگيرد. آنوقت اسم خودشان را هم گذاشتهاند استقلالي متعصب! من اگر کوچکترين کاري براي استقلال کردم وظيفهام است، چون نام استقلال از من و امثال من و بعضيها خيلي بزرگتر است.
* در اين مدت شما و امير قلعهنويي در رسانهها زياد مقابل هم نايستاديد. يکي، دو بار شما مصاحبه کرديد اما قلعهنويي فقط يک بار انتقاد کرد. البته شما بعضي وقتها گلايه داشتيد که عليهتان جوسازيهايي به راه ميافتد.
ببينيد، من اينقدر مرد هستم که اگر حرفي داشته باشم خودم بزنم. اين را پدرم به من ياد داده، خانوادهام به من ياد داده. اينقدر جرأت دارم که حرفهايم را خودم بزنم نه اينکه به ديگران بگويم برويد عليه اين و آن مصاحبه کنيد يا به آدمها خط بدهم که فلاني را بزنيد. آقايان از اين کارهاي زشتشان دست بردارند. به نظر من مافيا در فوتبال ايران وجود دارد. هنوز هست و دارند ريشه فوتبال ايران را ميزنند. اينها جرأت ندارند حرفشان را بزنند. شما به ادبياتشان نگاه کنيد؛ چطور به خبرنگاران توهين ميکنند؟ چطور به طرفداران توهين ميکنند؟ چطور در رختکن به بازيکن فحشهاي آنچناني ميدهند؟ تفريحشان شده نشستن در گوشه زمين تمريني و پشت اين و آن حرف زدن. واقعاً براي اين افراد متأسفم. دوست ندارم اين حرفها را بزنم ولي وقتي ميبينم دارند استقلال را با اين حرفهاي کوچک ميکنند، حرصم ميگيرد. من امروز ميتوانستم سکوت کنم، به اسپانيا بروم و فوتبالم را بازي کنم، بعد از آن هم فوتبال را کنار بگذارم و مدام بگويم درباره گذشته حرف نميزنم ولي دلم براي استقلال ميسوزد. براي اين طرفداران که در گرما و سرما تيم را تنها نميگذارند اما شاهد يک ديکتاتوري هستند. قلبم درد ميگيرد وقتي ميبينم هوادار اجازه ندارد حرفش را بزند چون تا چيزي بگويد، او را ميگيرند و به رختکن ميبرند تا زير چشمش را کبود کنند. به خدا اين چيزها درد است. من خيلي سختي کشيدم ولي با صعود به جامجهاني اين خستگيها از تنم بيرون رفت ولي هوادار بيچاره که يک عمر است کنار اين تيم بوده و آقايان اعتبارشان را از آنها دارند، چه کنند؟ به خدا اشک در چشمهايم جمع ميشود وقتي اين حرفها را ميزنم و ميبينم چه ظلمي به اين طرفداران ميشود.
* شايد به خاطر اين نوع تفکر بود که نبايد در استقلال ميمانديد. احساس خودتان اين است؟
ببيند من فقط ميدانم حضورم در استقلال براي يکسري از دوستان خطرناک بود. بايد جواد نکونام ميرفت تا کارشان را راحت انجام دهند. خدا را صد هزار مرتبه شکر سال قبل با همين خبرورزشي مصاحبه کردم و باعث رفتن يکي از اين آدمها شد. شما ببينيد آقايان چقدر از جوانان فوتبال ايران را در استقلال خراب کردند. ببينيد سر امثال.... چه آمد. اگر نياز باشد داستان زندگي اين دو بازيکن استقلال را باز ميکنم و ميگويم آقايان وقتي به اين دو بازيکن در پايان فصل زنگ زدند، چقدر صدايشان ميلرزيد. چطور قسم ميخوردند که موضوع را رسانهاي نکنيد. چند ماه همه ميگفتند فلان بلا را دارند سر اين جوانها در تيم ميآورند ولي آقا گوشش را گرفته بود. چطور ميشود که از داستانها خبر نداشتند؟
* چرا موضوع را باز نميکنيد؟ يکي از بازيکنان سابق و جوان تيم هر جا مينشيند از دوران حضور در استقلال به تلخي حرف ميزند. او بارها در محافل دوستانه گفته اگر نکونام نبود فوتبال را رها ميکردم.
روزي يکي از بازيکنان جوان تيم به من زنگ زد و گفت ميخواهم فوتبال را کنار بگذارم. راستش ميديدم او در تمرين بيانگيزه و ناراحت است ولي فکر ميکردم شايد مسئله فوتبالي نيست. گفتم چرا؟ اتفاقي افتاده؟ در همان زمان قضيه پولي را تعريف کرد که به يکي از دوستان نزديک آقا داده بود. جالب اينجاست که دوستشان با آنها رفتوآمد خانوادگي داشت. گفتم برو پيش او و بگو که جواد نکونام اين قضيه را به طور کامل فهميده است. بازيکن تيم همين کار را کرد و به يک ساعت نکشيد که ديدم رفيق آقايان به من زنگ زدند. وقتي ديد تلفني نميتواند جواب بگيرد، همان شب آمد جلوي خانه من و دو ساعت در خيابان با من حرف زد که من به کسي چيزي نگويم و اين قضيه را حل خواهد کرد.
* چرا چنين موضوعي برايت مهم بود؟
من هم مثل آقايان ميتوانستم چشمم را روي اين مسئله ببندم و چيزي نبينم و نشنوم ولي نميتوانستم. شما از بازيکنان جوان تيمملي بپرسيد که سعي ميکنم چه رفتاري با آنها داشته باشم و اگر لازم باشد در هر زماني کمکشان ميکنم. در آن ماجرا هم نميتوانستم بيتفاوت باشم. بهفرد دلال نزديک آقايان گفتم حقش را خوردهاي، بايد پولش را بدهي. جوابش ميدانيد چه بود؟ اين هفته او را بازي ميدهيم! نشان به آن نشان که حتي در اتاق 151 هتل المپيک که اتاق خود آقاي سرمربي بود، سه نفره يعني من، آن بازيکن جوان و دوست آقايان نشستيم و صحبت کرديم. او خيلي مطمئن گفت فردا بازي ميکني! من گفتم اين ظلم است. او درست تمرين نکرده. مدتي است نيمکتنشين است و نبايد بازي کند. ولي گفت دير شده و من گفتهام که بايد بازي کند و بازي ميکند. فردا ديدم حرفهاي او کاملاً درست است و آن بازيکن جوان در ترکيب بود. از آن به بعد شد سوگلي آقايان ولي دوباره زود از چشمشان افتاد، چون به من چيزهايي را گفته بود که نبايد ميگفت. من فقط يک سؤال دارم. چطور سرمربياي که ادعايش ميشود قدرت دارد و جلوي همه ميايستد، با حرفهاي يک دلال بازيکن را از ترکيب بيرون ميگذارد يا او را وارد ترکيب ميکند؟! اگر شما واقعاً مربي هستيد، خودتان درباره ترکيب تصميم بگيريد. شما که به حرف دستيارتان گوش نميدهيد، چطور به حرف کسي گوش ميدهيد که همه او را ميشناسند و ميدانند در اين فوتبال چه کارها کرده است. يک نکته ديگر هم يادم آمد که براي همه مردم و طرفداران استقلال جالب خواهد بود. آن بازيکن در ابتداي ورود به استقلال خيلي خوب کار ميکرد تا زماني که ماشينش را به دوست آقايان نداد و در قطر سکونشين شد! به او گفت يا ماشينت را بده يا در قطر سکونشين ميشوي. او هم نداد و رفت روي سکو! بعد از آن خيلي کم رنگ ليست 18 نفره را ديد، چه رسد به اينکه بخواهد بازي کند. تا اينکه ماجرا را من فهميدم و بعد دوباره در مقطعي مجبور شدند به او بازي بدهند ولي آخرش به جايي نرسيد و آن بازيکن مجبور شد با کلي ناراحتي و دلخوري از استقلال برود. اگر بعدها نياز باشد، يکسري از مدارک موجود از آن زمان را در اختيار مردم و رسانهها قرار ميدهم تا بفهمند چه اتفاقاتي ميافتاده و آقايان با خبر بودند ولي چشمشان را به راحتي روي همهچيز ميبستند.
* مشکل خود شما از چه زماني آغاز شد؟ آيا به همين فردي که ميگوييد دلال است، مربوط نبود؟ هميشه ميگفتند شما ابتدا با نزديکان قلعهنويي به مشکل خورديد و سپس با خود او.
مشکل من با استقلال از جايي شروع شد که در رشت، جلوي دوستان آقايان ايستادم و جوابشان را طوري دادم که ديگر سراغم نيايند. فکر کرده بودند من هم مثل ديگر بازيکنان هستم. اين آقا پيش من آمد و گفت يک سيم کارت به من بده! يادم هست بازي با داماش بود که در نهايت باختيم. به او گفتم به چه جرأتي چنين خواستهاي داري. از همان روز پيش مربي محبوبشان که دستشان را باز گذاشته بود، رفتند و هرچه توانستند زير آبم را زدند. يک نکته درباره آقاي سرمربي بگويم که خيلي زود همهچيز را فراموش ميکند. فوقالعاده دهنبين است و اگر 20 سال با شما دوست باشد و يک نفر پشت سرتان حرفي بزند، سريعاً باور ميکند و ناگهان تبديل به دشمن شما ميشود. يک چيزهايي ذاتي است و دست آقايان نيست.
* به خاطر همين مشکلات بود که مجبور شديد از استقلال در نيمفصل دوم فصل قبل برويد، درست است؟ البته آن زمان درباره دلايل جدايي شما حرفهايي زده شد. حتي بعضي از پيشکسوتهاي استقلال که بعداً به کادرفني اضافه شدند، ميگفتند که شما و منتظري با جداييتان باعث شديد استقلال قهرمان نشود.
از اين حرفها خندهام ميگيرد. بعضي از دوستان حاضرند براي يک نيمکت، هر کاري انجام دهند و هر خفتي را بخرند. شما به شايعات بيپايه و اساسي که آقا و دوستانش درست کردند، توجه کنيد و ببينيد که براي تبرئه خودشان حاضر هستند چه کارهايي بکنند و چه حرفهايي بزنند. اين مورد به شما نشان ميدهد که آنها ترسو هستند و جرأت ندارند حرفشان را بزنند. به ديگران ميگويند مصاحبه کنيد و يا اينکه از طريق دوستانشان شايعه درست ميکنند. مجبورم همين جا يکسري مسائل را باز کنم تا ببينيد در آن برهه چه اتفاقي افتاد. آقايان در جلسهاي گفته بودند ما دو تا هافبک داريم و اگر نکونام هم برود، تيم قهرمان ميشود. گفتند اصلاً نيازي به او نداريم و رضايتنامهاش را بدهيد. در جلسه آخري که در باشگاه داشتم و ايشان هم بود، علناً گفت ما اين بازيکن را نميخواهيم و بدون او هم قهرمانيم اما جرأت نداشتند اين حرفها را به مردم و طرفداران بگويند. در جلسه گفتند برو ولي در مصاحبهها چيز ديگري ميگفتند چون شجاعت نداشتند، جرأت نداشتند، عادت کردهاند دروغ بگويند. همان موقع تيم در صدر جدول بود و من مجبور شدم به کويت بروم، به ليگي که همه ميدانند چقدر ضعيف بود. مجبور بودم چون گفتند برو. بعد آدمهايشان جوسازي کردند که نکونام به خاطر پول رفته است. آخر چقدر دروغ؟ چقدر رياکاري؟ شما اصلاً به آخرت اعتقاد داريد؟ ميدانيد بايد جواب اين حرفهايتان را بدهيد؟ مشکل من پول نبود. من سال اولي که با استقلال قرارداد بستم، بخش زيادي از پولم را نگرفتم. هنوز از سال دوم هم به من بدهکار هستند ولي يک بار مصاحبه کردم بگويم پولم را بدهيد؟ فتحا...زاده شاهد است سال دوم که تمديد کردم، بدون دريافت يک ريال به تمرين رفتم تا نشان دهم دنبال پول نيستم. من اگر دنبال پول بودم که به استقلال نميآمدم، به قطر ميرفتم يا در اوساسونا ميماندم.
* البته آن روزها ميگفتند کارلوس کروش باعث شده نکونام از استقلال جدا شود چون اصرار داشته تو به موقع در اردوي تيمملي حاضر شوي.
(خنده) اين هم شايعهسازي آقايان و دوستانشان بود. چقدر مثال خوبي زديد. ببينيد گذشت زمان چطور دستشان را رو کرد. چطور به کروش تهمت زدند و خيلي زود مردم فهميدند که اينها دروغ است. من آخرين نفري بودم که به اردوي تيمملي اضافه شدم و مشخص شد که کروش هيچ دخالتي نداشته است. تازه او به خاطر حضور من در کويت بسيار ناراحت بود و ميگفت بايد در ايران ميماندي و با شرايط کنار ميآمدي. فکر ميکنم کروش بايد الان خوشحال باشد چون آقايان به او تهمت زدند و گناههايش را شستند. خدا را شکر دست خودشان هم رو شد.
* نمي توانستيد به تيمي غير از الکويت برويد؟ همه ميگفتند اين تيم براي کاپيتان ايران کوچک است. همان روزها حرف از الريان هم بود ولي چرا به قطر نرفتيد؟
روز اولي که پيشنهاد الريان رسيد، حتي به آن فکر هم نکردم. هر طور که حساب کنيد شرايط الريان نسبت به الکويت بهتر بود؛ هم از نظر مالي و هم شرايط فوتبالي ولي... مهم نيست. تصميم گرفتم به الکويت بروم.
* اگر به الريان ميرفتيد بايد مقابل استقلال در ليگ قهرمانان بازي ميکرديد.
دقيقاً به همين خاطر تصميم گرفتم به الريان نروم. تا روزي که با الکويت قرارداد بستم، آنها وضعيتم را پيگيري ميکردند ولي دوست نداشتم مقابل استقلال بازي کنم، همانطور که دوست نداشتم در ليگبرتر به تيمي غير از استقلال بروم ولي با حضور آقايان فهميدم که استقلال جاي من نيست. مجبورم بروم تا آنها بمانند و به راحتي کارهايشان را انجام دهند. در آينده هم هرکس برايشان مشکلتراشي کند، مطمئن باشيد به همين شکل کنار گذاشته ميشوند.
* علي فتحا...زاده هم پس از جدايي از استقلال در مصاحبهاي اعلام کرد قلعهنويي مجيدي و نکونام را نخواست.
بله، ولي دير بود. فتحا...زاده هم تا جايي که توانست براي ماندن من تلاش کرد ولي به نظرم بايد اين حرف را زودتر ميزد تا طرفداران چيزهايي را که بايد، بفهمند و اسير دروغپردازيها و شايعهسازي آقايان و دوستانشان نشوند. اين آقايان يادشان رفته که شب و روز در اسپانيا به من زنگ ميزدند تا جوابشان را بدهم. شب و روز خودشان و اطرافيانشان زنگ ميزدند. آرزو داشتند جواب تلفنشان را بدهم. آقايان دوباره يادشان رفته وقتي آمدند اسپانيا و ديدند دور ميداني به فارسي نوشتهاند سلام، ميگفتند تو اينجا چه افتخاري براي ايران کسب کردهاي. همين آقايان دو روز رفتند تمرين يک تيم آلماني را از پشت فنس نگاه کردند، هنوز دارند دربارهاش حرف ميزنند و ميگويند ما آنجا دوره ديديم! اگر در دوران بازيگري در سطح اول دنيا بازي ميکردند، کل مردم ايران احتمالاً بايد جلويشان تعظيم ميکردند. من همين الان ميتوانم تمرين يک سال استقلال را به شما بگويم. بازيکنان شکل تمرينات را از روز اول ميدانند چون آقايان اصلاً مربيگري بلد نيستند. اگر هم در گذشته خوب بودند، الان نيستند چون اصلاً تيم را تمرين نميدهند. شما ببينيد همين دو فصل قبل که ما قهرمان شديم، چند بازيکن به تيم اضافه شدند؟ آن فصل ما قهرمان شديم، چون بهترين بازيکنان را داشتيم. اگر قهرمان نميشديم همه بايد تعجب ميکردند. اول فصل معمولاً در قرارداد مينويسند که اگر تيم قهرمان شد، بايد پاداش بدهيد ولي من مطمئن بودم استقلال قهرمان ميشود به همين خاطر نوشتم اگر قهرمان آسيا شد به من پاداش بدهيد. ميدانستم استقلال با اين مهرهها قهرمان است. شما ببيند نيمفصل دوم آن سال چقدر به تيم ما بازيکن اضافه شد. با اين همه مهره قهرمان نميشديم مردم بايد تعجب ميکردند.
* اين درست بود که بعضي از بازيکنان از ترکيب تيم خبر داشتند؟ شايعات زيادي در اين باره مطرح بود.
من فقط يک موردش را به شما بگويم. بازيکن تيم يک روز قبل از بازي با تراکتورسازي ترکيب تيم را ميدانست و به من گفت که فردا بازي نميکني! او از کجا ترکيب را ميدانست؟ نشان به آن نشان که در يک قهوهخانه در فرحزاد ترکيب را به او گفته بودند!
* در همان بازي وقتي به زمين رفتي گل پيروزي استقلال را زدي. شادي خاصي هم داشتي. دليلش چه بود؟
شادي بعد از گل من اين بود که فوتبال داخل زمين است، نه بيرون از زمين. فقط خواستم به آقايان اين را بفهمانم که خدا جاي حق نشسته است.
* ظاهراً قبل از بازي پيکان هم وقتي از ليست بيرون ماندي به شدت دلخور شدي. اين موضوع صحت دارد؟
اتفاقات آن روز واقعاً ناراحتم کرد. من در آزادي سه گل به لبنان زدم و با روحيه عالي به اردوي استقلال رفتم ولي ديدم در ليست تيم جايي ندارم. بقيه مليپوشها بودند ولي گفتند نکونام نياز به استراحت دارد؛ چون سه گلي که زدم مثل يک تير در چشم آقايان بود. چشم نداشتند موفقيت تيم را ببينند و ديگر همه مردم ميدانند چقدر نقشه کشيدند که جاي کروش را بگيرند. تمام برنامهريزي و جوسازي آنها اين بود که کروش نتيجه نگيرد و سرمربي شوند. يادشان رفته يکي از بهترين تيمهاي تاريخ ايران دستشان بود و در جام ملتها اوتش کردند. ما نتوانستيم در مالزي يکي از ضعيفترين تيمهاي تاريخ کرهجنوبي را شکست دهيم. يادم هست قبل از بازي از بزرگان تيم خواست که درباره بازي نظرشان را بدهند. بهترين کار را آن روز يکي از بزرگهاي تيم کرد که گفت من در اين جلسههاي داغون حاضر نميشوم! فرداي بازي هم در زمين به کرهجنوبي باختيم، البته نه با پنالتي ولي ديديد که آقايان پشت پنالتي مهدويکيا خودشان را قايم کردند. شما که ادعاي مربيگري تيمملي داريد، الان در باشگاهي چکار ميکنيد؟ وقت نداريد سر تمرين بياييد ولي وقت داريد به شهرداري و جاهاي ديگر برويد تا به کارهاي شخصيتان رسيدگي کنيد. همهاش از هواداران سوء استفاده ميکنند. اگر شما استقلال و هوادارانش را دوست داريد، چرا وقتي با پيراهن تيم ديگري استقلال را برديد، آنطور مشتهايتان را گره کرده بوديد. اگر شما استقلالي بوديد چرا در فصلي که به سپاهان رفتيد، همه ستارههاي استقلال را برديد که نتيجه نگيرد؟ چرا در سالي که با تراکتورسازي جلوي استقلال قرار گرفتيد، رفت و برگشت دعوا کرديد؟ چرا وقتي در تبريز به استقلال باختيد، در راهرو ايستاديد و با دو بازيکن استقلال دعوا کرديد؟ به داور هزارتا انگ زديد که باعث باختتان شده است. هنوز کسي اين کارها را يادش نرفته است. شما هر موقع از استقلال رفتي، همه ميدانند چکارها کردي. چطور از روي سکوها استقلال و مربيانش را اذيت کردي. چطور وقتي براي شما بنر ميآورند کار هواداران است ولي براي بقيه ميآورند، پول دادهاند؟! شما ببينيد آقايان بعد از شکست 3 بر 2 استقلال مقابل پرسپوليس که همراه با يکي از دوستانشان بازي را تماشا ميکردند، چطور بعد از شکست بالا و پايين ميپريدند و خوشحالي ميکردند. من ادعايي ندارم و متأسفانه به خاطر حضور آقايان در استقلال نتوانستم کنار تيم محبوبم باشم ولي شما که ادعاي استقلالي بودن داريد و ميگوييد معرفتي کار ميکنيد، چرا در بدترين شرايط استقلال را رها کرديد و به خاطر پول بيشتر به تيم ديگري رفتيد؟!
* آيا در مدتي که در استقلال بوديد، به بازيکنان در رختکن بياحترامي ميشد؟
شما از مربياي که به بازيکن فحش ميدهد و ميخواهد با او يقه به يقه شود تا همديگر را بزنند، چه توقعي داريد؟ آقايان اگر يک روز هم به تمرين لورکوزن رفته بودند، حداقل اين چيزها را ياد ميگرفتند. يک رفتار جالب ديگرشان اين بود که ميگفتند ما نه روزنامه ميخوانيم و نه سايت. اتفاقاً اينها تمام سايتها و روزنامهها را خط به خط ميخواندند و حتي چند نفر برايشان کار ميکردند. اگر يادتان باشد قبل از جامجهاني ماجرايي درست کردند که نکونام فلان قدر ميدود و در زمين راه ميرود. اينجا هم ديديد که دستشان رو شد و طبق آمار فيفا، من هم مثل ديگر بازيکنان زياد در زمين دويدم. اينها جماعت دروغگويي هستند که خيلي راحت آخرتشان را ميفروشند.
* نميتوانستيد به همکاريتان ادامه بدهيد، حالا به هر شکلي؟ مثل خيلي از اهالي فوتبال که عليرغم مشکلات عديده، با هم همکاري ميکنند.
خيليها به من ميگويند چرا اينقدر دشمن داري؟ ميخواهم بگويم در سالم زندگي کردن، اين داستانها هم وجود دارد. من ترسي از ايستادن مقابل اين آدمها ندارم. وقتي جلوي عواملشان ايستادم به هر ترتيبي سعي کردند که با من درگير شوند. شما حرف درستي زديد. من هم ميتوانستم مثل خيلي از آدمها با اطرافيان آنها دوست شوم و عضوي از آنها باشم. اگر اين کار را ميکردم همين الان در استقلال ميماندم ولي در وجودم چنين چيزي نيست. نميتوانم ناحقي ببينم و ساکت بنشينم و ببينم هر بلايي دوست دارند سر بازيکنان ميآورند و هر رفتاري دوست دارند با طرفداران ميکنند. وقتي ديدم از بردهاي تيمملي يک مملکت که باعث خوشحالي مردم ميشود، ناراحتند، ديگر نميتوانستم ادامه بدهم. شما نگاه کنيد؛ هرکس عليه آقايان بنويسد ميشود اجنبيپرست اما به نفعشان بنويسد ميشود آدم خوب. با يک دلال پيش يک آدم معروف رفتند براي آنکه به تيمملي برسند. هر کاري ميکردند تا اين اتفاق بيفتد. اينها تلاش براي رسيدن به جايي بود که حقشان نبود. خودشان هم ميدانستند با اين وضع تمرين دادن و تيم اداره کردن، حقشان نيست روي نيمکت تيمملي بنشينند. اصلاً جواد نکونام دارد دروغ ميگويد، شما برويد ببينيد چرا هر بازيکني که از استقلال رفت عليه آقايان حرف زد؟ مگر ميشود همه دروغ بگويند. همه اين مشکلات و داستانها را ميديدند و فراري ميشدند.
* چرا در ليگبرتر نمانديد و تصميم گرفتيد به اوساسونا بازگرديد؟ آيا دوست نداشتيد در اين فضا به کار ادامه بدهيد؟
از روزي که به استقلال آمدم بارها در مصاحبههايم گفتم در ايران فقط استقلال. مثل بعضيها نبودم که بگويم استقلال و بعد از شکست اين تيم، در اتاقم رقص و شادي کنم. الان هم روي حرفم هستم چون ميگويم حرف مرد يکي است. گفتم يا استقلال يا هيچ جا ولي چون آقايان در تيم محبوبم بودند، ديگر نميتوانستم به آنجا برگردم. از روز اول ميدانستم امکان بازگشتم به استقلال نيست. تا وقتي هم آقايان باشند، چنين امکاني برايم وجود ندارد. از مجيد جلالي مربي سايپا و رسول خطيبي مربي تراکتورسازي بايد تشکر کنم که در اين مدت با من تماسهايي داشتند اما هرچه فکر کردم ديدم غير از استقلال نميتوانم در ايران در تيم ديگري بازي کنم. با اينکه پيشنهادهاي مالي خوب هم به من شد ولي حاضر نبودم پيراهن آبي را به پول بفروشم و بروم تا روزي جلوي اين تيم بازي کنم. هيچ منتي هم نيست چون عاشق استقلالم. هيچچيز براي من سختتر از اين نبود که در اين شرايط بخواهم جلوي استقلال بازي کنم. شما ببينيد بعضي از دوستان نزديک آقايان از دستشان چه ميکشند. اگر لازم باشد ميگويم در بين دو نيمه بازي دوستانه تيم 2014 و 1998 چه کساني، چه چيزهايي به من گفتند. يا مجبورم دهانم را باز کنم و زندگينامه کسي را بگويم که با پيراهن پرسپوليس به استقلال دو گل زد!
* هيچوقت نشد که اين مشکلات را بين خودتان حل کنيد؟
من وقتي عليه آقايان حرف زدم، جو به طور کلي عليه من شد. فهميدم که مرا نميخواهند چون واقعيت را گفتهام. من در مکتبي فوتبال را ياد گرفتم که اخلاق و جوانمردي در آن اولويت داشت. نميتوانستم جلوي اين آقايان سکوت کنم. آنها باعث و باني تمام جوسازيها عليه من بودند اما خدا را شکر که دستشان رو شد. توانستم بين سه کانديد بهترين بازيکن آسيا باشم، همراه با تيمملي به جامجهاني بروم و در مقدماتي جامجهاني گلزنترين هافبک آسيا باشم. خدا را هزار مرتبه شکر که لطفش شامل حال من شد.
* در استقلال معمولاً بازيکنان مقصر شکستها بودند. چرا هيچگاه کسي نسبت به اين موضوع واکنش نشان نداد؟
هر بازي که تيم ميباخت، ميگفتند X و Y مقصر هستند. آقايان شما کي مقصر هستيد؟ در جام ملتها که عالي بازي کرديم و به کره نباختيم و حذف شديم و اين همه عليهتان نوشتند. استقلال را هم پنجم کرديد و دوباره مقصر نبوديد. جامحذفي را هم که به مس کرمان باختيم و به فينال نرسيديم. شما کي مقصريد؟ با اين همه بازيکن بدترين نتايج چند سال اخير استقلال را گرفتند. جالب است بعد از ليگ آدمهاي آقايان ميگفتند او نقشي در ناکامي نداشته و جدايي منتظري، مجيدي و نکونام عاملش بوده است. مردم را گول ميزنيد؟ آنها خودشان همهچيز را ميفهمند. آقايان جرأت ندارند اشتباهاتشان را گردن بگيرند و بگويند خود ما چکار کردهايم؟! واقعاً ناراحتم که پارسال آن اتفاقها براي استقلال افتاد و الان در ليگ قهرمانان آسيا حضور ندارد. بعد از سالها حضور مداوم... واقعاً ناراحتکننده است.
* حرفي با طرفداران استقلال داريد که بزنيد؟
ديدم که بعضي طرفداران ميگويند نکونام چرا قبل از دربي رفت؟ ميخواهم يک موضوع را شفاف بگويم. بعد از جلسهاي که آقايان گفتند رضايتنامهاش را بدهيد برود، من فقط دو راه داشتم؛ يا بايد در خانه ميماندم و فوتبال را نگاه ميکردم يا اينکه به الکويت ميرفتم. نميتوانستم در خانه بنشينم و فوتبال نگاه کنم. به همين خاطر مجبور شدم به الکويت بروم. شما صحت حرفهاي من را در مصاحبه اخير آقاي فتحا...زاده ميبينيد که گفته بود قلعهنويي، نکونام را نخواست. اگر من دروغ ميگويم، مديرعامل که دروغ نميگويد. در هر صورت من نميتوانستم آن دربي را بازي کنم چون من را نميخواستند و ميگفتند بايد بروي. اگر در خانه هم ميماندم که نميتوانستم براي استقلال بازي کنم.
* دوشنبه به اسپانيا ميرويد و قرارداد تازهاي ميبنديد. اميدواريد يک روز با پيراهن استقلال از فوتبال خداحافظي کنيد؟
اميدوارم با پيراهن استقلال از فوتبال خداحافظي کنم اما اين اتفاق زماني ميافتد که آقايان در استقلال نباشند. با قلب شکسته استقلال را ترک کردم و خيلي اذيت شدم. دوست داشتم فصل قبل حداقل تا پايان فصل کنار استقلال ميماندم ولي مجبورم کردند خانهام را ترک کنم. من همهچيز را جمع کردم و به ايران آمدم تا در استقلال بازي کنم و سپس از فوتبال بروم ولي نگذاشتند. خيلي در اين مدت با خودم کلنجار رفتم و حتي به فکر خداحافظي از فوتبال افتادم ولي اين راهش نبود. اميدوارم يک روز آقايان نباشند و من با لباس تيم محبوبم خداحافظي کنم. آنها حتي دل پدر من را که يک استقلالي است شکستند و باعث شدند گريهاش را ببينم. براي استقلال آرزوي موفقيت ميکنم و از ته قلبم دوست دارم که قهرمان شود. براي قهرمان شدنش دعا ميکنم چون طرفداران خوشحال ميشوند. مثل قبل تمام بازيهاي تيمملي را ميبينم.
* با تمام حرفهايي که زديد، فکر ميکنيد موفقيت تيمملي باعث خوشحالي آنها نشد؟
جالب است که آقايان هر روز درکمپ استقلال با سايتها و روزنامهها مصاحبه ميکنند ولي وقتي تيمملي خوب بازي کرد و همه تحسين کردند، سکوت کرده بودند و حتي يک مصاحبه هم انجام ندادند. احتمالاً ناراحت بودند! زياد يکسري مسائل را باز نميکنم و الان بيشتر حرفم با طرفداران استقلال است. در جامجهاني ميتوانستم با يکي، دو تيم ليگبرتري قرارداد ببندم ولي گفتم اصلاً. الان هم دو آرزو بيشتر در زندگيام ندارم؛ اول اينکه تيمملي در جام ملتها موفق شود و مردم خوشحال شوند و دوم اينکه بتوانم با پيراهن استقلال خداحافظي کنم. اميدوارم يک روز شرايط مهيا باشد و دوباره برگردم.
* حرف خاصي مانده که بخواهيد بزنيد؟
يک تشکر و عذرخواهي به طرفداران استقلال بدهکارم. تشکر به خاطر همه حمايتهايي که داشتند، مخصوصاً در بازي با الهلال. يک عذرخواهي ويژه هم بايد از طرفداران به خاطر گفتن اين جمله آقايان که آنها از اهل کوفه هم بدتر هستند، بکنم. آن روز از شنيدن اين جمله قلبم به درد آمد. چند بار در مصاحبههايم غيرمستقيم سعي کردم به آقايان بفهمانم که اگر طرفداران نبودند، شما هم نبوديد. مخصوصاً بعد از بازي داماش که يکي از هواداران ما متأسفانه زندگي خود را از دست داد، حرفهايي را که بايد، به آقايان گفتم و شايد بابت آنها هم از دست من ناراحت شدند. آقايان بدانند بدون اين طرفداران هيچ بودند و متأسفم که اينطور به آنها توهين کردند. باز هم از مردم عذر ميخواهم. هيچ چيز به اندازه اين توهينها براي من آزاردهنده نبود. عادت ندارم مثل بعضيها جا نماز آب بکشم و در عمل کارهاي ديگري کنم. اين حرفها بخشي از حرفهايي بود که در دلم دارم. اگر نياز باشد به وقتش مجبور ميشوم از خط قرمزها عبور کنم و تمام حرفهايم را بزنم تا مردم اين آقايان را بيشتر و بيشتر بشناسند. اگر مجبور شوم داستان يکسري از سفرهاي استاني را هم ميگويم! مطمئنم از فردا جوسازي آنها و دوستانشان شروع ميشود ولي من ترسي از هيچکدامشان ندارم. مردم هم اينها را شناختهاند.