وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
دیشب که نمیدانستم به کدام یک از دردهایم بگریم کلی خندیدم
عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی
شیطان یکی از ابعاد خود ماست ,چنان که روح خدا یکی از ابعاد دیگر خود ماست
به آنهایی که میگویند ” زن ” یک موجود ضعیفه است میگویم اگر اینگونه بود چرا خداوند خانه خود را در آرامگاه ” هاجر ” قرار داد ؟!!!
(برگرفته از سخنرانی دکتر علی شریعتی / پدر مادر ما متهمیم )
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند ، ولی قلبش سیاه میشود
همیــــشه بـــــهانه ی رفـــــتن دارد . . .
کســـی که با دلــــش نـــــیامـــده
خودت را تصور کن
بى “او”
شاید بفهمى چى کشیدم
بى “تو
از تـنـهـــایـے مــטּ کـه مـے گـذرے
گـوشـهـایـتــ را بـگـیــر و چـشـمـهــایـت را بـبـنــــב !
ایـنـجــا
سـکـــــوتــ ، آבم را کـــر
و بـے هـمــزبـانـے ، آבم را בیــوانـہ مـے کـنــــــב
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند….
حتی اصطحکاک سایه هایمان…
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)