کم حجم با حجم کمتر/ کیفیت تضمین شده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کم حجم با حجم کمتر/ کیفیت تضمین شده
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
پس از تماشاي چهار فصل دربهدري و سرگرداني آريا استارك از كينگز لندينگ تا هارنهال و ويل حالا او با گذشتن از درياي باريك به براووس ميرسد. او حالا از استارك تنها نامش را بر خود ميبيند. با سينهاي سرشار از كينه كه حتي به غول مهرباني چون هاوند هم شفقتي نشان نداده. در گذرش از ميان مجسمه تايتان در ورودي براووس از صداي شيپور لحظهاي ميترسد اما بلافاصله به خودش يادآوري ميكند كه " من نميترسم" . آريا حالا در آستانهي ديدار با جاكن هاكار در خانه سياه و سفيد از احساسات انساني تنها نفرت را در خودش پرورش داده و شبيه دختركي كه بعد از تماشاي اعدام پدرش از كينگز لندينگ خارج ميشد نيست. قرينهاي از حضور او در براووس وقتي كه با يك ضربه شمشيرش كبوتري را سر ميبرد در مقايسه با همين فعل در كينگز لندينگ كنايهآميز است.
خواهرش سانسا هم كه شرارت درونش همراه با زيبايي و جذابيت جنسي تازهاي كه در كنار پيتر بيليش به دست آورده او را بيشباهت به سانساي سادهلوحي كه ميشناختيم ميكند. و قابل پيشبيني بود كه او هم مثل خواهرش همراهيِ برين تارث كه وفادارانه هفت اقليم را در جستجوي دختران كاتلين طي كرده، نپذيرد. برين تارث كه هيچ چيز مثل وفاداري برايش مهم نيست. طعنهآميز است كه به قول لرد بيليش در هيچ كدامشان هم موفق نبوده. رنلي باراتئون، كاتلين استارك و حالا دخترانش. اگرچه شمشير جيمي لنيستر كه به "پيماندار" ناميده شده همراهش است و شايد همين او را همراه با پادريك به دنبال كردن سانسا و بيليش مصرتر ميكند.
از ميان استاركها تنها جان اسنو بيشتر از سايرين شبيه لرد ند استارك فقيد ميشود. همويي كه از نام استارك بيبهره است. و استنيس براي وسوسه كردن او به همراهياش دقيقا به خال ميزند. نام استارك را به او پيوند ميزند و او را لرد وينترفل ميكند. اما جان اسنو كه پس از مرگ معشوقهاش و هزينهي بزرگي كه در راه وظيفهاش داده براي پيماني كه بر سرش سوگند خورده آمادهتر شده، پيشنهاد استنيس را رد ميكند و در جلسه رايگيري براي لرد فرمانده جديد ديوار با ياريِ ساموئل خردمند و مستر ايمون برگزيده ميشود. فرمانده جديد ديواري كه براي مقابله با وحشيها بنا شده در حاليكه كينهاي از آنان به دل ندارد.
در پايتخت سرسي، براي يافتن تيريون حاضر است هر كوتولهاي سر بريده شود و از سويي گردنبند ميرسلا دخترش كه به نظر ميرسد از سوي معشوقه اوبراين مارتل براي تهديد او فرستاده شده جيمي را برآن ميدارد به همراه بران كه نميشود براي او زندگي خستهكنندهاي در كنار دختري اشرافزاده را در نظر گرفت به سمت دورن بروند. دورن تحت حكومت برادر اوبراين، دوران مارتل كه در اولين معرفي از شخصيتش روي ويلچري نشسته و بياعتنا به گلايههاي الاريا سند كه خواهان انتقام از لنيسترهاست آرام و عاقل به نظر ميرسد. اگرچه در ظاهر با پرنس اوبراين باشكوه تفاوت دارد اما همان جمله او را تكرار ميكند " ما اينجا در دورن دختر بچهها را نميكشيم. "
به همان اندازه كه سرسي لنيستر در غرب با مشاورينش از كاون لنيستر – عمويش - تا مستر پايسل و ميس تايرل به مشكل افتاده در شرق نيز زن ديگري كه حكومت آن سوي دنيا را در اختيار دارد نيز گرفتار اتاق فكر خويش است. نيروهاي متناقض اتاق فكرش از نمايندگان اربابان تا نماينده بردگان براي مجازات يكي از پسران هارپي كه دستگير شدهاند پيشنهاد متفاوتي ميدهند. ماسادور (برده سابق و مشاور فعلي دنريس) خودسرانه دست به قتل يكي از اعضاي انجمن مخوف هارپيها ميزند و دنريس در مهمترين تصميمش از زمان فتح ميرين فرمان به مرگ ماسادور ميدهد. مثل ند استارك وقتي در پايلوت سريال جوان بختبرگشتهاي را كه از دست وايتواكرها فرار كرده بود را سر بريد و مثل راب استارك وقتي سردار نافرمان لشكرش را گردن زد. رنج باقيمانده از اين تصميم شاهانه به مانند آن پدر و پسر فقيد او را نيز در امان نخواهد گذاشت. و مهمتر از آن او حالا حمايت بردگاني كه او را مادر و ناجي خويش ميدانستند نيز از دست خواهد داد. توده عصباني مردم او را با سنگ و خشم بدرقه كردند. و دنريس تنها و سراسيمه در قصرش كه تنها با پيدا شدن دوباره دروگون (اژدهاي فراري) ميتوانست آرام گيرد آن را نيز در اختيار و كنترل خويش نميبيند.
خون، مسکر، جنسیت، جادو: Game of Thrones چگونه نوشته میشود/ برایان کاگمن تهیهکننده ما را به داخل اتاق نویسندگان سریال Game of Thrones میبرد
نيويورك آبزرور/ شان تي كولينز: يك پيشگويي درباره مجموعه فانتزي حماسي جورج آر.آر مارتين، آوازي از يخ و آتش وجود دارد كه ميگويد: "سه نفر صاحب اژدها هستند." شايد منظور همان قهرماناني هستند كه وستروس را از سلطه وايتواكرها نجات ميدهند. شايد هم تنها هلهله و فريادي باشد براي خاندان تارگرين (يا گيدورا شاه). با اين حال فقط كافيست چنين پيشگويياي را به اقتباس عجيب موفق شبكه اچبياو از كتابهاي مارتين تعميم دهيم، آنوقت معناي آن خالي از هرگونه سوءتفاهم خواهد بود. خالقين و گردانندگان سريال بازي تاج و تخت، ديويد بنيوف و دن وايس تحقق نفرات اول و دوم اين پيشگويي هستند. نفر سوم، تهيهكننده سريال، استاد غيررسمي اين افسانه و تنها نويسنده ديگريست كه ناماش در كنار دو نفر اول در تمام پنج فصل سريال به چشم ميآيد: برايان كاگمن.
اين دانشآموخته دانشگاه جوليارد در حال حاضر روي اقتباسي سينمايي جادو: گردهمايي/Magic: The Gathering كار ميكند و در عين حال يكي از اعضاي كليدي "بازي" هم به شمار ميآيد. در طي صحبت با آقاي كاگمن متوجه وظيفهشناسي و وفاداري او نسبت به لردهاي مافوق خود، بنيوف و وايس كه دركنار يكديگر زوج دي اند دي را ساختهاند شدم، به راستي كه ميتوان او را در جايگاه يكي از شواليههاي گارد سلطنتي/كينگزگارد تصور كرد، با توجه به اين كه سريال تنها هفت نويسنده را در طول پنج فصل خود به كار گماشته است؛ چهار نفر از اين هفت نويسنده آقايان بنيوف، وايس، كاگمن و خود مارتين هستند. فصل جديد اين حماسه ده اپيزودي از روز يكشنبه، دوازدهم آوريل (23 فروردين) شروع خواهد شد.
آبزرور: اين سريال يك موفقيت غولآساست، مشهورترين سريال در تاريخ شبكه اچبياو و پربينندهترين سريال در تاريخ تلويزيون. اين موضوع چقدر مايه مبالات شماست؟
برايان كاگمن: اگر بخواهم از منظر شخصي صحبت كنم بايد بگويم كه هنوز به همان اندازه عصبي و از خود گريز هستم، بنابراين فكر نميكنم بر غرور من چيزي اضافه شده باشد. فكر ميكنم كه ديويد و دن نگرش خاص و ويژهاي نسبت به سريال و جهان آن دارند. حتي در اوج محبوبيت و موفقيت سريال، دي اند دي هيچوقت آن را به عنوان يك امتياز مسلم قبول نمي كنند. آنها همه تصميماتشان را بادقت اتخاذ ميكنند. آنها واقعا ميخواهند كه هر فصل در پي استحكام و انگيزه شكل گرفته در فصل قبلي ادامه پيدا كند و مهمتر از آن با فصل قبلي متفاوت باشد.
چطور؟ آيا يك شرح مختصر درباره حس و حال هر فصل وجود دارد كه مشخص ميكند درباره چه چيزي خواهد بود؟
نه...منظور من اين است كه وقتي همهچيز را در كنار يكديگر قرار ميدهيد يك "تم" اصلي در ذهن شما به وجود ميآورد، اين چيزيست كه البته شايد دي اند دي پيش از اجرا مدتها درباره آن صحبت كنند كه در اين مورد من شراكتي در بحثها ندارم. اما واقعيت اين است كه سازوكار ما در اتاق نويسندگان به اين شكل نيست، همهچيز درباره داستان و كاراكترهايش است. فكر مي كنم كه مارتين هم از چنين روشي در نوشتن كتابهايش بهرهبرداري ميكند. وقتي درباره تفاوت هر فصل صحبت ميكنم بيشتر منظورم به پيشروي كاراكترها و تغييرات آنهاست.
من به طور خاص چيز زيادي درباره پروسه فيلمنامه نويسي شما، دن و ديويد نميدانم. حتي مطمئن نيستم كه اتاق نويسندگان به شكلي كه ميشناسيم اصلا وجود داشته باشد. اپيزودها چگونه نوشته ميشوند؟
خب چنين پروسهاي فصل به فصل تغيير ميكند. اما اساس آن در چند سال اخير به يك شكل بوده. در حين فيلمبرداري يك فصل درباره مرحله به مرحله آن و اثري كه بر فصل بعدي ميگذارد حرف ميزنيم. كاراكتر ايكس حركتاش را در فلان جا شروع ميكند و ميخواهيم كه در پايان فصل به فلان جا رسيده باشد. با نزديك شدن به پروسه توليد ديويد و دن، گاهي اوقات، كاركترهاي مشخصي را به هر يك از نويسندگان واگذار ميكنند. به عنوان مثل وقتي كه مشغول ساخت فصل چهارم بوديم آريا و چند كاراكتر ديگر به من محول شدند. بنابراين من براي چند هفته در خانه مشغول "آرياي فصل چهارم" بودم، البته فراموش نكنيد كه پيش از آن درباره صحنههايي از او و اينكه چه بخشهايي از كتاب و چه سناريوها و تمهايي بايد مورد استفاده قرار بگيرند صحبت كرده بوديم.
بعد از آن در ماه ژانويه و بازگشت به لسانجلس چيزي حدود دو يا سه هفته كارهاي فرديمان را روي ميزگذاشته بوديم و درباره آنها بحث ميكرديم. چيزهاي جديدي را اضافه كرديم، بعضيها را حذف و از بعضي چيزهاي كنار گذاشته شده دوباره استفاده كرديم. نتيجه كار گاهي اوقات به طرح فردي شما نزديك است و گاهي هم كاملا با آن تفاوت دارد.
پس از آن ما تمام طرح هاي مربوط به كاراكترهاي اصلي را كنار هم ميچينيم و با كاغذهاي رنگي نشانهگذاري آنها را به ترتيب اپيزودهاي هرفصل مشخص ميكنيم، به اين شكل نمايي كلي و البته ناهموار از ترتيب صحنهها به دست ميآيد. از آنجا دوباره تقسيم كار ميكنيم و هركس مقدار قابل توجهي از پيشنويس مربوط به هر كاراكتر را برعهده ميگيرد، اين پيشنويسها اينبار باجزئيات نوشته ميشوند، چيزي كه گاهي اوقات به بالاي صد صفحه ميرسد. ديويد و دن آن را صيقل ميدهند و در نهايت آنها همان چيزي خواهد بود كه ما در ساخت اپيزودها از آن استفاده ميكنيم. من به طور كلي روي اپيزودهاي مياني هر فصل كار ميكنم، به نظر ميآيد اين شكلي همه چيز بهتر جواب ميدهد. جورج هم براي چهار فصل گذشته فيلمنامه نوشت اما براي فصل پنجم به خودش استراحت داد تا روي كتاب بعدياش كار كند. جورج در اين شرايط خلاصه اپيزودها را مطالعه ميكند و نظرات خود را با ما درميان ميگذارد.
دو فيلمنامهاي كه من مسئولشان هستم روي هم حدودا 45 روز زمان ميبرند. دي اند دي آنها را مطالعه ميكنند و نظر ميدهند و من بايد به بازنويسي آنها بپردازم، گاهي اوقات دي اند دي خودشان تصحيحاتي درباره آنها انجام ميدهد. روند تعمير و پرداخت اين فيلمنامهها در طول مراحل پيش توليد و توليد هم ادامه پيدا ميكند. با اين حال بيشتر آنها در مرحله نهايي آماده اجرا و فيلمبردارياند. بايستي كه اين طور باشد، همه 10 فيلمنامه 10 اپيزود بايد كه قبل از شروع فيلمبرداري تكميل شده باشند. ما همه 10 اپيزود را همزمان فيلمبرداري ميكنيم، بدون ترتيب مشخصي، مثل يك فيلم بزرگ 10 ساعته، دو واحد فيلمبرداري مجزا تمام وقت در حال كار كردن هستند، گاهي اوقات در كشورهاي مختلف.
نويسندگي در حرفه شما چگونه بر مسئوليتهاي ديگرتان به عنوان يك تهيه كننده اثر ميگذارد؟
من در حين فيلمبرداري روي مود تهيهكنندگي هستم. دو واحد به شكل مجزا همزمان با هم مشغول هستند و من عموما بايد در صورت عدم حضور ديويد و دن جاي خاليشان را پر كنم، با كارگردانها همراه شوم و نكات لازم را به آنها گوشزد كنم و درباره چيزهاي مربوط به داستان به آنها مشاوره دهم. اساسا بايد مطمئن شوم كه داستان به همان شيوهاي بازگو ميشود كه ما در اتاق نويسندگان درباره آن به توافق رسيديم. من در مرحله پس از توليد به غير از اينكه درباره كاتهاي اپيزودها نظر بدهم نقش ديگري ندارم. در اين مرحله بايد آماده نوشتن فصل بعدي باشم.
با وجود سنگيني وظايف و مسئوليتها اما گروه نويسندگان چندان هم بزرگ نيست. همچنين چيزي چطور ممكن است؟
فكر ميكنم كه چنين چيزي تا به اينجا خوب جواب داده. مطمئن نيستم كه اين روش به درد سريالهاي ديگر هم بخورد. اما براي ما همهچيز مطابق ميل و متمركز پيش ميرود. ما همگي خودمان را دراختيار سريال قرار دادهايم، سريالي كه مراحل توليد آن روال معمول سريالسازي نيست، ما با دپارتمانهاي مختلف و همه بازيگران ارتباط بسيار نزديكي داريم. اما درست است، هيچگاه بيشتر از چهار نويسنده در اتاق نويسندگان حضور نداشته است، در فصلهاي يك و چهار فقط من و ديويد و دن حضور داشتيم. براي فصلهاي دو و سه ونسا تيلور خارقالعاده را در كنار خود داشتيم و براي فصل پنجم هم يك نويسنده جوان خيلي خوب به نام ديو هيل به جمع ما اضافه شد، همه چيز عالي بود. با اين حال در نهايت صداي اصلي سريال از آن ديويد و دن است. كار من حمايت از اين صدا و نوشتن براي آن است.
شما تقريبا به پايان كتابهاي تاكنون منتشر شده جورج آر.آر مارتين نزديك ميشويد. آيا در انتظار چنين روزي بوديد؟
خب، درواقع فكر مي كنم كه سالهاي اول تنها به فكر اين بوديم كه هر فصل به درستي به اتمام برسد و مردم زيادي آن را تماشا كنند. همانطور كه به فيلمبرداري فصلهاي سوم و چهارم نزديك ميشديم ديويد و دن به طور جدي شروع به فكر كردن درباره ساختار كلي سريال كردند، ميدانستيم كه ميتوانيم آينده همه چيز را در نظر بگيريم. درنهايت سريال بايد با سرعت خاص خود حركت كند و مارتين هم بايد كتابهايش را با سرعت مدنظر خود بنويسد. او و دي اند دي هميشه ارتباط نزديك خود را حفظ كردهاند. اما سريال ويژگيهاي خاص خود را دارد، بايستي كه اين طور باشد.
بخشي از هواداران درباره اين موضوع تعصب به خرج ميدهند؛ اينكه سريال محتواي دو كتاب باقي مانده را لو داده است. آيا اين موضوع موجب نگراني شما هم شده؟
من فكر مي كنم كه ما فقط لازم است فصل پنجم و ششم يا هر چند فصل بيشتر را به بهترين نحو ممكن بسازيم. فكر نميكنم كه مجاز باشم در اين باره به طور خاص چيز بيشتري بگويم.
جداي از متريالهاي جديد، با نگاه به بازيگران، لوكيشنها و آنونسهاي منتشر شده به نظر ميآيد كه سريال در رابطه با داستانهاي از پيش تعريف شده مسير جديدي را در پيش گرفته است. وقتي كه قرار است بنا به هر دليلي تفاوت هايي در سريال به وجود آوريد انگيزه اصلي از اين كار چيست؟ آيا صحبت از "قدرت بيشتر و مسئوليت بيشتر" در ميان است يا اينكه فقط با خود ميگوييد "هورا، بياييد از كتاب فاصله بگيريم!"
من فكر ميكنم كه در اين مرحله ما قطعا مسئوليتهاي بيشتري در برابر تماشاگران داريم. فرقي نمي كند كه كتابها را خوانده باشند يا نه، ما بايد تلاش كنيم تا 10 ساعت برجسته و بينقص بسيازيم. سوال اينجاست كه چرا يك داستان فرعي، يك كاراكتر يا يك اتفاق بايد مسير متفاوتي با كتابها داشته باشد. البته همه چيز مرحله به مرحله به بحث گذاشته ميشود. درنهايت بايد تبديل به همان چيزي شود كه ديويد و دن براي سريال صلاح ميدانند.
اين حجم از تماشاگران با نگاه دقيق و حساسشان ميتوانند نظرات موشكافانه و پرسروصدايي هم بدهند. دارم درباره آن صحنه به خصوص جيمي و سرسي در كنار بدن بيجان جافري فكر ميكنم. كساني كه از كتابها جانبداري ميكنند معتقدند كه آن صحنه درواقع يك سوءاستفاده جنسي از سرسي بود، مردم كلمه به كلمه حرفهاي دن، ديويد، الكس گريوز كارگردان و لنا هدي و نيكولاي كاستر-والدو را تجزيه كردند تا از نگاه واقعي آنها نسبت به اين صحنه مطلع شوند. اگر شما بخواهيد به طور خاص درباره آن صحبت كنيد چه نظري خواهيد داشت؟
كارفرمايان من اظهارنظر همگانياي در اين مورد نكردند. چيزهاي زيادي ميتوانم درباره آن بگويم اما اين كار واكنشهاي رسانهاي زيادي هم در پي خواهد داشت...بنابراين فكر نميكنم كار مناسبي باشد.
به طور كلي، هنگام نوشتن، سنگيني انتقادهاي مختلف را روي دوش خود احساس مي كنيد؟
جواب من به اين سوال يك "نه" مودبانه و محترمانه است.
به لطف كتابها، به نظر ميآيد كه سريال همه عناصر لازم يك پديده فرهنگي را از همان شروع ساخت فصل اول در اختيار داشته است. خاندانها، نشانها، شعارها و رقابت هركدام از آنها با يكديگر. همه اينها در حال حاضر به شكلي كاملا طبيعي راهشان را به سوي چاپ روي تيشرتها و شكلگيري منازعات مختلف بين تيم استارك و تيم لنيستر باز كردهاند. به اين معنا كه تنها بخشي از اين جهان درام است و بخشي ديگر به دنياي ابرقهرماني و سرگرمي راه پيدا كرده. آيا چنين عناصري جزء فاكتورهاي شما هم حساب ميشوند؟
اين همان چيزيست كه كاركنان خوب و بااستعداد بازاريابي شبكه اچبياو در راستاي تحقق آن تلاش ميكنند. فكر نميكنم كه اين فاكتورها مستقيما به شيوه داستان گويي ما راه پيدا كنند. البته كه رقابت بين خاندانهاي مختلف بخش مهمي از داستان ماست اما منظور من اين است كه ما قدم به قدم و لحظه به لحظه در سر و شكل دادن اين چيز جلو ميرويم. فلان كاراكتر چه ميخواهد؟ چگونه به آن ميرسد؟ چه چيزي بر سر راه او قرار دارد؟ اينها سوالاتي هستند كه يك بازيگر هم براي اجرا از خود ميپرسد. چيزهاي ديگر خودشان از اين مرحله به بعد وارد حيطه اهميت ميشوند.
شما چگونه توجه تماشاگران را به اين سوالات جلب ميكنيد، كه آنها براستي در حال تجربه چه چيزي هستند، در مقابل اينكه چه چيزي در آينده ممكن است در سريال اتفاق بيفتد؟ تيزرها، اخبار مربوط به بازيگران، اخبار افشا شده، گمانه زنيها، اسپويلرها، تئوريها؛ ما به عنوان توده مردم بيشتر روي سبقتگرفتن از هنر و پيشبيني آن متمركز شديم تا اينكه بخواهيم به خود هنر توجهي نشان دهيم. لعنت به من، حتي من هم در اين مصاحبه مقصر هستم. به نظر شما اين موضوع اهميتي دارد؟
ببينيد، اين موضوع دشواريست. ما واقعا ميخواهيم كه تماشاگران داستان را تجربه كنند. شايد شما فقط بخواهيد تماشاي يك سريال يا يك فيلم را تجربه كنيد. اسپويلرها من را ديوانه ميكنند. اما خب اين من هستم و همه چيز روز به روز سختتر و سختتر ميشود... فكر كنم كه تا الان خوب پيش رفتهايم. تعجب كردم كه تماشاگران چقدر در رابطه با "عروسي سرخ" به درستي رفتار كردند. ما نهايت تلاشمان را ميكنيم تا خبرهاي كمتري درز پيدا كنند و بازيگران و عوامل سريال هم چيزي را لو ندهند. براي ساخت تيزرها و تبليغات بايد كمترين حجم اطلاعات را در اختيار تماشاگران بگذاريم. اين چيزيست كه هميشه درگير آن هستيم و البته هيچگاه صددرصد نمي تواند بينقص باشد، اما فكر مي كنم كه تا اينجا قدمهاي درستي برداشتهايم.
شما چگونه تمركزتان را حفظ ميكنيد؟ هنگام نوشتن چه ميكنيد؟
معمولا در كافيشاپها مينويسم. بايستي كه خارج از خانه باشم و خب به قهوه هم نياز دارم. گاهي اوقات ميان شلوغي گپ زدنهاي مردم مينويسم اما معمولا بسته به كارم در آن لحظه به موسيقي گوش ميكنم. براي جياوتي طبيعتا ساوندتركهاي جياوتي وجود دارد. زماني فيلمنامه پرنس قلابي/The False Prince را مينوشتم و چندتايي قطعه كلاسيك بسيار باشكوه را براي گوش دادن انتخاب كرده بودم، اريك ولفگانگ كورنگلد و چيزهايي مثل آن. در حال حاضر روي فيلمنامه جادو: گردهمايي كار ميكنم و مجموعهاي از تركهاي بزرگ حماسي وفانتزي/ساي-فاي به درد اين كار ميخورند. هميشه چندين ساعت پرارزش را به جاي نوشتن براي جمعآوري اين پليليستها هدر ميدهم.
درميان ساندتركهاي هرفصل كدام يك را بيشتر دوست داريد؟ من به شخصه فصل چهارم را انتخاب ميكنم، مثل يك جهنم گوتيك است. شايد بيشتر به خاطر نايتز واچ باشد و اينكه هميشه لباس سياه بر تن دارند.
بله، من هم با فصل چهارم موافقم. البته فصل چهارم در بين فصلهايي كه تا به حال پخش شدهاند.
هنگامي كه دست از نوشتن برميداريد چه چيزي تماشا ميكنيد؟
به نظر من "آمريكاييها/The Americans" در هر دورهاي كه باشيد يك سريال استثناييست. من واقعا واقعا واقعا عاشق توجيه شده/Justified هستم، به نظرم هردوي اين سريالها آنطور كه بايد قدر نديدند. راستش را بخواهيد من شباهتهايي هم بين توجيه شده و جياوتي ميبينم؛ از نظر رقابت خانوادهها، تعريف تاريخ، بازي قدرت، خيانت و جنگهاي داخلي. همين طور مد من؛ دلتنگ آن خواهم شد. چمدان/The Suitcase هم از فصل چهارم تبديل به سريال محبوب من شد. بي صبرانه منتظر درامهاي جديد شبكه اچبياو هستم، بخصوص سريال جديد ترنس وينتر. به نظر من فصل آخر امپراطوري بوردواك هم بينظير بود. با اينكه هيچ ارتباطي به چيزي كه من مينويسم ندارد اما "جامعه" به نوعي مذهب من است.
با اين حال سريالهاي بيشماري وجود دارند كه هنوز به تماشاي آنها ننشستهام. ما همگي عاشق بركينگ بد شديم پس به نظرم لازم است Better Call Saul را هم شروع كنم. انتخابهاي مختلفي در سطوح متفاوت وجود دارند. دوران بسيار هيجان انگيزيست اما متاسفانه من اوقات فراغت زيادي ندارم.
تنها عروسی که با خوشحالی و شادی در تاج و تخت برگزار خواهد شد
در حال حاضر 21 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 21 مهمان ها)