یکی قشنک راجع به این سریال توضیح بده نمیخوام داستان رو لو بده فقط بکه تو چه مایه هاییه چه ژانریه سریالش از true detective و lost بهتره ؟ (آخه فقط من همی دو سریال رو تو عمرم دیدم)
یکی قشنک راجع به این سریال توضیح بده نمیخوام داستان رو لو بده فقط بکه تو چه مایه هاییه چه ژانریه سریالش از true detective و lost بهتره ؟ (آخه فقط من همی دو سریال رو تو عمرم دیدم)
تو هنوز درگیری
نمیخواد بدونی چجوریه تو فقط به من اعتماد کن برو تو کارش
سلام
این شما و این هم نکات اپیزود سوم، فقط چون وقت نبود تصحیح نشده زیاد اگر غلطی چیزی دید به بزرگی خودتون ببخشید.* عنوان قسمت اشاره به اسپرو اعظم داشت، نام کارکتر جدیدی که در این فصل معرفی شد. * حال که مارجری تایرل به عنوان ملکه تامن انتخاب شده است، به نظر میرسد، خود را از نظر ظاهری و کلامی دارد جایگزین سرسی میکند.در آینده برایتان نحوه تغییر لباس پوشیدن این دو را شرح میدهم که چطور در چند اپیزود گذشته این رفتار به یکدیگر نزدیک شده است.
* مارجری به کنایه به سرسی میگوید اگر علاقه داشته باشید برایتان میگوییم شراب بیارون، هرچند ما در این وقت صبح شراب نمیآشامیم.این کنایه مارجری اشاره به دائم الخمر بودن سرسی دارد، چرا که او بسیار شراب مینوشد به طوری که در رمان بر اثر مصرف بیش از حد شراب چاق میشود.
* در صحنه فاحشه خانه یک اشتباه رخ میدهد: زمانی که در لحظه اول فاحشه لباسی به تن کرده است که در آن سینه هایش بیرون است.ولی با تغییر زاویه دوربین و به طور نگهانی پوشش او عوض میشود.
* سامنتا بنتلی، بازیگر فاحشه که به عنوان "غریبه" از سوی سپتون اعظم باراندازپادشاه صدا میشود، همان فاحشه است که لباس دنریس تارگرین را در ولانتیس به تن کرده است. او همچنین در صحنه حمام براووس در فصل سوم نیز حضور داشت.* در شورای کوچک، پایسل به طور خلاصه در این خصوص سخن گفت که امور خصوصی سپتون یعنی رفتن او به یک فاحشه خانه را نباید سرزنش کرد، چرا که امور خصوصی یک مرد باید خصوصی نگهداری شود.به عنوان نمونه در فصل اول و دوم دیده میشود، پایسل خود نیز با همنشینی با روسپی ها لذت میبرد.همچنین این واقعیت را نمیشود انکار کرد که سپتون و استادن بعد از رسیدن به این عنوان نذر از تجرد گرفته اند.سرسی نیز در طی این مکالمه نگاهی را به پایسل میندازد که به پایسل این هشدار را میدهد که سرسی از آنچه که آن انجام میدهد آگاه است.هرچند پایسل انقدر بی پروا نیست که به دیدن روسپی ها در فاحشه خانه برود. * این نخستین بار است که میس ویلیامز (آریا استارک) لباس های خود را از پایان فصل اول تا کنون تغییر میدهد.او بیش از سه فصل است که لباس های گذشته خود را میپوشیده است، او با پوشیدن این لباس های معمولی و عوام تظاهر میکرد که یک پسر است.میس در خصوص این تغییر لباس میگویید که اینکار بسیار نمایدن بوده و وقتی لباس های قدیمی رو دور میریخته بسیار کهنه شده بوده. * مردان بیچهره فرقه عرفانی هستن که سفارش های مذهبی برای ترور دریافت میکنند.آنها خدایان بسیار چهره را میپرستن.این دین بر این باور است که تنها یک خدا وجود دارد، و آن هم "مرگ" است، و تمام خدایانی که در فرهنگ های دیگر دیده میشوند چهره متفاوت از قدرت این خداوند است.همه ادیان تا حدودی جنبه های مختلف مرگ را نیز پرستش میکنند، برای مثال در آیین هفت غریبه همان نشان مرگ است.برای همین است که مردان بیچهره بر این باور هستن که همه خدایان در واقع یک خدا هستن که اسم آن مرگ است. * این اولین بار است که در مجموعه تلویزیونی ولانتیس نمایش داده میشود، ولانتیس سومین شهر آزاد پس از براووس و پنتوس است که بروی مجموعه تلویزیونی ظاهر میشود.ولانتیس قدیمی ترین شهر آزاد است. اولین مستعمره ی والریا («نخستین دخترش») که هنوز بسیاری از سنت های آن را حفظ می کند. بعد از سال های خونین و در پی سرنوشت شوم والانتیسی ها خود را وارثین امپراطوری و حاکمین شرعی دنیا در نظر گرفتند. ولانتیس پر جمعیت ترین شهر آزاد است، ولی به طور نامناسبی این جمعیت زیاد است به طوری که گفته میشود در عوض هر مرد آزاد، پنج برده در این شهر وجود دارد.
* ولانتیس و براووس در تضاد کامل با یکدیگر هستن : ولانتیس اولین مستعمره والریا باشکوه بود، در حالی که براووس شهری از بردگان فراری والریا بودن نه مستعمره والریا، که خود این شهر نیز منحصر به فرد میباشد، چرا که هر شش شهر دیگر به جز براووس جز مستعمرات والریا بودن.براووس شمالی ترین شهر ازاد است و ولانتیس جنوبی ترین آن ها.براووس بخاطر کانل های آبش قدرت دارد و قدرتش برروی آب است، این در حالی هست که ولانتیس شهری بزرگتر از نظر جمعیت است و قدرتش بر روی زمین است.همچنین ولانتیس با براووس همیشه در رقابت بوده است، به طوری که بعد از سقوط والریا، ولانتیس ها سعی کردن که دوباره امپراطوری را احیا کنند، ولی در نهایت توسط اتحاد سایر شهرهای آزاد شکست خوردن و به عقب رانده شدن، و این باعث این شد که براووس تبدیل به قدرتمندترین شهر آزاد در بین سایر شهرها بشود، اگر چه ولانتیس هم یکی از نیرومندترین و ثروتمندترین شهرهای آزاد میباشد.
* دلیلی که تیریون قصد دارد با کشتی از ولانتیس به سوی میرن حرکت کند در رمان بیشتر توضیح داده شده است. مسیر زمینی که به میرن منتهی میشود بسیار ناامن است.و به جاده شیطان نیز معروف است.این جاده کوهستانی که از جنوب کوهستان نقاشی میگذرد و سه شهر مانتریس، بوراش و میرین را به ولانتیس متصل میکند یکی از خطرناک ترین جاده های ایسوس به حساب میاید.برای همین سفر از غرب به شرق بسیار امن تر است، که به طور منظم توسط کشتی ها انجام میشود، این سفر که نیز خود بسیار طولانی است زیرا که باید از بین شبه جزیرهای درهم شکسته والریا عبور کرد، در بین این میسر دریایی نیز میتوان باقی ماننده والریایی قدیم را در افق سوزان دید.هر کشتی که به سمت خلیج بره دارن حرکت کنند، حتما در ولانتیس میایستد برای همین است که جمعیت برده های شهر بسیار زیاد است.* صحنه که برروی پول طویل ( پل طویل دو نیمهی ولانتیس را در دو طرف دهانهی رود روین به هم متصل کردهاست. پل به وسیلهی ستونهایی عظیم که والرین ها در دورهی اوج شکوهشان آن ها را ساختهاند نگاه داشته می شود.) در واقع از پل رومی معروف کوردوبا، اسپانیا استفاده شده است و بعد از فیلمبرداری به آن خانه ها را به صورت دیجتالی اضافه کرده اند. * تالیسا میگیر زن راب استارک نیز یک ولانتیسی بود، و در فصل دوم به برده های که در شهرش خالکوبی میشدند اشاره کرد.واریس نیز در این اپیزود توضیح مختصری در خصوص خالکوبی ها به تیریون میدهد. * راهب سرخی که تیریون و واریس او را در حین موعظه در بین جمعیت میبینن، گردنبند شش گوش درازی را به گردن خود آویخته است.این طرح شش گوش به نوعی تبدیل به سمبل و کارکترهای آشایی در مجموعه تلویزیونی شده است.میلیساندر و کوایته همچنین لباس با طرح شش گوش دارند، که نشان دهند منشا مشترک آنهاست.
* با اینکه ادیان مختلفی در شهرهای آزاد پرستش میشود، ولی خداوندگار بزرگترین دین در ولانتیس است.* بازیگر راهب سرخ در ولانتیس اولین بازیگر است که از آسیایی شرقی در مجموعه تلویزیونی ظاهر میشود.در جهان نغمه های یخ و آتش مردمی نیز در رمان وجود دارن که از لحاظ قومی بسیار شبیه به مردم شرق آسیا هستن، اما آنها در شرق ایسوس ساکن هستن، جایی دور تر از شرق کارث و دریای دوتراکی امپراطوری بزرگی به نام ی تای وجود دارد.(که اشاره به چین باستان دارد).احتمال میرود راهب سرخ از آن سرزمین ها به عنوان برده به ولانتیس فرستاده شده باشد.
* تیریون به یاد میآورد که توروس از میر تنها راهب سرخ موجود در بارانداز پادشاه بوده است.او به عنوان یک مبلغ به وستروس فرستاده شده بود ولی او واقعا هیچ کاری نمیکرد در واقع بیشتر یکی افرادی بود که در همه تورنمت های پادشاه رابرت حضور پیدا میکرد و بهترین دوست او شراب بود.توروس کسی است که برای آخرین بار در فصل سوم ظاهر شد.* توجه کنید که وقتی تیریون و واریس برای گوش دادن به خطبه های راهب سرخ میایستند، تیریون به وضوح درک میکند که راهب در چه خصوص صحبت میکند و همچنین اظهارات او را مسخره میکند، که این نشان میدهد که تیریون به راحتی زبان والریایی را میفهمید.زبان والریایی نیز مانند زبان لاتین در قرون وسطی است، پس از سقوط امپراطوی والریای زبان و آموزشات والریایی به تمام جهان شناخته شده منتقل شد.بسیاری از اربابان تحصیلکرده وستروس تا حدودی والریای را آموخته اند برای مثال آریا استارک به طور متوسط از استاد لوین زبان والریایی را فرا گرفته است یا سمول تارلی به دلیل علاقه بسیار زیادی که به کتاب ها دارن زبان والریایی تا حدودی مسلط است، و از سوی دیگر تیریون به دلیل هوش و ذکاوت بسیاری که دارد به زبان والریایی تسلط دارد.
* تیریون توضیح میدهد که " مردان سنگی " برای برطرف شدن به این دعا میکنند.تیریون به بیماری گری اسکیل اشاره دارد، این بیماری همان بیماری است که شیرین براتیون گرفته، هر چند که شفا پیدا کرده است ولی صورت او همچون سنگ است.
* به فصل دوم باز گردیم جایی که برین بر علیه صحبت های جیمی لنیستر در خصوص همجنسگرا بودن رنلی براتیون میایستد و این حرفها رو یک مشت دروغ میداند.در این قسمت او اشکار میگوید که او میداسنته است که رنلی علاقه مند به مردان بوده است، روشن نیست که اگر او همیشه این را میدانست است چرا به سادگی در برابر جیمی لنیستر اعتراف نکرده است در آن زمان !!
* داستان گذشته پادریک که در خصوص سر لیمور در خصوص سرقت یک ژامبون و به اشتراک گذاری آن با او در واقع در رمان اتفاق افتاده است، ولی قبل از نبرد گرین فورک بوده است، یعنی در اوسط فصل اول، ولی چون پادریک در فصل دوم کارش را آغاز کرد در این قسمت آنچه که او طرف میکند مطلق به اتفاقاتی است که در فصل او برای او افتاده است ولی هرگز در تلویزیونی به نمایش در نیامده است.
* همچنین داستان گذشته برین نیز در رمان در کتاب دوم شرح داده میشود ولی برای اینکه در مجموعه تلویزیونی در فصل دوم و سوم زمانی برای اختصاص دادن به این بخش داستان نبود این بخش داستانی را در این زمان گنجانده اند.
* برین به طور خاص میگویید او تنها فرزند زده پدرش بوده است، در رمان برین دو خواهر جوانتر از خودش داشت که در گهواره در گذشتن.او همچنین یک برادر بزرگتر به نام گالادون داشت که در زمانی برین هشت سال داشت غرق میشود.و او تنها فرزند زنده سلوین تارت است.
* لنیستر ها و بولتون ها که زیردستان خود را برای کوچک ترین دلیل اعدام میکنند هیچگونه احساس گناهی در این مورد ندارد.برای مثال رمسی زمانی که لرد سروین به دلیل امتناع از پرداخت مالیات خود سلاخی میکنند به راحتی بدون هیچ عذاب وجدانی به جشن کوچک خود میپردازد و هیچ احساسی نسبت به از بین بردن زیردستان خود ندارد.* هرینگتون گفت که جان اسنو به طور کامل از آنجه جانوس سلینت در خصوص پدرش انجام داده است کاملا آگاه است(و همچنین او میداند که جانوس یکی از زیردستان و متحدان لنیسترهاست).در رمان در این صحنه جان اسنو به خود میگویید :
" بین من و او خون هست.اون مرد کسی هست که کمک کرد که پدر من ضبح بشه، بهترین کار همین که خودم شخصا بکشمش"
هر چند جان اسنو این افکار رو در خودش سرکوب میکنه در کتاب و به خودش یادآور میشود، که به محض پیوستن به نگهبان شب تمام اعمال و رفتار گذشتت پاک و تمیز میشن، بدون توجه به اینکه چه گناهی رو مرتکب شده ای و او تصمیم میگیرد جانوس را به دلیل سرپیچی از دستوراتش اعدام کند نه بخاطر کینه گذشته است، چرا که جانوس جان اسنو را به مبارزه میطلبد، همچنین طبق قوانین کسی از دستورات سرپیچی کند یا از آنها امتناع کند، مجازات او مرگ است.هر چند قبل از اعدام جانوس، جان اسنو با خود در این خصوص میگویید که من به او سه مرتبه شانس بازگشت و پذیرش را داده ام ولی باز او از دستورات من امتناع کرد، و باز جان به این فکر میکند که آیا جانوس اصلا به پدرش شانسی برای بازگشت داده است، که بعد او را اعدام میکند.
* هرینگتون نیز در خصوص صحنه گردن زدن مخالفت خود را اعلام کرده بود، چرا که با وضعیت کنونی خاورمیانه و گردن زدن های متوالی که در حال رخ دادن در این بخش از جهان است استفاده از این سبک اعدام آن هم در یک مجموعه تلویزیونی درام از نظر او غلط است و بیشتر باعث ایجاد تشنج میشود و او در نظر داشته است که بهتر بود این صحنه یا عوض میشود یا اصلا اتفاق نمیافتاد.* جانوس ادعا میکند که او داری دوستان قدرتمندی در پایتخت است. به فصل دوم بازگردیم زمانی که تیریون لنیستر جانوس را به دیوار تبعید میکند او تیریون رو تهدید میکند که دوستان قدرتمندی دارد که جلوی او را بگیرند تیریون به او میفهماند که اگر فکر کردی که سرسی دوستش است اشتباه کرده است، چرا که او هیچ اهمیتی به تو و کاری که برایش در جهت گرفتن ادارد استارک کردی نمیدهد.در هر صورت اگر جانوس داری دوستان قدرتمند در پایتخت بود هرگز کارش به دیوار ختم نمیشد.
* این امر که به زودی زمستان در وستروس شروع میشود بارها توسط جان اسنو و استنیس تکرار شده است، در این اپیزود جان اسنو به استنیس میگویید که به زودی زمستان شروع میشود و ما نمیتوانیم مایحتاج ارتش شما را تهیه کنیم، از سوی دیگر استنیس نیز میگویید نمیخواد در برف گیر بیافتد و تصمیم دارد دو هفته دیگه به سوی وینترفل لشگرکشی کند که این خود نشان دهنده نزدیک بودن زمستان به وستروس است.از سوی دیگر رکسی و خاندان بولتون هیچ اهمیتی به شروع زمستان نمیدهند بلکه به راحتی برای خود جشن میگیرند و حتی در رمان کسانی را که به دلیل نزدیک بودن زمستان و امتناع کردن از کشتن دامهای خود، برای گرفتن جشن توسط رمسی نیز توسط بولتون ها شکنجه و اعدام میشوند.* تامن براتیون در هنگام شروع کتاب در واقع فقط هفت سال دارد، زمانی که با مارجری تایرل ازدواج میکند نه سال دارد، او هم سن و سال برن استارک است.هر چند با شروع مجموعه تلویزیونی دو سال به سن تمام کارکترهای رمان اضافه شده است.
* بازگردیم به فصل اول، لوراس در آن فصل اظهار داشت که تامن تنها هشت سال دارد.اما در فصل چهارم بازیگر تامن یک فرد مسن تر استفاده شده است که سن و سال او بیشتر از 18 سال است.به غیر از خط داستانی فصل اول و اشاره به سن او، حالا تامن سنی بیشتر از 18 یا حداقل 18 را دارد، این یعنی سن او از جافری در کتاب و حتی سریال بیشتر است.
* برادر بزرگتر تامن، جافری است، جافری در مجموعه تلویزیونی 4 سال بیشتر از سنش در رمان اول دارد و در فصل اول سنش 16 سال است، به جایی 12 سال رمان اول (همچنین خود بازیگر جافری نیز در فصل اول 18 سال بود) اکنون چهار سال از زمان شروع فصل اول میگذرد، با احتساب این چهار سال جافری باید اکنون 20 سال باشد.
* تامن سومین کودک سرسی و اخرین فرزند او است، این به این معنی است بین هر دو حاملگی او باید حداقل 20 ماه (نه ماه حاملگی، دو ماه بعد از حاملگی) فاصله بین باردار شدن تامن باشد.بنابراین اینکه تامن در فصل پنجم، مجموعه تلویزیونی 18 سال دارد، یک تناقض گاهشناسی بسیار بزرگ است.
* شخصیت تامن اصلی در فصل اول و دوم توسط Callum Wharry بازی میشود، این بازیگر که هم سن سال برن استارک بود حدود 9 تا 10 سال سن داشت.با این حال نقش تامن در فصل پنجم به دین چارلز چپمن 17 ساله واگذار شد که در طول فیلمبرداری فصل پنجم 18 سال سن دارد.این افزایش سن ناگهانی تامن آن هم پس از دو فصل باعث ایجاد بزرگترین تناقض در تاریخ شناسی وستروس میشود.
* چند نمونه از اینکه یک کودک در کتاب تبدیل به یک فرد بالغ در مجموعه تلویزیونی شده است وجود دارد.برای مثال میساندی تنها ده سال در رمان دارد، و پادریک پین نیز هم سن سانسا میباشد یعنی سنی حدود 13 سال در رمان دارد.(به این معنی است که او نمیتواند در این سن در فصل سوم با روسپی ها وقت گذارانی بکند.)
* سن بلوغ در وستروس بر اساس رمان (به نقل از سمول تارلی) 16 سال است، که این در مجموعه تلویزیونی به 18 سال تغییر کرده است.برای مثال راب استارک در فصل اول 16 سال سن دارد (در رمان 14 سال) اما زمانی که به تالیسا در فصل دوم ازدواج میکند سنی نزدیک به 17 یا 18 سال دارد(در رمان 16 سال).در مجموعه تلویزیونی، به نظر میرسد همان سن راب استارک را دارد زمانی که با تالیسا ازدواج کرد.
* به عنوان یک نتیجه گیری کلی، تامن 9 سال بیشتر شخصیت درون کتابش را دارد، و هنوز با مارجری به دلیل پایین بودن سنش ازدواج نکرده است.هر چند در مجموعه تلویزیونی تمام اینها معکوس شده است و باعث ایجاد یک خلاء عزیزم در خط تاریخی شده است.* لیتل فینگر، هیچ حرکتی در جهت ازدواج رمسی بولتون با سانسا استارک انجام نمیدهد، این حرکت یک جریان عظیم از خلاف داستان رمان است.
* در رمان، سانسا و لیتل فینگر هرگز ویل را ترک نمیکنند، بلکه پس از مرگ لایسا، پتایر خود را لرد محافظ ویل، نایب السلطنه رابرت (نام اصلی پسر لایسا رابرت است که همچنین به رابین شیرین نیز معروف است) نامید.در این زمان است که لردهای ویل بر علیه بیلیش اقدام میکنند و سعی میکنند او را از منسب خود خواسته اش به پایین بکشند، پتایر نیز در این حین در حال برنامه ریزی برای از بین بردن مخالفانش در ویل است تا بتواند جای پای خود را در آنجا محکم تر کند.در نهایت، در پایان رمان او همچنین نقشه دیگرش را هم برای سانسا فاش کرد که آن کمک به او برای باز پس گیری شمال و ازدواج سانسا با جانشین رابرت، یعنی هارولد هاردینگ است. در حالی که اعتقاد داشت که هفت قلمرو تحت رهبری سرسی لنیستر در کینگز لندینگ، بسیار زودتر از آن چه انتظار داشته رو به ویرانی پیش می رود.بر خلاف رابین شیرن که همیشه مریض است، هری واری ارباب جوان خوش تیپ و متحرم و جنگاوری است.طرح لیتل فینگر در کتاب از اول این بود که استارک ها و لنیستر ها را به جنگ با یکدیگر وادار تا زمانی که هر دو طرف یا بمیرن یا یکی از آنها خسته بشوند، در همین حین نیروهای دره را را از جنگ به دور نگه میدارد و قدرت کامل را برای آنها استفاده میکند.لیتل فینگر در کتاب برای سانسا توضیح میدهد که قصد دارد به تدریج رابین را مسموم کند تا او بمیرد، در زمانی که هری به عنوان ارباب جدید ویل انتخاب شد، او را به ازدواج هری دربیاورد.و در طی مراسم عروسی، قصد دارد که نهایت نشان دهد دختری که قرار است با ارباب جدید ویل ازدواج کند یک حرامزاده به نام آلاین استون نیست بلکه سانسا استارک است، و با پوشیدن لباس شب خیره کننده مزین به دایرولف استارک و درخواستی عاطفی به شوالیه محترم دره میکند که منجر به این میشود که ارتش دره برای باز پس گرفت شمال از بولتون ها برخیزد.* داستان بولتون ها نیز شامل عروسی است: برای تامین امنیت ادعای خود نسبت به شمال، تایون لنیستر ازدواجی بین رمسی بولتون و اریا استارک برقرار میکند.آریا در آن زمان اسیر لنیسترها بوده است.هر دو لنیستر ها و بولتون ها فکر میکنند که اریا مرده است، اما آنها برنامه ریزی میکنن که در جلوی عموم وانمود کنند که اریا استارک را در اختیار دارند.در زمانی که سانسا استارک در کتاب اسیر میشود در پایتخت ملازم او جین پولی نیز اسیر میشود و او از سوی لنیستر ها به جای اریا جا زده میشود.برین نیز حتی وقتی وارد پایتخت میشود قصد نجات آریا را میکند ولی جیمی جلوی او را میگیرد و به او توضیح میدهد که او آریا نیست بلکه یک دختر شمالی است که به جای اریا جا زده شده است.
* در رمان پنجم در حال حاضر، آن کسی که به عنوان آریا جا زده شده است، جین پول است، بهترین دوست سانسا نیز جین است. جین تنها در اپیزود اول سریال در جشن وینترفل حضور داشت.سانسا فرض میکند که جین پس از قتل عام بندگان خاندان استارک در پایتخت نیز مرده است، چرا که پدر جین واین پول (مباشر ادارد است) کشته شده. جین بهترین جایگزین برای اریا استارک است، چرا که او در کنار دختران استارک بزرگ شده است، و بسیاری از کسانی که دختران استارک را دیده باشند، برای همین بسیاری از اربابان شمال وقتی او را میبییند او را نمیشناسند، چرا که او در وینترفل و در کنار دختران استارک بزرگ شده است. ولی اگر کسی از نزدیک به دقت به او نگاه کند به راحتی میتواند حقیقت را بهفمد، چرا چشمان جین قهوه ای است و خاکستری نیست. تئون شگفت زده میشود که چرا دیگران هنوز این تفاوت را نفهمیدن چین جزئیات آشکاری را نمیتوانند در کند.همچنین او فرض میکند دلیل اینکه لردهای شمال شک و تردید های خصوصی خود را نشان نمیدهد به بولتون برمیگیرد، برای اینکه آنها میدانند بولتون ها چگونه با دشمنان خود برخورد میکنند.
* در رمان پنجم، تنها نشان داده میشود که جین پول در طی سه سال گذشته زنده بوده است.پس از قتل عام بندگان خاندان ادارد و دستگیری سانسا، لنیستر ها مخفیانه جین پول را تحویل لیتل فینگر قرار میدهند که او را زندانی کن.بدون هیچ دلیل روشنی لیتل فینگر جین پول یازده سال را به یک فاحشه خانه به بردگی میدهد.او در این سه سال گذشته بارها بارها مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفت (هر چند هرگز بکارت خود را از دست نداد، بلکه او را مجبور میکردن به نحوه دیگر با مردان رابطه برقرار کند) نکته که مبهم است این است که لیتل فینگر نقش های و طرح های برای آینده جین پول داشته است، یا اینکه دلیل دیگری برای جلوگیری از اینکار داشته است.از سوی دیگر لنیستر ها برای تقویت اتحاد خود با بولتون ها جینی را به شمال و وینترفل میفرستند تا با بازی کردن نقش اریا استارک به عروسی رمسی بولتون در بیاید.ریک زمانی که جین به وینترفل می آید تصمیم میگیرد با او قدم بزند و بفهمد که آیا او اریا استارک است یا خیر چرا که او از بچگی با بچه های ادارد بزرگ شده بود.اما او متوجه میشود که او جین پول است اما این جرات را پیدا نمیکند که او را از دست بولتون ها نجات دهد برای اینکه میترسد کشته بشود.
* بعد از ازدواج وضعیت جین حتی بدتر از قبل هم میشود.او در این مدت رمسی چنان خشونت آمیز و سادیستی با برخورد میکند که به معنی واقعی او را شکنجه میکند.حتی مهمانان که از عروسی در قلعه باقی مانده اند، گریه او را در حالی که در تالارها اکو میشود میشنوند، هر چند این بی احتیاطی او زمینه خشم پدرش میشود.در یک نقطه رمسی اوج جنونش را به حد اعلا میرساند به طوری که ریک (تئون گریجویی) و جین را مجبور به *** دهانی تحت عنوان گرم کردن میکنند، او آن هم برای لذت بردن خود و رنج بردن آنها (ریک از رمسی پیروی میکند چرا که میداند هر چقدر مقاومت کند شکنجه او بیشتر میشود).همچنین رمسی جینی را مجبور میکند که با یکی از سگ های شکاریش رابطه جنسی برقرار کند تا به تفریحات سادیستی خود برسد، و همچنین او را تهدید میکند که اگر در زمان رابطه مقاومت کند پاهای او را قطع میکند.
* نکته کلی در نسخه تلویزینی این است که لیتل فینگر سانسا را وارد ازدواجی برای اتحاد مستقیم با شما یعنی بولتون ها میکند، برعکس کتاب که سانسا با لردویل ازدواج میکند و از او درخواست میکند که شمال را باز پس گیرد.در نسخه تلویزیونی لیتل فینگر با فراهم کردن ازدواج سانسا با بولتون قصد دارد که آنها را از درون متلاشی کند (مانند کاری که مارجری تایرل با لیسنترها میکند).نکته کلی در خصوص این ازدواج این است که در رمان رمسی با جین پولی که به عنوان اریا استارک جا زده شده بود ازدواج کرد ولی در مجموعه تلویزیونی او با یک استارک ازدواج میکند.
* مدجر سروین در طول جنگ پنج پادشاهی در هارنهال زندانی میشود، و در آنجا میمیرد، و همچنین کلی سروین نیز در زمان غارت وینترفل نیز کشته میشود، و رئیس فعلی خاندان سرویس کلی میباشد.
* با توجه به این تامن براتیون فقط نه سال دارد، مارجری تایرل در حال حاضر نمیتواند با او ازدواج کند.
* ان کسی که توسط اسپرو ها از فاحشنه خانه به بیرون کشیده میشود سپتون اعظم نیست بلکه یک سپتون دیگر است.
* این داووس نیست که با جان اسنو در خصوص استنیس صحبت میکند، بلکه میلسنادر است.
* ملازم جان، یک پسر از اولدتان به نام ساتن است، که گفت میشود به عنوان یک فاحشه بزرگ شده است.
* جان اسنو هرگز سر آلیسر را به عنوان رنجر اول انتخاب نمیکند.
* اعدام جانوس اسلیت به شکل متفاوتی صورت میگیرد :
1- قبل از اعدام جان به او اجازه میدهد که در خصوص پیشنهادش یک شب فکر کند هر چند او بلافاصله امتناع میکند.
2- جان اسنو در طول صبحانه این منسب را به او میدهد، نه در طول چند اطلاعیه دیگر.
3- جان در ابتدا قصد اعدام جانوس را میکند، اما ذهن خود را تغییر میدهد.جانوس لبخند میزند و فکر میکند حال در امان است.در آن زمان است که جان اسنو دستور میدهد که یک بلوک برای سر بردین جانوس بیاورند و در این لحظه است که تمام اعتماد به نفس اسلینت تبخیر میشود.
* لتیل فینگر قصد ندارد سانسا را به ازدواج رمسی در بیاورد، بلکه قصد دارد او را به ازدواج جانیشن رابین شیرین در آورد، و همچنین او جین پولی را به عنوان اریا استارک تقلبی به بولتون ها میدهد.
* پیتر و سانسا هرگز به وینترفل نمیروند.* فاحشه که با تیریون صحبت میکند با اینکه به نظر میرسد وستروسی است ولی وستروسی صحبت نمیکند.
* جورا، تیریون را در ولانتیس اسیر نمیکند بلکه او را در سلهوریس دستگیر میکند.
* تیریون زمانی که اسیر میشود همراه واریس نیست بلکه همراه مردی هالدون است.
* جورا، تیریون را مخفیانه نمیدزد، بلکه او را در وسط فاحشه خانه در بین دیدگانه همه افراد حاضر در آنجا میدزد.به طوری که صاحب فاحشه خانه برای جلوگیری از اینکار به نزد او میاید ولی جورا برای او شمشیر میکشد.
* وقتی آریا تمام اموال خود را به دورن آب میاندازد، کاملا برهنه به خانه سیاه و سفید باز میگرد.(به دلیل اینکه میس ویلیامز 17 سال دارد در زمان فیلمبرداری، لباس های او باقی میماند.)
* آریا نیدل را در یک سوراخ زیر سنگ فرش های منتهی به خانه سیاه و سفید پنهان میکند.
هر فصل بيشتر داره درباره ي اديان ِ مختلف صحبت ميشه
دانلود قسمت چهارم
480
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
720 hd
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کیفیت 720
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
زیرنویس
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 37 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 37 مهمان ها)