خب یه تایپیک فیلم بزن
کیفیت 720 کم حجم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کیفیت 1080
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
1080 hd
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کیفیت فول اچ دی کم حجم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
لینک آپلود باز چند روز مستقیمه؟ شب بزارمش خودش شروع میکنه واسه دانلود الیاس؟
خصوصی
این مسخره بازیا چیه قسمت اولو دانلود کردم کم حجمش خرابه تصویر نداره با انواع بلیرها هم بخش کردم فایده نداشت
باید نسخه جدید بگیری
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بالاخره شمشيرش را از غلاف بيرون آورد. يكي از افسانههاي زنده هفت اقليم كه پيتر بيليش با هيجان نزد سانسا از تماشاي دلاوري او و ريگار تارگارين و ند استارك و رابرت باراتئون سخن ميگفت. سر باريستان سلمي كه چند بار چه با ند استارك و چه در جمع مردانهاش با رابرت مست و جيمي لنيستر با لذت و شوق از جنگاوريشان حرف ميزدند و جيمي لنيستر با افتخار از اينكه در ركابش جنگيده سخن گفته بود و تا اين هنگام شمشير سردار پير در نيام باقي مانده بود. وقتي سر باريستان از برادر دنريس و آوازخوانيهايش براي او حرف ميزند دنريس با مهرباني از او ميخواهد "برو و برايم آواز بخوان" و چه آوازي خوشتر از شمشير زدن در راه پيمان براي سلحشوري چون سر باريستان. او در كنار كرم خاكستري در مقابل پسران هارپي كه با همكاري فاحشههاي ميرين به ترور جنگجويان دنريس مشغولند، ميجنگد و پيكر بيجانش در ميدان نبرد خونين با هارپيها بر زمين آرام ميگيرد.
با مرگ احتمالي سر باريستان تعداد مشاوران دنريس كمتر نيز خواهد شد و شايد اين فرصتي باشد كه سر جوراه مورمنت دوباره بتواند به ملكه محبوبش بازگردد. سر جوراه كه مثل يك رونين، يك سامورايي بيارباب، پس از طرد شدن از سوي دنريس حالا با يافتن تيريون لنيستر شايد براي ابراز وفاداري به او فرصتي دوباره پيدا كرده سفري را با تيريون به ميرين آغاز ميكند و اگرچه طعنه تيريون را بر نميتابد اما ميداند كه براي راه يافتن به درگاه ملكه كار سختي دارد. همراهي اين دو مرد زخم كشيده كه يكي شيرين زبان و پرحرف است و ديگري عبوس و ساكت ميتواند از هيجانانگيزترين دوتاييهاي سريال باشد. به خصوص اينكه شرق و دربار دنريس براي جذابتر شدن به چند تا از شخصيتهاي مغرب زمين نياز داشت.
در كينگز لندينگ سرسي برگ برنده براي مقابله با مارجري را رو ميكند و در اين مبارزه زنانه براي در اختيار گرفتن تامن (پادشاه نوجوان براي خوابيدن شبانه با مارجري حاضر است هر كاري بكند) افراطيون مذهبي را مسلح ميكند. كنايهاي واضح به رشد سلفيهاي مذهبي در خاورميانه و البته كه با اين مسير طعنهوار بعيد نيست خود قرباني نهايي آنان باشد. به خصوص كه گنجشك اعظم رهبر آنان به سرسي ميگويد"همه نزد خداوند به يك اندازه گناهكارند" اجازه دادن به گنجشكها براي دستگيري سر لوراس برادر ملكه و دور كردن ميس تايرل از پايتخت، حركتي انتحاري از سوي سرسي براي ايجاد يك ارتش شخصي و البته درافتادن با تايرلهاست. حالا كه حتي برادر- معشوقش هم نيست تا از او محافظت كند.
جيمي لنيستر به سمت دورن رفته. جايي كه به تعبير خودش "بايد خودش براي نجات پرنسس ميرسلا آنجا حضور داشته باشد" براي ثابت كردن خودش نزد سرسي. زني كه در گقتگوي صميمانه و دلپذيرش با بران از آرزويش براي مرگ در آغوش او ميگويد. و در اين راه به نظر ميرسد حتي دست آهنينش هم به كمكش خواهد آمد. اما دورن، سرزميني اسرارآميز با مردماني با پوششي شبيه به عربها كه به تعبير بران عاشق س.ك.س و مبارزه هستند. سه دختر حرامزاده و سياه چشم ابراين مارتل و بيوه سوگوارش كه موهايش را كوتاه كرده و آرايش شرقياش ، شمايلي وحشيتر به او بخشيده شبيهترين نشانههاي تشبيه بران از دورنيها هستند. آنها آماده انتقام از لنيسترها هستند و فصل معرفيشان، انتظار رويارويي نفسگيري بين آنها و جيمي به وجود ميآورد.
اما جذابترين و پراحساسترين سكانس اين اپيزود به شكل متناقضي ملاقات يك مرد صورت سنگي و دختري با صورتي سنگيست. استنيس باراتئون كه بعد از دو فصل سرانجام از سايه بيرون آمده و در جوار ديوار ميتواند مهرش را به دخترش نشان دهد. با نمايي فوقالعاده از دستان استنيس كه آرام بلند ميشود و شيرين را در آغوش ميگيرد. بهترين فرمانده نظامي وستروس (به تعبير بيليش) مردي كه در آغوش گرفتن و مهر ورزيدن آخرين چيزي بود كه از او انتظار داشتيم. او با هيجان شمشيرزني جان اسنو را تماشا ميكند و هنوز مشتاق آن است كه او را در لشگر خود براي حمله به وينترفل ببيند. مليساندرا اينبار براي اغواي جان اسنو به خلوت او ميرود. و جان نه به دليل ترس از استنيس و نه حتي براي سوگندي كه براي نگهباني ديوار خورده كه براي اينكه هنوز عاشق كسي ديگر است او را از خود ميراند. حتا اگر مردهها نياز به عشق ورزيدن نداشته باشند. او حتي سخنان ايگريت محبوبش را كه انگار رمز عاشقانهاي بينشان بود از زبان مليساندرا ميشنود. "تو هيچي نميدوني جان اسنو". چه چيزي را؟ مليساندرا يكبار اين شيوه اغواي اروتيكش را به قصد گرفتن خون گندري حرامزاده رابرت باراتئون انجام داده بود. آيا قدرتي در خون و تبار جان اسنو است كه خودش از آن خبر ندارد؟ استنيس در پاسخ به همسرش كه جان اسنو را يك حرامزاده خطاب كرده بود ميگويد " شايد. ولي اين روش ند استارك نبود "
و شواهدي ديگر در اين اپيزود وجود دارد كه آدم ربايي و تجاوز هم شيوه ريگار تارگاريان نبوده. سر باريستان سلمي در گفتگو با دنريس تارگاريان، برادر بزرگ او را شاهزادهاي خوشسيما ميدانست كه آواز ميخواند و پولش را خرج مردم ميكرد و بيليش در پاسخ به سانسا كه ادعا كرد ريگار، عمهاش ليانا را دزديد و به او تجاوز كرد تنها سكوت ميكند. درست در كنار مجسمه ليانا استارك. جايي كه در قسمت اول سريال رابرت بعد از سفري طولاني به شمال پيش از هر كاري به زيرزمين وينترفل رفت تا با معشوقه از دست رفتهاش ديدار كند و پر پرندهاي را به نشان خاطرهاي بر دستان تنديسش قرار داد. و حالا سانسا ، دختري ديگر از خاندان استارك در قرينه همان لحظه به ديدار مقبره ليانا استارك ميآيد كه اينجا در وينترفل و در محاصره قاتلين خانوادهاش قرار دارد. و البته كه شمال هم هرگز فراموش نميكند.
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)