صفحه 43 از 290 نخستنخست ... 3341424344455393143 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 421 به 430 از 2891

موضوع: Game of Thrones | به انتها رسید ..

  1. #421
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    کیفیت 720 hd

    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  2. 3 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #422
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279



    720کم حجم



    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  4. 5 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #423
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    کیفیت 720

    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  6. 3 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #424
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    زیر نویس

    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  8. 4 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #425
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    دوستان خودتونو برای اپیزودی سنگین تر از قبلی اماده کنین بی نظیر بود

  10. کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #426
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279



    درباره قاعده اشتداد در فلسفه گفتيم و اكنون:
    از اين اصل مي‌توان بحثي جامع به راه انداخت درباره نسبت كلمه و تصوير و در حول و حوش سريالي كه از كتاب‌ها توليد شده كنكاش كرد. اصل فلسفي اشتداد در زيبايي شناسي نيز حضوري همه گير دارد و موفقيت ابزارهاي بياني را در نسبت با ميزان بيانگري‌شان تعريف مي‌كند. پس در بين هنرها موسيقي جايگاهي ازلي و ابدي دارد چرا كه از همه مكتوم‌تر و سر به مهر تر است. چنان كه تصوير در بين هنرها از همه غيرقابل اعتمادتر است چرا كه از همه آشكارسازتر و بيان گرتر است. پس اكنون مي‌دانيم براي تبديل دنيايي كه با مصالح حروف و كلمات بنا شده به دنيايي تصويري با چه محدوديت‌ها و الزامات ويژه‌اي سر و كار داريم.
    حالا مي‌شود فهميد چرا بنيوف و وايس مجبورند بعضي از شخصيت‌ها را برجسته‌تر كنند و داستان‌هايي ديگرگون برايشان بيافرينند و در بعضي از داستان‌ها دست ببرند و آنها را به سياق قوانين و مختصات دنياي تصاوير بازطراحي كنند. مثلا خاندان لنيسترها و در راسشان لرد تايوين در دنياي كتاب‌ها همچون ناظري از دنياي مدرن است كه با سفري در زمان به ASOIAF برگشته‌اند تا ضدمدرن بودن عوالم خيال و فانتزي را برجسته‌تر كنند. او درباره ديوار(The Wall) با لحني كاملا مدرن موضع گيري مي‌كند:
    «ديواري به طول پانصد مايل و ارتفاع هفتصد پا ساخته شده و نمي‌توان وجودش را انكار كرد، اما برخلاف آنچه استارك‌ها معتقدند براي ساخته شدن اين بناي عظيم نه جادويي در كار بوده و نه نيرويي مافوق بشري. ديوار يك نقطه اوج در قدرت مهندسي و ساخت و ساز بشري است.»
    (تاريخ دنياي يخ و آتش، نسخه باس اول، قسمت اول)
    در سريال ولي او تنها در مواقع لزوم و آن هم براي حفظ منافع خانواده دست به جنايت و ظلم مي‌زند، چيزي شبيه دون ويتو كورلئونه در پدرخوانده يك. او در فصل دوم با آريا استارك به عنوان دختركي ريزنقش و باهوش در هرنهال مواجه مي‌شود و او را پادوي شخصي‌اش مي‌كند. در ادامه مي‌بينيم كه تايوين چقدر هوش و توانايي‌هاي دخترك را جدي مي‌گيرد و به نظر مي‌رسد كه حتي حاضر است با وارد مكالمه هم بشود. در مواقعي مي‌بينيم كه گويي لرد تايوين زيبايي را مي‌شناسد و بدان احترام مي‌گذارد: مثلا براي دخترك از بچگي‌هاي سرسي مي‌گويد و از دشواري‌هاي باسواد كردن پسرش جيمي، دانش دخترك را به سر ايموري لورچ بي‌سواد مي‌كوبد و با او درباره پدرش تايتوس لنيستر و خوبي‌ها و ضعف‌هايش درد دل مي‌كند. اما هيچ‌يك از اين اتفاقات در كتاب‌ها نمي‌افتند و آريا هرگز با تايوين لنيستر مواجه نمي‌شود. تمام اينها، به كلي ساخته سازندگان سريال است و البته از نظر زيبايي شناختي يكي از بهترين و مناسب‌ترين تغييراتي است كه "دي اند دي" در سريال «بازي تاج و تخت» نسبت به كتاب‌ها ايجاد كرده‌اند. اما آنچه در كتابها مي‌خوانيم تايوين واقعي است. او در كتاب‌ها كچل است و خط ريش‌هايي پرمو به سبك لردهاي ظالم قرون وسطي دارد. آن قدر روي طلاي خاندانش و قابل خريد و فروش بودن همه چيز(از شرف گرفته تا شراب دورني) تاكيد مي‌كند كه حتي رنگ و روي موي و صورتش نيز طلايي شده است و مردمان مطمئنند كه او به جاي سرگين طلا دفع مي‌كند. داستاني كه بين جيمي و تيريون در واپسين روز زندگي تايوين مي‌افتد روشنگر است و پايان كار او همان قدر مهيب و تكان دهنده است كه تلخ و تحقيرآميز:
    در سريال و در فصل اول تيريون داستان ازدواجش با تايشا را براي شي و برون چنين تعريف مي‌كند:
    من و برادرم جيمي در راه مي‌رفتيم كه به دختركي برخورديم در محاصره چند مرد خشن كه مي‌خواستند به او تجاوز كنند. جيمي متجاوزين را ناكار كرد و من و دخترك شب را به عيش سپري كرديم. او با من آن قدر مهربان بود كه تقاضاي ازدواجم را پذيرفت. وقتي پدرم از داستان باخبر شد تايشا را به قصر آورد و او را وادار كرد با تمام نگهبانانش بخوابد و مرا هم مجبور كرد كه تمام مدت تماشايش كنم. دست آخر پدرم و جيمي برايم تعريف كردند كه تمام آن صحنه تجاوز در جاده ساختگي بوده و تايشا فقط فاحشه‌اي است كه ماموريت محوله از طرف لرد تايوين را انجام داده و دستمزدش را گرفته است.
    در "طوفاني از شمشيرها" ابتدا همراه تيريون درمي يابيم كه تايشا فاحشه نبوده و آن صحنه تجاوز نيز كاملا واقعي بوده است. جيمي و تيريون دخترك مظلوم را نجات مي‌دهند و دختر هم پس از ديدن چنين بزرگواري و لطفي از طرف تيريون كوتولگي‌اش را فراموش مي‌كند و به راستي با او وارد رابطه‌اي عاشقانه مي‌شود... اما:
    «"ممنونم برادر"، تيريون اضافه كرد: "براي نجات زندگيم."
    "اين.. من بدهكارت بودم." صداي جيمي غريبه بود.
    "بدهكار؟" تيريون گوش‌هايش را تيز كرد. "متوجه نمي‌شم"
    "بهتر، بعضي درها بهتره براي هميشه بسته بمونن"
    "واي خداي من." تيريون اضافه كرد: "يعني مي‌خواي بگي يه چيز تلخ و زشت در كاره، آره؟ مثلا يه نفر يه روزي يه چيز ظالمانه درباره من گفته؟ باشه بهم بگو، قول مي‌دم گريه نكنم."
    "تيريون.." جيمي ترسيده بود.
    "بهم بگو." تيريون اصرار كرد.
    برادرش نگاه خود را دزديد: "تايشا.." جيمي زير لب اين اسم را به زبان آورد.
    "تايشا؟" دل و روده تيريون به هم پيچيد: "خب؟ ادامه بده"
    "اون فاحشه نبود و من هم اون روز اون صحنه تجاوز رو برنامه ريزي نكرده بودم. همه اون داستان دروغي بود كه پدر دستور داد بهت بگم. تايشا يه... اون همون چيزي بود كه اون روز فك مي‌كردي هست: دختر يه رعيت كه اتفاقا اون روز تو اون جاده بهش حمله شده بود."
    تيريون به ناگهان احساس كرد دارد صداي زوزه مانند نفسهايش را از بين سوراخ‌هاي دماغ بريده‌اش مي شنود. جيمي نمي‌توانست چشم‌هاي برادرش را نگاه كند. تايشا.. او سعي مي‌كرد تا به ياد بياورد دخترك چه شكلي بود: يه دختر، فقط يه دختر كه تقريبا هم سن و سال سانسا بود، همسرش. "من و اون باهم ازدواج كرده بوديم جيمي، اون زنم بود."
    "پدر مي‌گفت اون فقط دنبال طلاهاته. اون يه رعيت زاده بود و تو لنيستري از كسترلي راك. اون فقط طلا مي‌خواست، پس واقعيت اينه كه اون دختر يه فاحشه بود. پس.. پس مي‌بيني كه من واقعا بهت دروغ نگفتم...پدر مي‌گفت تو به يه درس درست و حسابي احتياج داري..اون مي‌گفت تو بعدها به اين خاطر ممنون من مي‌شي تيريون."
    "ممنونت مي‌شم؟؟"
    (اين همان جايي است كه تيريون و جيمي براي آخرين بار يكديگر را مي‌بينند و در ادامه تلخ‌ترين اتفاق ممكن روي مي‌دهد و تيريون در خشمي اندازه ناگرفتني در صورت برادرش نگاه مي‌كند و با تلخي مي‌گويد:
    "پس تو هم بدون كه پسر حرومزاده تو من كشتم برادر..."
    (يازدهم تيريون، طوفاني از شمشيرها)

    مي‌بينيم كه تايوين با تطميع شي او را وادار مي‌كند كه روي يكي از قشنگ‌ترين و افسانه‌اي ترين عشق‌هاي ممكن (عشق فاحشه‌اي به يك كوتوله زشت. فراموش نكنيد كه تيريون در كتابها فقط يك كوتوله نيست، او زشت و كج و كوله و چپول و لنگ هم هست و بعد از جنگ "بلك واتر" بي دماغ هم مي‌شود.) تف كند و با گردنبندي از طلا روي تخت وزيراعظم تن زيبايش را اجاره دهد. همان‌طور كه سال‌ها پيش هم تايشاي بينوا را فاحشه كرده بود و اولين تجربه‌هاي برادري و عشق و وفاداري و خانواده دوستي در بين پسرانش را همان‌گونه به لجن كشيده بود كه آخرين وداع دو برادر با يكديگر را. تيريون در ادامه شي را با همان گردنبند شيرنشان خفه مي كند و به سراغ پدرش در مستراح مي‌رود. در ادامه خواهيم ديد كه تايوين در آن زمان در اثر زهر "خون زن بيوه" / Widow’s Blood و توسط مارتل‌هاي همراه شاهزاده اوبرين مسموم شده بود و تيريون تنها موفق شد پدر درحال مرگش را روي سنگ خلا و بي‌احترام خلاص كند. "خون زن بيوه" يكي از ترسناك‌ترين زهرهاست. سم راههاي دفع بدن را طوري مسدود مي‌كند كه فضولات شخص مسموم در بدنش جمع مي‌شوند و سرانجام بيمار در كثافت خودش غرق مي‌گردد:
    «بوي بد وحشتناكي كه در مستراح جمع شده بود برهاني قاطع بود بر اينكه مشهورترين اعتقاد مردم درباره پدرش نيز تنها يك دروغ ديگر بوده است و بس:
    سرانجام همه دانستند كه مدفوع لرد تايوين لنيستر طلايي نيست.»
    (تيريون يازدهم، طوفاني از شمشيرها)

    اين تغييرات و تغييراتي از اين دست به خوبي ثابت مي‌كنند كه در اقتباس آنچه نقش اصلي را ايفا مي‌كند تفاوت مديوم‌هاست. براي تبديل يك دنياي مكتوب به دنيايي تصويري قاعده اصلي دراماتولوژي كه همانا انتخاب درست بين چيزهايي است كه بايد گفته شوند و آنهايي كه نبايد گفته شوند به مختصاتي تازه نياز دارد. تصوير نياز به بيننده‌اي دارد كه براي دريافت داستان مورد نظرش بيانگري حداكثري را طلب مي‌كند، پس سازندگان سريال مجبورند از نقشه‌هاي سراسري (Masterplots) عبور كنند و با خرد كردن آنها لقمه‌اي آماده را تحويل بيننده دهان گشوده پاي صفحه تي وي يا پرده سينما بدهند. پيچيدگي قرين پوشيدگي و پنهان‌كاري است و پنهان كردن و رمزگذاري در ساحت كلمات عملي‌تر و مقرون به توفيق‌تر است تا در دنياي افشاگر تصاوير. آنچه در مديوم تصوير به كار اعتبار مي‌بخشد بيانگري است و آنچه دنياي ساخته شده از كلمات را پيش مي‌برد نشانه گزاري و پنهان كاري. "ميري مازدور" (زن جادوگري كه دني نجاتش داده و به او اجازه مي‌دهد زخم سينه كال دروگو را مرهم نهد) در سريال تنها يك ساحره عصباني است كه با كشتن دروگو انتقام هم ولايتي‌هايش را مي‌گيرد. اما او در كتاب‌ها يكي از دانش آموختگان استادي به نام "ماروين"(Marwyn) است كه يكي از عقول منفصل پيش برنده دنياي يخ و آتش به شمار مي‌رود. (يكي ديگر از شاگردان "مستر ماروين" كايبرن است كه با درمان جيمي اعتماد سرسي را جلب مي‌كند و به ملكه نزديك مي‌شود، يادتان هست آخرين بار كايبرن را مشغول چه كاري ديديم؟؟)ميري مازدور از طرف ماروين و به موازات كساني ديگر ماموريت دارد كه با جلب اعتماد دني تخمهاي اژدها را بدزدد. او با ديدن زخم دروگو پا پيش مي‌گذارد تا با درمان كال اعتماد كاليسي را به خود جلب كند، ميري با مهارت خاصي زخم عميق دروگو را مي‌بندد و به او اكيدا توصيه مي‌كند كه از خوردن مشروب و شيره خشخاش(Milk of the Poppy) پرهيز كند، دروگو به اين توصيه عمل نمي‌كند و زخمش عفونت مي‌كند و از دنيا مي‌رود. در ادامه وقتي كه زمان زايمان دني فرا مي‌رسد در سريال مي‌بينيم كه او را به درون چادر ميري مي‌برند. بعدا مي‌فهميم كه بچه مرده به دنيا آمده و به همين دليل دني جادوگر را به مرگ محكوم مي‌كند. حال آنكه بطلان اين يكي اتهام را نه فقط در كتاب كه در خود سريال نيز شاهديم، جايي كه ميري مازدور به دني مي‌گويد:
    «وقتي شروع به خواندن ورد كردم كسي حق قدم گذاشتن در اين چادر را ندارد، چون امشب مرگ در اين چادر قدم مي‌زند.»
    پس مقصر آن كسي است كه دني را براي زايمان به چادر ساحره برده است.
    بياييد يك نمونه ديگر را دنبال كنيم:
    در كتاب‌ها ند جواني سي و چهارساله است و كاتلين هم چند سالي از او كوچكتر است. كت قسم خورده برندون استارك برادر بزرگتر ند بوده و پس از اعدام نامزدش بلافاصله به عقد ند در مي‌آيد. به اين ترتيب ادارد استارك هميشه خود را زير سايه برادرش مي‌ديده (همان طور كه از جهتي ديگر هميشه زير سايه خواهر جوانمرگش لياناست) و فكر مي‌كرده كت تنها از روي وظيفه همسر او شده است. در كتابها رابطه عاطفي ند و كت بي نظير توصيف مي‌شود، صحنه‌اي در همان اولين صفحات كتاب اول هست كه با توصيف صحنه زناشويي لرد استارك و همسرش شروع مي‌شود و ند را بعد از تمام شدن عشق بازي‌اش و از زاويه ديد كت توصيف مي‌كند:
    «وقتي تمام شد ند به سرعت از كنار كت غلت خورد و از روي تخت برخاست و از آن دور شد، چنانكه هزاران بار قبلا چنين كاري را تكرار كرده بود. او به سمت ديگر اتاق رفت و پرده‌هاي بزرگ را كنار زد و يكي يكي شروع به باز كردن پنجره‌ها كرد تا هواي خنك شب وينترفل وارد اتاق شود. باد بر او مي‌وزيد وقتي كه دست خالي و عريان رو به تاريكي شب ايستاده بود. كاتلين پتو را تا زير چانه‌اش بالا كشيد و به همسرش نگاه كرد: يك جورهايي انگار كوچك‌تر شده بود و آسيب پذيرتر، شبيه آن جواني كه پانزده سال قبل با او در سپت ريورران ازدواج كرده بود. كمرش همچنان از عصبيت و شتابي كه ند هميشه موقع عشق بازي به خرج مي داد درد مي كرد و اين درد زيبايي بود، مي‌توانست آنچه همسر لردش به او هديه كرده بود را احساس كند.. احساس مادري. با خود گفت كاش زودتر از راه برسد، چون از تولد ريكون سه سال گذشته بود و او مي‌دانست كه هنوز آن قدر پير نشده كه نتواند فرزندي ديگر براي ند بياورد.»
    (دوم كاتلين، بازي تاج و تخت)
    نيازي به توضيح نيست كه بنيوف و وايز آن قدر به كارشان وارد هستند كه بدانند چنين توصيفي از چنين شخصيت‌هايي به زبان تصوير اثري ديگر بر مخاطبين مي‌گذارد، اثري در نقطه مقابل آنچه خوانندگان كتابها از آنچه خوانديد مي‌گيرند و اين همان قاعده و مرام و ممشاي ابزارهاي بياني است: هرچه به عمق بروي بايد كه ناپيداتر شوي و برعكس.

    همه چيز بسته به اين است كه بازي تاج و تخت براي شما چه مفهومي دارد. آيا تنها يك سريال عالي تلويزيوني براي تماشاگران سختگير سينما و تي‌وي است؟ آيا يك مجموعه رمان شگفت‌انگيز با هزاران شخصيت مرده و زنده و تاريخ و اعتقادات‌شان براي اهالي جدي ادبيات است؟ آيا اين دنياي تشكيل شده از دين و فكر و تجربه و س.ك.س و شجره نامه و تاريخ چراغ راهنمايي براي طرفداران بيان مفاهيم سنتي به زبان نو است؟ آيا جهاني فانتزي براي كوچ كساني است كه حوصله‌شان از زندگي در دنياي حوصله سر بر مدرن سر رفته است؟ آيا منبع الهامي براي نقاشان و طراحان و موزيسين‌ها و نويسندگان چهار گوشه جهان است تا جان تازه‌اي بگيرند و خود و هنرشان را وقف ASOIAF كنند؟؟ هر كدام از اينها كه باشيم يا بشويم نگاهمان به آواز يخ و آتش تغيير مي‌كند و شايد هر كداممان با هر تغيير نگاهي به آدمي ديگر تبديل شويم با نگاهي ديگر و اين بازي به لطف خداوند مي‌تواند تا ابد ادامه يابد.

    فهرست كامل كتابها:
    كتاب اول: بازي تاج و تخت /Thrones Game of A
    كتاب دوم: نبردي ميان پادشاهان / A Clash of Kings
    كتاب سوم: طوفاني از شمشيرها / A Storm of Swords
    كتاب چهارم: ضيافتي براي كلاغ ها / A feast for Crows
    كتاب پنجم: رقصي با اژدهايان / A Dance with Dragons
    كتاب ششم(هنوز منتشر نشده): بادهاي زمستان / The Winds of Winter
    ...............
    شرح عكس:
    لرد ادارد استارك بعد از مرگ رفيقش زياد دوام نمي آورد، آيا حضور او در ASOIAF به راستي پايان يافته است؟
    تيريون لنيستر تنها يك كوتوله نيست. او زشت رو، چپول و دماغ بريده نيز هست.

  12. کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #427
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2008
    نوشته ها
    26,084
    تشکر
    308
    تشکر شده : 326
    نقل قول نوشته اصلی توسط Chavosh نمایش پست ها
    دوستان خودتونو برای اپیزودی سنگین تر از قبلی اماده کنین بی نظیر بود
    این اپیزود و میگی یا اپیزود 10 ؟
    خصوصی

  14. #428
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    20,227
    تشکر
    42
    تشکر شده : 30
    نقل قول نوشته اصلی توسط Chavosh نمایش پست ها







    باید سپردش به رمسی اسنو



  15. کاربر مقابل از blueheart عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  16. #429
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    کیفیت 1080

    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  17. کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  18. #430
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    179
    تشکر
    109
    تشکر شده : 52
    اقا نبینین خیلی غمگینه
    هنوز صدای جیغ تو گوشام

صفحه 43 از 290 نخستنخست ... 3341424344455393143 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 11 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 11 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •