ترک 16 شبیه هست اما خودش نیست
بچه ها کسی پیدا کرد بی زحمت بزاره اینجا
ترک 16 شبیه هست اما خودش نیست
بچه ها کسی پیدا کرد بی زحمت بزاره اینجا
جوجو سرسی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
جان اسنو
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ریده شد به اعصابم یکی از کلیدی ترین شخصیت های سریال بود
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آخ جــــــــــــــــــــــــ ــــان
قسمت دهم فصل پنج پر بیننده ترین قسمت سریال شد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
قطعا همه شما آخرین قسمت فصل پنجم را با تمام فراز و نشیب ها و اتفاقات غافلگیر کننده اش مشاهده کرده اید. این قسمت با رشد یک میلیونی نسبت به قسمت قبلی و با ۸٫۱۱ میلیون بیننده تبدیل به پر بیننده ترین
قسمت سریال تا کنون شد و به لطف این قسمت میانگین بینندگان این فصل به ۶٫۸۸ میلیون رسید که اندکی از ۶٫۸۵ میلیون بیننده فصل ۴ بیشتر است.
پرونده فصل پنجم سریال نیز با نوسانات زیاد بالاخره بسته شد و یک سال دیگر باید در انتظار فصل ششم سریال بمانیم. حال باید دید که در این فاصله جلد ششم کتاب منتشر می شود یا اینکه سریال در فصل شش از کتاب جلو خواهد زد.
ديگر اين سريال لعنتي را تماشا نخواهم كرد
از ديروز بارها اين جمله را درباره سريال شنيدهايم و گفتهايم والبته خودمان هم ميدانيم كه بازهم يك سال ديگر منتظر فصل بعد خواهيم نشست. مگر قرارمان با سريال جز اين بود؟ مگر از ابتدا نميدانستيم با يك تجربه خودآزارانه طرفيم ؟ بازي تاج و تخت مثل دارويي بود كه برايمان رنج و زخم به ارمغان آورده بود و از همين لذت برده بوديم. و حالا در اپيزود دهم با افراطيترين قسمت و قويترين دارو روبهروييم. با اين ايده مركزي كه واكنش اين جهان نسبت به عملي كه شخصيتهاي اين سريال انجام دادهاند را تماشا كردهايم. بيرحمانه ولي واقعي. از كور شدن آريا به دليل سرپيچي از فرامين خداي چندچهره و سرنوشت غمبار استنيس در مقابل قرباني كردن فرزندش تا مرگ ميرسلا در دستان پدري كه آن را پنهان كرده بود و حقارت سرسي در راهپيمايي شرم و البته ويرانگرتر از همه مرگ غريبانه جان اسنو براي شكستن پيمان محدودكنندهاي كه به آن سوگند خورده بود.
مارهاي خوش خط و خال دورن نيششان را زدند. وقتي اليانا سند بيوه سوگوار ابراين مارتل، لبان ميرسلا را بوسيد و زهرش را در كام دختر جيمي انداخت و از لنگرگاه دورن به تماشاي كشتي حامل جيمي و ميرسلا نشست كه همه سهمشان از آغوش پدر و دختري مانند استنيس و شيرين تنها چند لحظه بود. وقتي جيمي با زبان الكنش براي اولين بار قصد سخن گفتن از عشق نامشروعش به سرسي داشت و ميرسلا را راضي و خوشحال از آن ديد. الگوي بازي تاج و تخت ميگويد همين هم كافيست و بعد تابلوي غمانگيزي از پيكر بيجان ميرسلا بر روي زانوان جيمي كه خميدهتر از هميشه بايد به پايتخت بازگردد و قاصد مرگ دخترك براي مادرش باشد.
سرسي آن بالا ايستاده و نگاهي به ردكيپ مياندازد و ميداند كه بايد تمام اين مسير طولاني راهپيمايي شرم را از بين مردمي كه حالا فرصتي براي پاشيدن نفرت كهنهشان بر روي صورت و تن برهنه او پيدا كردهاند، گذر كند. به كفاره همخوابگي با لانسل لنيستر نه به جرم زناي با برادر كه او به آن اعتراف نخواهد كرد. پس براي رهايي از زندان جلوي هاي اسپارو زانو ميزند و ميپذيرد كه برهنه شود و وارد جمعيتي شود كه به تعبير آن رهبر مذهبي، آنانند كه در اكثريت هستند. موهايش را كه سمبلي از اشرافيت و غرورش بود كوتاه ميكنند و حالا كه آن صورت بيتفاوت جذابش بيشتر نمايان شده به جهنم وارد ميشود. در يكي از طولانيترين سكانسهاي اين سريال. طراحي ميزانسن به شكليست كه تمام مسير حس شود و آرام آرام له شدن سرسي و تركيدن و عجز در صورتش نمايان شود. ملكه را لخت كردند و به خيابان فرستادند تا شايد مسير تطهير او را هموار كنند. انگار كه مسيح را به صورت وارونه از تپههاي جلجتا بر روي سنگفرشهاي اورشليم بدرقه كنند. پيشبيني زن جادوگري كه در ابتداي سريال ديده بوديم به وقوع پيوست. همه چيزش را از او گرفتند. شكوه و غرورش را. دخترش را و تني كه حتا تماشاگران سريال تاكنون به آن نامحرم بودند. دربازگشت به ردكيپ تنها كايبرن حكيم است كه با مهرباني از او استقبال ميكند و او را در آغوش فرانكشتاين هراسانگيزش ميگذارد. سرسي لنيستر تازهاي متولد شده.
پسر كوچك و زجركشيده تايوين اما ظاهرا حالا شرايط مناسبتري نسبت به برادر و خواهر دوقلويش دارد. فرار دنريس با اژدهايش از مهلكه ميدان جنگهاي گلادياتوري يارانش را بر آن ميدارد تا او را نجات دهند. و سر جوراه مورمنت و داريو ناهاريس دلاوراني هستند كه به تعبير تيريون ميرين را براي نجات دنريس ترك ميكنند و شهري در آستانه جنگ داخلي، خشونت و فساد را به تيريون كرم خاكستري و ميساندي و البته لرد واريس ميسپارند تا در فصل ششم احتمالا شاهد حكومت دوباره تيريون بر يك شهر باشيم. بار قبل كه با او خوش گذشته بود. دنريس تارگريان نيز به نظر ميرسد گرفتار قوم دوتراكيها شده كه حركت پيامبرگونهاش از شرق را از ميان آنان آغاز كرده بود.
در براووس آريا استارك بالاخره موفق ميشود يكي از عناوين ليست سياهش را با دستان خود به خشنترين و البته ارضاكنندهترين شكل از ميان ببرد. سر مرين ترانت از بدنامترين كاراكترهاي سريال در فاحشهخانه براووس ايستاده تا از دختربچهاي كه تحمل بيشتري زير شلاقهاي او نشان ميدهد كامجويي كند. حمله آريا مثل يك گربه وحشي به مرين ترانت (كه چهره يكي از دختران معدوم خانه سياه و سفيد را به عودت گرفته بود) نفسگير و هيجانانگيز بود. تماشاي او با پيراهن خونين و خنجري كه به گلوي حريف به قصد انتقام ميكشد همان تصويري از آريا بود كه منتظر رسيدنش بوديم؟ اين بار هم كور خواندهايم. انتقام اگرچه غايت هدفي بود كه آريا ميل به رسيدن آن داشت اما با پذيرفتن و به دنبال آن زيرپاگذاشتن قانون خداي چندچهره كه او را در اختيار خود ميخواست و يك هيچكس ، مجازاتش را هم ميبيند. با گرفتن بينايي او. يك تقاص ديگر براي يك شخصيت مهم ديگر. گرفتار در آييني كه نه به اعتقاد، كه به قصد پيگيري انگيزهاي شخصي به آن وارد شد و حالا راه رهايي از آن نيست.
خواهرش سانسا استارك در وينترفل و در هنگامه جنگ بولتونها با استنيس حتي از شمعي كه بالاخره فرصتش را مييابد تا بر برج بلند قلعه روشن كند نيز راه نجات پيدا نميكند و بدتر از آن ميراندا معشوقهي رمزي را ميبيند كه زماني براي سلاخي يكي ديگر از زنان زندگي رمزي را پيدا كرده. اما تئون كه مسير لجنمال شدن تحت عنوان سگي به نام ريك را طي نموده ميراندا را ميكشد تا شاهد به سرانجام رسيدن يكي از رستگاريهاي سريال باشيم. اينجا هم زمان رضايت و خوشحالي اندك است. آنها دست در دست هم از روي ديوار وينترفل خودشان را به پايين پرت ميكنند. به چه قصدي؟ صبور باشيد. بايد يك سال براي پاسخ گرفتن صبر كنيم.
وقتي استنيس پيشاپيش لشكرش نااميدانه شمشيرش را از نيام در ميآورد فهميدهايم كه شانسي در مقابل جمعيت عظيم بولتونها ندارد. تماشاي سربازان او از نماي دور وقتي از پشت ارتش اندك شاه برحق وستروس فرار ميكنند، آخرين ضرباتيست كه بر تن استنيس فرود ميآيد. صبح روز جنگ نيمي از يارانش فرار كردهاند و همسرش از غصه شيرين خودش را به دار آويخته. مليساندرا كه جادويش تنها اميد او براي پيروزي در نبرد بود از صحنه فرار ميكند و او بعد از پايان جنگ همزمان با لذتبردن سرخوشانه رمزي بولتون از كشتن زخميها بعد از پيروزي، گوشهاي به درختي تكيه داده و از زخمي كه بر پايش افتاده ناله ميكند. اين شمايل مرديست كه با اعتقاد به سرنوشت محتومش، فرزندش را قرباني كرده بود و حالا بيرحمانهترين تقدير براي تن سخت او دوخته شده. و تير خلاص زمانيست كه ميفهميم همان جادوي بانوي سرخپوش كه قرار بود مفر او ازين مهلكه باشد و يكبار رنلي را از پا دراورده بود، حالا دليلي براي اعدام او به دست برين تارث ميشود كه هرچند سانسا را نيافته اما بالاخره ميتواند به يكي از پيمانهايش عمل كند. آخرين حرف او قبل از مرگ؟ استنيس حتي به اين نمايش پراحساس پيش از مرگ نيز تن نميدهد و از برين تارث مي خواهد وظيفهاش را انجام دهد. اين پايان استنيس و پايان آخرين باراتئون است كه از دنيا هيچ كامي براي خود نجست. آخرين تصويري كه ديديم شمشيري بود كه در آستانه فرود آمدن بر او كات خورد.
مليساندرا به قلعه سياه بازميگردد. با صورتي كه نااميدي را تاكنون در آن نديده بوديم. صبح همان روز، آب شدن يخها، لبخند حاكي از حضور خداي نور را برايش به ارمغان آورده بود و حالا او پيامآور شكست خداي نور است. پيش از آن جان اسنو در سكانس وداع با ساموئل آخرين يار خويش را در ديوار از دست داده بود. سم از او ميخواهد كه با گيلي و فرزندش به جايي برود تا بتواند استاد شود. و به تعبير جان او تنها كسيست كه اين آخرالزماني كه اپيزود دهم برايمان تدارك ديده بود براي او رهاييبخش بوده. نگهبانان شب جان اسنو را به بهانه اخباري كه از بنجن استارك بهشان رسيده از اتاقش خارج ميكنند و در مقابل صليبي كه نام خائن بر روي آن نقش بسته او را به نوبت با خنجرهايشان به نام نگهبانان شب مجازات ميكنند. چون يكي از آنها خواسته بود نظم قديمي ديوار را كه آدميان دو سوي آن را از هم جدا كرده بود برچيند. و او مستحق چنين كيفري بود.و طعنهآميز بود كه او هم به مانند ايگريت محبوبش از قبيله وحشيها، به تير اولي پسربچهي پر از كينهي كسل بلك تسليم سرنوشت شوند. قهرمان جذاب تماشاگران سريال كه در آخرين لحظه وداعش با ند استارك قرار گذاشتند كه در ديدار بعدي هويتش آشكار شود. و حالا او هم به مانند پدر فقيدش در غربتي تراژيك جان باخت و پيكر خونآلودش بر زمين برفي قلعه سياه آرام گرفت تا طنين " تو هيچ چي نميدوني جان اسنو" تا انتها بر او سنگيني كند. با چشماني باز كه تا آخرين نما خيره نگاهمان ميكرد. او و استنيس تنها كساني بودند كه براي نجات سرزمين از دست وايت واكرها عزمشان را جزم كرده بودند. در غياب قهرمان سياهپوش دوستداشتني كيست كه ياراي نجات كشور را داشته باشد؟ حالا كه زمستان هم فرا رسيده.
ادامه حواشی مرگ تکان دهنده اپیسود آخر "بازی تاج و تخت" (گیم آو ترونز) در این فصل+ گفتگو با کارگردان این قسمت: «او قطعا مرده است، این توانایی را داریم که دلها را بشکنیم
(خطر فاش شدن داستان در این پست وجود دارد) آخرین اپیزود فصل پنجم سریال "بازی تاجوتخت" (Game of Thrones) تولید شبکه کابلی اچبیاو یکشنبهشب (بامداد دوشنبه بهوقت ایران) پخش شد و مملو از اتفاقات غافلگیرکننده بود. و این اتفاقات یکی پس از دیگری روی داد:
تحقیر سرسی در حضور انبوهی از مردم، انتقام خونین آریا و البته مرگ جان اسنو.
دیوید ناتر کارگردان اپیزود دهم فصل پنجم "بازی تاجوتخت" - که کارگردان اپیزود "عروسی سرخ" هم بود - در گفتوگو با ورایتی درباره تمام پیچیدگیها و اتفاقات غافلگیرکننده این اپیزود صحبت کرده است.
چگونه به چنین اپیزود بزرگ و پیچیدهای نزدیک شدید؟
اولین واکنش من نهایت ترس بود. اساساً چطور باید این کار را انجام بدهم؟ چطور این اپیزود را کارگردانی کنم؟ بعد سعی کردم خیلی نترسم. سعی کردم بهنوعی کنترلش کنم.
سختترین صحنه کدام بود؟
شاید بتوانم بگویم صحنه "راه رفتن همراه با شرمساری" شخصیت سرسی، برای اینکه باید وسعت، عظمت و ابعاد "سرزمین پادشاهی" را منتقل میکرد. برای من مهم بود آنچه سرسی به لحاظ احساسی و فیزیکی تجربه میکند، منتقل شود، همینطور اوج نفرت مردم "سرزمین پادشاهی" از او که باید در این صحنه به شکلی درست ثابت میشد؛ نفرتی که بازتاب اقدامات هولناک او در مقام ملکه است.
فیلمبرداری صحنه پایانی و مرگ جان اسنو سخت بود؟
خیلی سخت. همانطور که فیلمبرداری اپیزود "عروسی سرخ" و مرگ راب و کاتلین استارک سخت بود. شما سالهاست این آدمها را میشناسید. مانند اعضای خانوادهتان هستند. کیت هرینگتن (بازیگر نقش جان اسنو) آدم فوقالعادهای است. او ناراحت بود که گروه را ترک میکند. نگاهی احساسی هم هست، اما حس کردم اهمیت دارد این سکانس طوری طراحی شود که همهچیز تا حد ممکن سریع اتفاق بیفتد، بهطوریکه تماشاگر انتظارش را نداشته باشد. نمیخواستم معطل کنم. میخواستم تماشاگر را غافلگیر کنم. فکر کنم متن دیوید (بنیوف) و دان (وایس)، کارگردانی من و کار تدوینگر باعث شده است این صحنه کاملاً قدرتمند، خیرهکننده و غافلگیرکننده از کار دربیاید.
بعد از پخش آخرین اپیزود فصل پنجم، بهصورت آنلاین گمانهزنیهای زیادی درباره بازگشت جان اسنو انجام شده است. آیا تأکید دارید که او مرده است؟
با تأکید میتوانم بگویم که جان اسنو قطعاً مرده است. بعد ازآنچه دیدید، فکر کنم دیگر واضحتر از این نمیتوان درباره مردن او حرف زد.
با توجه به بازگشت ملیساندره به قلعه سیاه شانسی هست که او جان اسنو را به زندگی بازگرداند؟
این به من مربوط نمیشود. آنچه به من مربوط میشد پرداختن به جان اسنو در این اپیزود بود و اکنون او از هر کسی دیگری بیشتر مرده است.
درباره مرگ استنیس هم حرفوحدیثهای زیادی هست. آیا او واقعاً مرده است؟ ما لحظهای که برین به او ضربه آخر را میزند، نمیبینیم.
اساساً در فیلمنامه همینطور بود. دان و دیوید حس کردند نباید کاری بیجهت انجام داد. واقعاً این حس را دارید که استنیس دیگر چیزی برای زنده ماندن ندارد. مأموریت برین به پایان رسیده است. این موقعیتی است که در آن استنیس آماده مردن است.
چیز زیادی از صحنه نبرد استنیس و بولتونها را نمیبینیم.
وقتی در یک برنامه تلویزیونی کار میکنید با محدودیت بودجه روبرو هستید، اما دلیل ما برای نشان ندادن صحنه این نبود. ما مدتی را با این مرد گذراندهایم و سختیهای پیش از نبرد را دیدهایم. ما میدانیم آنها بهسختی در زمستان جان سالم به دربردهاند. تماشاگر این را میداند که آنها با برف و توفان روبرو بودهاند. گذشته از این، پیش از شروع نبرد خیلی از افراد استنیس او را ترک کردهاند و اسبها را هم با خود بردهاند. وقتی آنها به محل نبرد میرسند کاملاً مشخص است که تعدادشان زیاد نیست. آنها راهی نبردی هستند که مشخص است قرار است یک نوع سلاخی باشد. از سوی دیگر، افراد بولتون قوی و پرتعداد هستند. آنها اسب دارند و واقعاً تشنه مبارزه هستند. گذشته از این، ارتش استنیس دیگر توانی ندارد. بنابراین نشان دادن صحنه نبرد بیجهت بود و با غنای احساسی داستان همخوانی نداشت. از آن مهمتر، نشان دادن واکنشها و پیامدهای نبرد به لحاظ دراماتیک تأثیر بیشتری داشت.
صحنه جیمی و میرسلا، دوستداشتنی و درعینحال غمانگیز است.
جیمی بعد از این همهسال دخترش را پیدا کرده است و برای اولین لحظه واقعی بین یک پدر و دختر را تجربه میکند. او متوجه میشود دخترش او را همانطور که هست دوست دارد. او در این لحظه حسی فوقالعاده دارد. برای همین خیلی تراژیک است که چنین لحظهای را بهسرعت از دست میدهد.
و صحنه انتقام آریا. این صحنه واقعاً خونین است.
آریا مدتهاست به فکر انتقام است و مرین ترانت در صدر فهرست آدمهایی است که او میخواهد از آنها انتقام بگیرد. مرگ باید به شکلی تصویر میشد تا واکنشی به کارهای مرین باشد. آریا حس میکند این کار اهمیت دارد، صرفنظر از اینکه برایش به لحاظ شخصی چه هزینهای دارد. او حس میکند مهم است انتقام مرگ مردی را بگیرد که مبارزه با شمشیر را به او یاد داد.
ریک - یا تیون گریجوی - درنهایت در برابر شستشوی مغزی توسط رمسی بولتون میایستد. این تصمیم برای شما چقدر رضایتبخش بود.
خیلی خوب بود. او حس واقعی خود را از نو به دست میآورد و متوجه میشود که لازم است برای نجات زندگی سانسا وارد عمل شود.
میشود فرض کرد که آنها پس از پریدن از بالای آن دیوار بلند زنده ماندهاند؟
بله، میشود این طور فرض کرد.
و بعد شخصیت دنریس هست که خود را اسیر دوتراکیها میبیند. آن صحنه را چطور فیلمبرداری کردید؟
همهچیز به لوکیشن بستگی دارد. ما یک مدیر لوکیشن فوقالعاده داشتیم و لوکیشنی که او انتخاب کرد کاملاً با ایده ما برای نشان دادن گروه دوتراکی هماهنگ بود. دنریس در این صحنه اول یک اسب میبیند، بعد سه اسب، بعد چند اسب و درنهایت تحت محاصره آنها قرار میگیرد. گروه تولید بهخوبی این صحنه را آماده کرد و جلوههای تصویری نیز برای خلق انبوه دوتراکیها به کار گرفته شد.
به نظر نمیرسد آنها از دیدن دنریس خوشحال شده باشند.
باید منتظر اتفاقی هیجانانگیز در فصل شش باشیم.
کتابهای جرج آر. آر. مارتین را خواندهاید؟
کتابها را نخواندهام. در مقام یک کارگردان، فیلمنامهها برای من حکم کتاب مقدس را دارند. آنچه در کتابها هست یا نیست به من مربوط نمیشود. من به دیوید و دان اعتماد دارم و میدانم آنها برای سریال و کتاب بهترین کار را انجام میدهند.
فصل پنجم با انتقادهای روبرو بود.
فکر میکنم "بازی تاجوتخت" این توانایی را دارد که خلاف انتظار تماشاگران حرکت کند و دل آدمها را بشکند.
----
"بازی تاجوتخت" از روی مجموعه کتابهای فانتزی و پرفروش جرج آر. آر. مارتین ساخته شده و داستان هفت قلمروی افسانهای است که بر سر پادشاهی با هم در حال جنگ هستند. این سریال روایتی از خیانت و اشرافیت است.
پیتر دینکلیج، نیگولای کوستر-والدو، لنا هدی، امیلیا کلارک و کیت هرینگتن از بازیگران "بازی تاجوتخت" هستند که یکی از سریالهای پرهزینه شبکه اچبیاو و پربینندهترین سریال تاریخ این شبکه است. بازیگران اصلی مجموعه تا فصل هفتم قرارداد بستهاند
به نظر نمیرسد آنها از دیدن دنریس خوشحال شده باشند.
باید منتظر اتفاقی هیجانانگیز در فصل شش باشیم.
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)