صفحه 125 از 290 نخستنخست ... 2575115123124125126127135175225 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1,241 به 1,250 از 2891

موضوع: Game of Thrones | به انتها رسید ..

  1. #1241
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    66
    تشکر
    73
    تشکر شده : 25
    حالا که والدین جان اسنو مشخص شدن فقط مونده مشخص شدن آزور آهای
    شاهزاده ی موعودی که قراره دنیا رو از هجوم پادشاه شب نجات بده کیه؟؟
    جان تارگرین یا دنریس تارگرین یا شاید یه نفر باشه که هنوز معرفی نشده باشه. در هر صورت هر کسی که باشه خیلی بد شانسه. چون باید عزیزترین ک-سش توی دنیا رو فدا کنه. مثل آزور آهای که همسرش رو فدا کرد تا بتونه شمشیر لایت برینگر(آورنده ی روشنایی) رو بدست بیاره. در حقیقت آزور آهای مجبور شد شمشیرش رو توی قلب همسرش که فکر کنم از نسل تارگرین بود فرو کنه تا شمشیرش بتونه قدرت لازم واسه کشتن وایت واکرها رو بدست بیاره و وقتی شمشیرش رو از قلب همسرش بیرون کشید شمشیرش آتیش گرفت و فقط وقتی پادشاه شب رو شکست داد ، آتیش شمشیرش خاموش شد.


    یه چیز جالب چند روز پیش میخوندم که الان یدفعه یادم افتاد
    یه زمانی توی وستروس اژدها زیاد بوده و تارگرین ها کم (یا واجد شرایط نبودن به علت کمبود سن/ازدیاد سن و ...) و مجبور میشن دنبال سوارکار واسه اژدهاها بگردن
    این ثابت میکنه که حتما لازم نیست سه تا اژدهای دنریس ، سوارکار تارگرین داشته باشن. مثلا تیریون لنیستر میتونه یه زین مخصوص واسه خودش درست کنه و سوار یکی از اژدهاها بشه
    خیلی بده که زندگیت به خاطر تصمیم یکی دیگه نابود بشه
    بعد از اون،تا روزی که زنده ای باید با خیال"چی میشد اگه ..."زندگی کنی



  2. #1242
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    66
    تشکر
    73
    تشکر شده : 25
    یادش بخیر
    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];;[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];



    ایریس تارگرین ملقب به پادشاه دیوانه (پدر دنریس تارگرین - پدربزرگ جان اسنو)

    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...];
    خیلی بده که زندگیت به خاطر تصمیم یکی دیگه نابود بشه
    بعد از اون،تا روزی که زنده ای باید با خیال"چی میشد اگه ..."زندگی کنی



  3. کاربر مقابل از ĻòŇéĻȳ عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  4. #1243
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    نوشته ها
    8,921
    تشکر
    33,445
    تشکر شده : 13,100
    فقط از دو قسمت آخری خوشم اومد بقیه سطل آشغال اونجایی که جان اسنو گیر افتاده بود ارتش خواهرش از راه رسید خیلی با حال بود و انتقام گیری ها هم کلا خیلی خوب بودن بیشتر از همه از کشته شدن این رمزی کصافط حال کردم کیلم دهنش
    چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...

  5. #1244
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    88
    تشکر
    35
    تشکر شده : 71
    پرنس ریگار تارگرین



    بزرگ ترین پسر ایریس دوم و به عنوان وارث اصلی، پرنس دراگون استون بود.
    ریگار در طول زندگی اش بین مردم عامه محبوبیت داشت،
    اما در شورش رابرت ، که تا اندازه‌ای به خاطر ربودن لیانا استارک توسط او به راه افتاده بود، کشته شد.
    وفاداران تارگرین‌ها از او به عنوان یک قهرمان یاد می‌کنند.

    ظاهر و شخصیت

    ریگار بسیار باهوش بود
    و در هرکاری که تمرکزش را روی آن می‌گذاشت، بهترین می‌شد؛
    او یک نوازنده‌ی با استعداد و یک شوالیه‌ی با مهارت محسوب می‌شد.
    ریگار به شدت تحت تأثیر «سایه‌ی سامرهال» قرار داشت، زیرا او «متولد شده در اندوه» بود و گاه به گاه افسرده به نظر می‌رسید.
    افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی ند استارک، بهترین دوست رابرت.
    جیمی هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر می‌آورد. ریگار بلند قد و خوش‌قیافه بود، چشمان یاسی تیره و موهای نقره ای تارگرین‌ها را داشت.
    اغلب خواهر او دنریس تارگرین را با مقایسه با ریگار می‌ستایند.

    ملازمان ریگار میلس موتون و ریچارد لونموث بودند و بعد از این که ریگار آن‌ها را شوالیه کرد، همراهان نزدیک او باقی ماندند.
    لرد جان کانینگتون هم دوست نزدیک ریگار بود، اما صمیمی‌ترین و قدیمی‌ترین دوست ریگار، سر آرتور دین بود.
    پادشاه ایریس، وقتی هنوز چندان دیوانه نبود، بزرگ‌ترین پسر عمویش استفان براتیون را در جستجوی عروسی برای ریگار، که خواهری نداشت تا با او ازدواج کند، روانه کرد.
    ماموریت او بی ثمر ماند.
    بعدها ریگار با پرنسس الیا مارتلِ دورنی ازدواج کرد، و از صاحب دو فرزند شد : یک دختر، رینیس، و یک پسر، اگان تارگرین

    الیا، به علت سلامت متزلزلش، تا نیم سال پس از تولد رینیس بستری بود و با به دنیا آورد اگان تقریباً جان خود را از دست داد و کوه نیز به او تجاوز کرد و ‌فرزندانش را کشت.
    بعد از آن استادان به ریگار گفتند که همسرش نمی‌تواند فرزند دیگری داشته باشد.
    استاد ایمون ، که ریگار در آن زمان از طریق کلاغ‌های نامه رسان با او مکاتبه داشت، به خاطر می آورد ریگار به اشتباه باور داشت که اگان همان پرنس وعده داده شده است. ‌‌‌

    عشق و مرگ

    در طول مسابقه هارن هال ، ریگار توقف ناپذیر ظاهر شد و حتی سِر آرتور دین ملقب به شمشیر صبح را مغلوب کرد. با برنده شدن تاج رُز زمستانی برای ملکه‌ی عشق و زیبایی ، او علاقه‌اش به لیانا استارک را، با نادیده گرفتن همسر خودش، پرنسس الیای دورنی و گذاشتن تاج در دامان لیانا، فاش کرد.
    ظاهراً یک سال بعد، ریگار، به دلایل نامعلوم، لیانا را می‌رباید.
    این اقدام سرانجام، ماشه‌ی شورش رابرت و سقوط خاندان تارگرین را کشید.

    در طول نبرد ترایدنت ، ریگار در یک مبارزه‌ی تن به تن با رابرت روبه‌رو شد، جایی که هردوی آن‌ها در میان جریان‌های خشمگین ترایدنت، مبارزه‌ای افسانه‌ای داشتند.
    ریگار علیرغم زخمی کردن رابرت، با ضربه‌‌ی سنگین پتک جنگی او، از پا افتاد. ضربه ای که یاقوت‌هایی که زره ریگار را پوشانده بودند را خرد و در زیر آب پراکنده کرد.
    این مکان پس از آن «گدار یاقوت» نامیده شد.

    بعد‌ها همسر او الیا و پسرشان، توسط سِر گرگور کلگان و سِر آموری لورچ در جریان غارت بارانداز پادشاه ، به قتل رسیدند. لورچ، رینیس خردسال را در حالی که جیغ می‌کشید، از زیر تخت پدرش بیرون کشید و تا مرگ به او خنجر زد.

    گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند




  6. #1245
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    88
    تشکر
    35
    تشکر شده : 71
    لیانا استارک



    خواهر جوان تر لرد ادارد استارک و نامزد دوست دوران کودکی ند، رابرت براتیون بود. دزدیده شدن او توسط ریگار تارگرین واقعه ای بود که در نهایت منجر به قیام رابرت و سقوط سلسله تارگرین شد.

    ظاهر و شخصیت

    همه کسانی که لیانا را می شناختند، او را زیبا، با موهای تیره، چشمان خاکستری و صورت بلندی که مشخصه استارک‌هاست، توصیف می‌کنند.
    ند او را، مانند برادرش برندون، «دارنده خون گرگ»، سرسخت، خود رای، شجاع و زودجوش، به یاد می‌آورد.
    او در ادامه به مقایسه او با دخترش آریا از هر دو جنبه ی ظاهر و شخصیت، می پردازد و احتمال می‌دهد اگر پدرشان اجازه می‌داد او نیز با خودش شمشیر حمل می‌کرد. گفته می‌شود که او اسب سوار بسیار با مهارتی بوده است.
    لیانا به رزهای آبی زمستانی که در وینترفل می رویید علاقه بسیار زیادی داشت.

    لیانا مانند یک مرد شمالی اسب سواری می کرد. هاروین مهارت اسب ‌دوانی او را با مهارت های آریا مقایسه کرد.
    باربری داستین اظهار دارد که برندون و لیانا هر دو عاشق اسب سواری بودند. او آنها را به یک «جفت قنطورس» تشبیه می کند.
    روس بولتون ادعا می کند لیانا خودش یک «نیمه اسب»، بود، هر چند که او ادعا می‌کند که پسرش دومریک بولتون می‌توانست از او پیشی بگیرد.

    رابرات عمیقا واله و شیدا لیانا بود و بعد از گذشت دهه‌ها از مرگ لیانا به یاد و خاطرات او عشق می ورزید، تا جایی که در ازدواجش با سرسی لنیستر دچار مشکلات عدیده شدند.
    با اینحال ند، اشاره می‌کند که رابرت هیچگاه لیانا را به خوبی نشناخت و اظهار می‌کند که ممکن بود آنها نتوانند به آن خوبی که رابرت تصور می‌کند با هم کنار بیایند. در حالی که رابرت باور داشت که لیانا مثل سرسی هیچ گاه در معرض دید عموم با او مخالفت نمی‌کرد، ند می‌گفت که رابرت فقط زیبایی لیانا را دیده است و هیچ گاه متوجه خیره‌سری و قدرت اراده او نشده است.
    لیانا تقریبا به طور قابل توجهی کمتر از رابرت نسبت به ازدواجشان هیجان زده بود، تا جایی که به ند گفت که عشق رابرت جلوی وفادار نبودنش را بعد از ازدواجشان نخواهد گرفت.

    بنا به گفته‌های ادارد استارک،
    آریا استارک از نظر ظاهر شبیه لیاناست.
    هم چنین گفته می شود که مارجری تایرل نیز شبیه لیاناست. در بارانداز پادشاه، رنلی براتیون از ادارد خواست پرتره‌ی مینیاتوری مارجری، که به سبک میری نگارگری شده بود، را بررسی کند.
    او می‌خواست شباهت گفته شده را تایید کند، اما ادارد ارتباطی بین دو زن ندید.

    کوان لنیستر، لیانا را با زیبایی وحشی‌اش به یاد می‌آورد.
    اما زیباییش در مقایسه با سرسی لنیستر جوان رنگ می‌بازد.


    دوران کودکی

    برن استارک از طریق درخت قلب وینترفل رویایی می‌بیند که در آن دختری شبیه به آریاست.
    دو کودک دیده می‌شوند که با شاخه درخت، به عنوان شمشیر، با هم دوئل می‌کنند. دختر بزرگتر و بلند قد تر از پسر است. او پسر را با ضربه زدن به رانش شکست می‌دهد.
    پسر تعادلش را از دست می‌دهد و به داخل برکه می‌افتد.
    او شروع به تقلا کردن و فریاد زدن می‌کند. دختر به او هشدار می‌دهد که ساکت باشد وگرنه ننه پیر صدای او را می‌شنود و پدرشان را با خبر می کند.
    بعد او زانو می زد و برادر کوچکترش را از برکه بیرون می‌کشد.
    قبل از اینکه برن فرصت کند چیز بیشتری از آن دو کودک ببیند، صحنه به رویایی دیگر تغییر می‌کند.
    اشاره شده است که آن دختر لیانا و آن پسر برادر کوچکترش بنجن استارک هستند.

    زمانی که پدرش قول لیانا را به رابرت داد او در وینترفل بود.
    همان شب او محرمانه نگرانی‌اش را راجع به رابرت با ادارد در میان گذاشت:
    "آن مرد هیچگاه به یک تخت وفادار نمی ماند." او درباره‌ی دختر حرامزاده‌ی رابرت، ظاهرا میا استون ، در دره ارن شنیده بود.
    ادارد تلاش کرد تا او را قانع کند که کاری که رابرت قبل از نامزدی انجام داده ناچیز است و اینکه او عوض خواهد شد.
    با این حال لیانا قانع نشد...

  7. #1246
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    88
    تشکر
    35
    تشکر شده : 71
    هارن‌هال



    لیانا در تورنمنت هارن هال حضور داشت. آنجا بود که او دید هاولند رید توسط سه پادوی جوان،که هیچکدام بیشتر از 15 سال نداشتند، مورد اذیت و آزار قرار گرفته است.
    او غرید «این مردی که بهش لگد می زنید از مردان پدر منه» و به آنها با شمشیر تورنمنت حمله‌ور شد. گردن کلفت ها متفرق شدند و لیانا «گرگ خاکستری» مرد مجروح را به استراحت‌گاه خود، که احتمالا چادر بود برد.
    او زخم های مرد را تمیز کرد و با پارچه‌ی کتان بست.بعد او مهمان را به برادرانش برندون استارک «گرگ وحشی» ، ادارد استارک «گرگ آرام» و بنجن استارک «توله گرگ» معرفی کرد.

    عصر همان روز لیانا ، رید را تشویق کرد که در جشنی که قبل از تورنمنت برپا می‌شود شرکت کند. لیانا اصرار داشت که او اشراف زاده است و به اندازه دیگران حق شرکت در مراسم را دارد.
    رد کردن درخواست «گرگ دوشیزه» کار آسانی نبود. بنجن لباس مناسبی برای رید پیدا کرد. در هارن هال، رید با استارک‌ها خورد و نوشید.
    در زمان جشن، شاهزاده ریگار تارگرین، موسیقی‌دان برجسته، آهنگ زیبا و غمگینی نواخت که باعث شد لیانا اشک بریزد؛ زمانی که بنجن به خاطر گریه کردنش سر به سر او گذاشت، لیانا شراب روی سر او ریخت.

    لیانا در طول جشن، سه پادوی قلدر را شناسایی کرد. یکی به شوالیه سه‌شاخه ، یکی به جوجه‌تیغی و آخرین پسر به شوالیه دو برج خدمت می‌کرند.
    او پادوها را به برادرانش نشان داد. بنجن داوطلب شد تا در صورتی که مرد مرداب خواست که با آنها مسابقه بدهد، که برای او زره بیابد. رید آن شب در چادر ادارد خوابید. در دو روز اول تورنمنت شوالیه سه‌شاخه، شوالیه جوجه‌تیغی و شوالیه دو برج هر کدام موفق به کسب جایگاه قهرمانی شوند.

    اما بعد شوالیه درخت خندان با هر سه آنها مسابقه داد و شکست شان داد و اسب ها و زره‌هایشان را به دست آورد.
    وقتی سه شکست خورده تلاش کردند تا اموالشان را پس بگیرند ، شوالیه شروطش را اعلام کرد: «اینکه آنها باید به پادوهاشون شرافتمندی یاد بدهند.» آن سه تن اقدام به تنبیه شدید پادوهای خود کردند.
    مشحص نیست که رید، لیانا یا یکی دیگر از استارک ها پشت ماسک شوالیه پنهان شده بود.

    شوالیه ناخواسته باعث جلب توجه شد. رابرت براتیون و ریچاد لونموث مصمم شده بودند تا هویت او را مشخص کنند ، درحالیکه ایریس تارگرین دوم مطمئن بود که آن مرد دشمن اوست.

    ریگار در ادامه به پیروزی در تورنومنت دست یافت و با گذشتن از همسرش، تاج ملکه عشق و زیبایی را بر سر لیانا ، نامزد رابرت براتیون گذاشت و اینگونه حضار را شوکه کرد.
    و در آن لحظه «تمام لبخندها از بین رفت».



    ناپدید شدن و عواقب آن

    مدتی پس از تورنمنت، لیانا توسط ریگار و با کمک آرتور دین و اوسول ونت دزدیده شد.
    داستانی که روایت می‌شود آن است که ریگار او را با خود برده و به او تجاوز کرده است.
    باریستان سلمی قانع شده بود که شاهزاده ریگار بانو لیانا را دوست داشته است، عشقی که هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد. بنا به گفته‌های ویسریس تارگرین، ریگار از ازدواجش راضی نبود،اگر ریگار با الیا خوشحال بود، هیچگاه به لیانا نیاز پیدا نمی‌کرد.

    او یک بار خواهرش دنریس تارگرین را به خاطر اینکه برای ازدواج با ریگار بسیار دیر به دنیا آمده بود، سرزنش کرد.
    با یک ازدواج موفق، ریگار نه به الیا و نه به لیانا احتیاج پیدا نمی‌کرد.دنریس هم پاسخ داد که با این حساب، این تقصیر ویسریس بود که دختر نبود، چون آنوقت می توانست خواهر مقدر شده برای ریگار باشد،ویسریس با بی‌رحمی او را به خاطر توهینش کتک زد.

    سرسی لنیستر، که واله و شیدای ریگار بود، باور داشت که دیوانگی، شاه ایریس را وادار کرد که به پیشنهاد لرد تایوین برای ازدواج دخترش و شاهزاده جواب رد بدهد. سرسی فکر می‌کند که اگر با ریگار همانطور که خدایان مقدر کرده بودند ازدواج می‌کرد، او به ملکه‌اش راضی می‌شد و هرگز دوبار به دختر گرگ نگاه نمی‌کرد.
    برادر بزرگتر او برندون استارک در راه ریورران بود که خبر ناپدید شدن خواهرش به او رسید، و او نیز مستقیما به بارانداز پادشاه رفت. او با عده‌ای از همراهانش وارد قلعه سرخ شد، خطاب به ریگار فریاد زد «بیا بیرون و بمیر» اما ریگار آنجا نبود.

    شاه ایریس، برندون و همراهانش را،به اتهام اقدام به قتل و خیانت،دستگیر کرد.ایریس پدرانشان را به دادگاه فراخواند تا برای جرم پسرانشان پاسخگو باشند.
    وقتی آنها در دادگاه حاضر شدند، ایریس تصمیم گرفت همه شان را، پدر و پسر باهم، بکشد.
    برندون و پدر لیانا، لرد ریکارد استارک، خواستار محاکمه با مبارزه شدند و شاه درخواستشان را پذیرفت.
    به لرد استارک اجازه داده شد تا برای نبرد زره بپوشد اما پس از آن او را از الواری روی آتش معلق کردند، ایریس «آتش» را به عنوان قهرمان خود برگزیده بود.
    او برندون را مجبور کرد تا به آرامی کباب شدن پدرش را ببیند،پسر جوان به دستگاهی وصل شد که وقتی حرکت می کرد ریسمانی دور گردنش محکم‌تر می‌شد.برندون در حالی تلاش می‌کرد به شمشیرش برسد و پدرش را نجات دهد،خود را خفه کرد.

    این انگیزه‌ای اولیه برای قیام رابرت بود. بعد از آن ایریس خواستار سر ند و رابرت شد.
    لرد ایری که متعهد به حفاظت از آنها بود.ارن با برافراشتن پرچم‌هایش به نشانه‌ی شورش به ایریس پاسخ داد.

  8. #1247
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279





    دانلود یکجا فصل ششم با کیفیت 720 کم حجم


    [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

  9. #1248
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    9,545
    تشکر
    102
    تشکر شده : 51
    الان کالیسی جان اسنو چه نسبتی باهم دارن

  10. #1249
    Moderator
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    112,918
    تشکر
    220
    تشکر شده : 12,279
    نقل قول نوشته اصلی توسط m0hSen نمایش پست ها
    الان کالیسی جان اسنو چه نسبتی باهم دارن
    عمشه

  11. #1250
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    9,545
    تشکر
    102
    تشکر شده : 51
    نقل قول نوشته اصلی توسط Chavosh نمایش پست ها
    عمشه
    پس اخر داستان مشخص شده دیگه میشه پیش بینی کرد اخر سریال چی میشه کالیسی جان اسنو شاه شمال باهم متحد میشن وایت واکرها شکست میدن سریال به خوبی خوشی تموم میشه

صفحه 125 از 290 نخستنخست ... 2575115123124125126127135175225 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 48 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 48 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •