صابر اومد
خداییش دیگه احسان شورش درآورده بود
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
فدا همه بشم که بیاد من بودن
پاشین بریم اونور ؛ نوید خان بپاش بریم پسریم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)