ــــــــــــــــ بـه نام خــــدا ـــــــــــــــــ
خــــوش بختــــی یعنــــی قلــــب پــــدرت بتپــــد………..
ــــــــــــــــــــ پــــایــــان ــــــــــــــــــ
دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش ..
همین که هست
دلگرمی من را کافیست ….
صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد
حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند
دوستت دارم ای مهربان، پر صلابت، پــــــــــــدر
دستانش از فشار زیاد کار زبر و زمخت شده اند
دلش نمی آید دست نوازش بر سر و صورت ظریف کودکانش بکشد
همه فکر میکننداحساس ندارد .
ولی هیچکس نمیتواند شرافت او را وصف کند .
او یک پدر است .
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر…
دستهــــای خشن
پــــدرم
نرم ترین تکیـــه گـاه
من در زندگی بود .
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست
اگر دل گرفتنِ دستِ پدر و مادرت را نداری ،
جگرِ زیرِ پا گذاشتن آنها را هم نداشته باش .
پاهایت کو..؟؟ به پای کی جنگیدی..؟؟
کو دستانت..؟؟ به جای کی جنگیدی..؟؟
اینها که تو را نمی شناسند هنوز..؟!!
پس بابای خوبم..!! برای کی جنگیدی..؟!؟
اشکی که به پلک مرد می آویزد
قانون غرور را بر هم می ریزد …!
پ مثل پناه
پ مثل پدر
همانکه بودنش مرگ غرورمان رارقم زده وجای خالی اش
اندوه بار برسرمان هوار میکشد.
کاش ماهم پدر داشتیم تا بجای خیرات هدیه میخریدیم و
به جای روزت مبارک پدر، نمیگفتیم : روحت شاد پدر
پدر روحت شاد که مسیر چگونه زیستن را به ما آموختی
برای شادی روح همه پدران در گذشته صلوات
""بنام پدر"""
آب را گل نکنیم ؛
پدرم در خاک است …
وقتی دیروز باران بارید“آن مرد در باران آمد”
را به یاد آوردم“
آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در باران با نانی در دست و لبخند بر لب نخواهد آمد،
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی اش با زمین و تنهائیش با خورشید و نبودنش به یاد پدر سخت گریستم …
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت،
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست،
خاطر خاطره ها رخ بنمود،
زندگی چرخش یک خاطره است،
خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد،
پدرم وقتی رفت آسمان غم زده بودو زمین منتظر …..
زندگی چرخش ایام و گذار من و توست و کسی گفت به من:
آب را گل نکنید پدرم در خاک است،
زندگی می گذرد کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم و زمین کوچک نیست دل ما تنگ و نفس سنگین است کاش میشد آموخت که سفر نزدیک است ،
خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد….
زندگی می گذرد کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم