فقط پیروزی است که پیوند می دهد. شکست نه تنها انسان را از انسان های دیگر، بلکه او را از خودش نیز جدا می کند...
(آنتوان دوسنت اگزوپری / خلبان جنگ)
فقط پیروزی است که پیوند می دهد. شکست نه تنها انسان را از انسان های دیگر، بلکه او را از خودش نیز جدا می کند...
(آنتوان دوسنت اگزوپری / خلبان جنگ)
ویرایش توسط Herzeleid : 07-22-2014 در ساعت 02:42 AM
"اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره من باید دور، تاریک و بی معنی باشد - شاید اصلاً من ستاره نداشته ام."
بوف کور
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود!
تهوع
ژان پل سارتر
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
ماتیلدا : زندگی فقط وقتی بچه ای اینقدر بده یا همیشه همینطوره؟
لئون : همیشه همینطوره . . .
ماتیلدا : من به اندازه کافی رشد کردم و فقط سنم بالا میره!
لئون :ولی من سنم به اندازه کافی بالا رفته و حالا باید رشد کنم!
Léon
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
باید خــــــــــــــودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداریاش بدهم که فکر نکند
بگویم که میگذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است!
علیرضا روشن
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
از ته دل می خواستم و آرزو می کردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم. اگر این فراموشی ممکن می شد، اگر می توانست دوام داشته باشد، اگر چشمهایم که بهم می رفت در وراءِ خواب آهسته در عدم صِرف می رفت و هستی خودم را دیگر احساس نمی کردم، اگر ممکن بود در یک لکه ی مرکب، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستی ام ممزوج می شد و بعد این امواج و اشکال آنقدر بزرگ می شد و می دوانید که بکلی محو و ناپدید می شد، به آرزوی خودم رسیده بودم.
بوف کور
رت باتلر : تمام جنگ ها مقدسن , البته برای اونهایی که می جنگن
اگر اون آدم هایی که این جنگ ها رو به راه انداختن نمی گفتن مقدسِ کدوم احمقی حاضر می شد بجنگه؟
بر باد رفته / مارگارت میچل
به دريا شِكوه بردم از شب دشت ،
وزين عمري كه تلخ تلخ بگذشت ،
به هر موجي كه مي گفتم غم خويش ؛
سري مي زد به سنگ و باز مي گشت !
فريدون مشيري
چشمت به چشم ما و دلت پيش ديگريست
جاي گلايه نيست ! كه اين رسم دلبريست
هركس گذشت از نظرت ، در دلت نشست
تنها گناه آينه ها زودباوريست
مهرت به خلق بيشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان ، نابرابريست
دشنام يا دعاي تو در حق من يكي است
اي آفتاب ، هرچه كني ذره پروريست !
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهي فقط "سكوت" سزاي سبكسريست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)