هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است
آنچه مرا به شعر گره می زند، غم است!
دلشوره ها همیشه به من راست گفته اند
دلشوره ام همیشه برای تو مبهم است!
سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندیدی ام
یک بارهم نشد که بفهمی چه مرگم است!
من باختم غرور خودم را در این میان
یک شاه بی **** شکستش مسلم است
باید که جای زخم تو بازخم گم شود
هر داغ تازه ای برسد ، مثل مرهم است
بعد ازتو نام دیگر آغوش بسته ام،
دیگر بهشت نیست عزیزم، جهنم است...
باچتر می روم که نسوزم از آتشش
باران که نیست! بارش ِ داغی دمادم است
…
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوزهم که هنوز است درهم است!
رویا باقری