ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺷﺘﯽ ﺁﻣﺪﯼ
ﮔﻠﻮﯾﺖ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﻦ
ﺟﻤﻠﻪﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ " ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ
ﯾﺎ ﻣﺜﻠﻦ
"ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ "...
ﺯﻥ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥِ ﺟﻨﮓ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﯾﮏ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
مهديه لطيفي
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺷﺘﯽ ﺁﻣﺪﯼ
ﮔﻠﻮﯾﺖ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﻦ
ﺟﻤﻠﻪﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ " ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ
ﯾﺎ ﻣﺜﻠﻦ
"ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ "...
ﺯﻥ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥِ ﺟﻨﮓ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﯾﮏ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
مهديه لطيفي
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود
به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند
تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند
و آن دنیای درونی وجود خود است . . .
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نریزد
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من
کسی
آرامِ جانت شود
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
نمیدانم
مردها
در خلوت به معشوق خود چه میگویند.
هرگز
شجاعت پرسیدن
نداشتهام.
از این روست که نمیدانم
در خلوت
چه باید بگویم .اما
میدانم
در جلسات جدی کاری
چیزهایی گفته میشود
که اتفاق نیافتاده است
یا قرار نیست بیافتد
مانند صلح.
در جلسات
همواره صحبت رضای خالق و خلق
خلق مرا تنگ میکند
چرا که یکباره
خود را در برهوتی مییابم
که نه خالق هستم
نه مخلوق
اما از قرار باید
رضایتمندی آنان را بدانم
و دیگران پیرامون من
هر دو را خوب
می شناسند.
و ناتوان من
در درک رضایت.
من
میپندارم
حرف ها و حرف ها را
چون جامه ای میپوشیم و پوشانیم
خود را
هر صبح
تا پیش از خواب
و خواب های بی حرف
کابوس هایمان را میسازد
و این چنین است
که جامه های زیبا
در ویترین مغازهها
و حرف های زیبا
بر پیشخوان روزنامه فروش ها
بازار
بازار تمدن شدهاست .
از من نخواه معشوق من
از من نخواه
که این خلوت عاشقانه را
قسمتی از صبح
تا پیش از خواب بدانم
یا چشمان زیبای تو را
آیینه ای بپندارم
برای عرضه حرف ها و جامه های بازاری.
بگذار
تو را
آسمانی را که نمیتوانم بگویم
سکوت کنم.
کیکاوس یاکیده
تنهایی ِ بعد از تو
تنهایی ِ قبل از تو
نیست ..
ساره دستاران
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
زمانیکه ابر دلم
چون تراکم ِصخرههای سیاه
بر فراز چشمم بالا میرفت
رو به تو پرسیدند:
نظرت چیست؟
میبارد یا نه؟
به علامت نفی سرتکان دادی !
و به آرامی
مناطق خشک انتظار را ویران کردی ...
وحید محمدیان
حرف دل میزنم
بر دلت نمی نشیند
چه میگویم؛ اصلا کدام دل؟
دلِ مرا که تو برده ای
و دلِ تو را دیگری...
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
ياد آورنده
روشناي بي جنبش
آسمان!
حتی
فرا تر از درخشش تابناك خورشيد ،
در تعبير ساده يك جفت چشم
كه از كنارت عبور ميكند .
هيچكس
بهتر از خودت
جفتِ
شايستهِ
روياهاي تو نمي شود .
همزادِ دلِ هزار تکه ام !
عشق
ديگر
آن
فصل قابل اعتماد نيست ....
سینا پناهی
بی تو هم می شود زندگی کرد،
قدم زد،
چای خورد
فیلم دید ،
سفررفت
فقط نمی شود...
بخواب رفت
رضا کاظمی
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺗﺎ ﺣﺪ ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺗﺮﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺮﮐﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺎﺭ !
" ﻫﻮﺷﻨﮓ ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ "
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)