عباس ینی از ته ریشای وسیبیلای تقریبا متفاوتش با پیچ و خم های موهاش و اَبروش عاشقش بودم تا تن صداش مخصوصا وقتی igret معشوقش اَدای جان رو در میاورد یا صحنه آخر قتلش که به اون پسره کفت :_ اِلی_ اونم خنجر آخر رو کذاشت تو قلب عشقم وای لاشی ها هر خنجری که میزدن قلب من درد میکرفت