کسی باور نکرد این آدم بی شکل ...
کسی باور نکرد این آدم بی شکل ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
اشک از چشمام سیر ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
گلوم خلوت ترین پس کوچه بن بست
سرم سرکش ترین فواره میدون
یه فنجون قهوه تو غمگین ترین کافه
یه عابر تو خیابونا , یه سرگردون
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یه اعدامی که امیدش به دنیا نیست
ولی دنیا براش جذابیت داره
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
میگن شکنجه بسه
میگم بازم کممه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
افسوس بود و جز افسوس چیزی به شب نمی تابید
هر چشمه ای که می خشکید از چشم ماه می افتاد
از روزگار دلگیرم ای کاش رنج آخر داشت
یوسف اگه برادر داشت کی توی چاه می افتاد ؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
آخ که چه دلگیره هوای من بی تو
چقدر نفس گیره قدم زدن بی تو
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دل چشمه بود و می جوشید
وقتی خدا واسه ی مردم
هر روز یک کوزه رو میشکست
از تیکه هاش دل می ساخت
از تیکه تیکه ی قلبم
هی کوزه ساخت اما حیف
هی هرشب واسه من ِ تنها
از خون و خاک گِل می ساخت
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
با اینکه کوه دردم
با اینکه غم زیاده
همین که با تو باشم
از سرم هم زیاده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای کاش رنج آخر داشت ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 110 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 110 مهمان ها)