از خانه بیرون می زنم اما نمی دونم کجا امشب
از خانه بیرون می زنم اما نمی دونم کجا امشب
میتوان اندوه شب را در نگاه صبح فهمید یا به وقت ریزشِ اشک شادیِ بگذَشته را دید
حیف ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من از زندگی مسخره هیچی نمیخوام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هر جا تو هر حالی یاد تو میوفتم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره
ولی افسوس به نخواستن دلم آروم نمیگیره ، نمیگیره
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 43 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 43 مهمان ها)