- تحریم تسلیحاتی رو نمی تونیم برداریم.
+ نوموخوام، مو تسلیحات موخوام.
![]()
- تحریم تسلیحاتی رو نمی تونیم برداریم.
+ نوموخوام، مو تسلیحات موخوام.
![]()
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
- این عن دماغو می بینی؟
+ کری رو می گی؟
- نه بابا اینی که تو دستمه.
![]()
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
خانوم الکسیس راجع به اون شب بگید...همون شبی ک تصمیم گرفتین جوونا رو از جلــ.ق نجات بدین..من دیگه چبزی نمیگم تا خود الکسی داستانشونو بگن و ما فقط شنونده ایم.
الكسیس: راستش اقای علی خانی اون شب تازه از سر صحنه ضبط داشتم میرفتم خونه...کــ.سمم یکم درد میکرد آخه کارگردان ازم خواسته بود دو کــ.یره بکنن تو کــ.سم..داشتم میرفتم سوار ماشینم شم دیدم تو یه کوچه ای چند تا جوون افتادن دست ب کیـــ.رن..رفتم جلوتر.اصلا دست خودم نبود یه حسی بهم میگفت الکس برو برو
دیدم جوونا دارن جلــ.ق دسته جمعی میزنن .تا منو دیدن خشکشون زد.من احساس کردم فرشته ی نجاتشونم.لباسامو در اوردم و به همشون دو دور دادم
از اون شب هر شب میرم تو کوچه های پایین شهرو تا صبح به بد بخت بیچاره ها کــ.س و کــ.ون میدم.
احسان: واقعا آدم نمیدونه چی بگه...من نتیجه نمیگیرم شماخودتون داستانو شنیدین دیگه....ماهتون عسل
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
به دوست دخترم میگم.. خرچنگ بالدار دیدی؟
میگه آره..
میگم پری آکواریومی چی؟میگه اره...دیدم...
میگم قناری که انگلیسی صحبت میکنه...دیدی؟میگه دیدم..
میگم مرغ عشق دارم با ارزن روپایی میزنه اونو دیگه ندیدی...؟ میگه دیدیم بابا ...دیدم
.. . ولش کردم قشنگ معلومه
خرابه همه بردنش همه چيزو نشونش دادن
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
بحث در کلاس بالا گرفته بود ؛
استاد نام دانشجویان را یک به یک میخواند تا کاردستی هایشان که درست کرده بودند را به جلوی کلاس ببرند و به
همکلاسی هایشان نشان دهند ؛
ولی هیچکدام ، کاردستی مطلوبی نساخته بودند که بتوانند به بقیه نشان دهند و خجالت میکشیدند ؛
استاد نیز مدام آنها را سرزنش میکرد ؛
ناگهان دختری سراسیمه درب کلاس را باز کرد و گفت :
استاد ببخشید دیر کردیم ؛
استاد نگاهی به دخترک کرد و گفت :
حالا که دیر آمدی ، لااقل تو بیا و نشان بده ، اینها که هیچکدام روشون نشد ؛
دخترک با اعتماد به نفس جلوی کلاس رفت و ناگهان «مــ.مههای» خود را بیرون انداخت...!!!
استاد که مدام خودکارش را درکــ.ونخود فرو میبرد ، فریاد میزد : نه... نه... نه...
تا جان به جان آفرین تسلیم کرد ؛
دانشجویان نیز از شدت خنده دچار بیماریهای از قبیل : شب ادراری ، اسکیزو شله زرد ، غدد فوق کلیوی و سندروم نادان گشتند ؛
اما هیچگاه هیچکس نفهمید که آن مــ.مه ها ، کاردستی دوست پسر آن دختر بود ...
کلید اسرار - این قسمت
(قضاوت عجولانه)
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
میگن حمیرا آلزایمر گرفته.
ینی خاطرات شمال دیگه یادش رفت؟
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
عاشقی دین من ، سوختن آیین من است ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مایه ی گریه ی شب ها دل غمیگن من است![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
همچو فرهاد بگیریم همه شب در دل کوه
این همه در به دری از غم شیرین من است![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 147 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 147 مهمان ها)