اگر
درد را احساس کردی
زنده ای...!
اما اگر
درد دیگران را احساس کردی
انسانی...!!!
ﭼﻮﺏ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﺮﺋﻴﺴﺖ ...
ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ,ﻧﻪ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ,ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ...
ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ...
ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﻱ
ﻭﺩﻟﻲ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻱ ...
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻱ ﺑﻐﺾ
ﭘﺎﭘﻲ ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ ...
ﻫﺮ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺻﺪﺑﺎﺭ ...
ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻜﻨﻲ ...
ﺁﺭﻱ , ﺍﻳﻦ ﭼﻮﺏ، ﭼﻮﺏِ ﺧﺪﺍﺳﺖ
سرد شـــده ام...
سرد ســـرد
نمیدانـــم شایـــد...
دق کـــرده ام...
کسی چه میداند...
اینجا به مَرز بـــی تَفاوُتی ها رسیده ام
دلَم را دیگر هیچ نمــی لرزاند!!
در مَــــن دلهُره.... در مَــــن ترس.... در مَــــن “احسآس
مُرده است......!
این روزهآ بـــی خیآل خیالَم شُده ام
همان خیالی که هیچوقت سهم من نبود...!!
خدا رحم كرد
من كلا قيافه خشني دارم خدا به داد داماد و عروسم برسه
ديدي كه كلا اسم گرما كه مياد پشت بندش اسم نويد مياد تو ذهنم
فدات عزيزم خوبم شما خوب باشين
دارن براي شهريور برنامه مسافرت ميذارن كه بنده با جديت تمام رد كردم بابا خسته شدم ديگه
نه بابا من موافقم بره سربازي فقط بيگاري نباشه تو دفتري چيزي كار بدن بهش
خدا اون روز رو نياره دوماد برام كار كنه همون براي زنش كار كنه خيليم آقاس
اون دروغ ميگه من چي ؟ بنده كه از نزديك زيارتتون كردم اشاره ظريف به يه نامردي خيلي نا محسوس
آي گفتي هنوز جمع و جور مسافرت قبلي رو نكردم تدارك مسافرت بعدي رو ميبينن نيست آخه خودشون هلاك ميشن از چمدون بستن ( دريغ از يه كار كوچيك ) بيشترين و پر زحمت ترين كار مسافرت براي اينا باد زدن سيخاي كبابه
دلم میخواهد
صورتت ته ریش داشته باشد تا من
بهانه داشته باشم برای بوسیدن لبهایت
هیچ کس درک نمی کند که
من هوش و حواسم را گم کرده ام
لابه لای ته ریش مردانه ات
که عجیب دلم را می لرزاند
در پهنای این آسمان
زمزمه ای در عمق جانم جاری ست
:
تو ای جان
عاشقانه هایت را به گلبرگ های شقایق بسپار و
بر کش از آن جام عشق که مست ترین احساس عالم خواهی شد
و عشق ابدیت توست هر دم از این زندگی و بودنت
تقدیم به قلبت ای عشق....ای همیشه در اعماقم جاودان
در حال حاضر 103 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 103 مهمان ها)