در عاشقی پیچیده ام ...
در عاشقی پیچیده ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
روح بزرگ من دیدی دنیا چقدر کوچیکه
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] اینطور که پیداس شیخ نمیاد پس میلادم نمیاد خودم هرموقع تونستم آتیش میکنم میام حالا پیمان دلش خواست خودشُ برسونه
در حال حاضر 128 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 128 مهمان ها)