همیشه از مهمونی دوستانه و فامیلی و کلا هرجور جمعی دوری می جویم ! تنهایی رو بیشتر دوست دارم !
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
نوید استاد رضایت داد یا تو با رضایت دادی؟
نمیخواد چیزی بپزی بیا بشین ورق بازی کنیم
آخر بار مربوط به ســــــــــــــــالها پیش میشه که نشستیم دور اتیش
شب 13 بدر بود رفته بود یه جا روی یه تپه ی حدودا با ارتفاع 5متر چادر زدیم ماشینامون زیر تپه و یه مقدارم پایین تر از سطح جاده
تا دیر وقت بیدار بودیم تازه رفته بودیم بخوابیم که حدود ساعت 5 بود بارون زد
شوهر خاله ـم با چنان وحشتی بیدارمون کرد که پاشید الان خودمون و چادرامونُ آب میبره ماشینا هم گیر میکنن نمیتونیم بریم که نمیدونی با چه حالی جمع کردیم
هی بابام بهش گفت بارون بهارِ زیاد نمیزنه... اقا چند کیلومتر رفتیم رسیدیم به یه پاسگاه دم صبح بود خیلیامون شماره1 داشتیم
واستادیم که بریم توی پاسگاه بارونم بند اومد
خلاصه که زهر مارمون کرد اون شوهرخاله ـمون... برگشت شهر روز 13 هم چنان روز آفتابی ای بود که حرص خوردنمون دو چندان شد
الان اون شب واسم زنده شد گفتم باهاتون به اشتراک بذارم
فامیل رو منم ولی دوستانه نه... البته بازم دوستان دو دسته ـن... یه سری دوست دارم پایه وحشی بازی و آبکی و اینان هیچوقت شب باهاشون جایی نمیمونم... ولی دوستانی که مثل خودم فاز سکوت و خاطره تعریف کردن باشن خوشم میاد...
3سالِ قرارِ تابستون بریم روستای پدری یکی از بچه ها سمت شهرضا... هر سال یکی ـمون ترم تابستون گرفت فارغ شدیم موند به دلمون
در حال حاضر 89 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 89 مهمان ها)