هرشب صدای پای تو می آمد از هرچیز... حتی ز برگی هم نمیاید صدا امشب
هان سایه ای دیدم شبیه ـت نیست اما حیف... ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
اوجش:
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه... بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست... شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمیارم تو که میدانی از دیشب... باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب
چه خاطراتی خدا... چه اوجی میگرفتم باهاش با اون صدای تخمی بچگیام![]()