ای ماجرای شعر و شب های جنون من...
کسی که نیست ولی بازم شبتون خوش...
یادش بخیر چند ماه پیش منم با یه تاکسی تصادف کردم اومدم رد بشم از خیابون همچین زد بهم پاچیده شدم رو آسفالتا
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 92 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 92 مهمان ها)